علم و فنآوری، آثاری بر سطح کل اشتغال و اشتغال متخصصان در بخش صنعت دارد.هدف از پژوهش، بررسی چگونگی تأثیر علم و فنآوری بر سطح اشتغال در این بخش است.برای این منظور، ضمن معرفی فرضیهها، نظریات و پژوهشهای تجربی جهانی را مرورمیکنیم. پس از آن، شاخصهای علم و فنآوری و مبانی نظری آنها را بررسی مینماییم وشاخصهای علم و فنآوری مورد استفاده در ایران را معرفی میکنیم. در ادامه، تحولشاخصهای علم و فنآوری، شامل شاخصهای نماینده هزینه واحد تولید، خرید فنآوری،کاربرد علم و فنآوری در تولید، پیشرفت کلی علم و فنآوری و بالاخره کاربرد عمومی علم وفنآوری در ارتباط با بازار کار در مقاطع سه گانه را بررسی مینماییم. ارائه الگوهای اشتغال دربخش صنعت و نشان دادن نقش شاخصهای علم و فنآوری در آن، مباحث بعدی خواهد بود.در انتها نیز ضمن جمع بندی نهایی، سیاستهای پیشنهادی را ارائه میدهیم.
در چند دهه گذشته، همگام با افزایش روزافزون جمعیت، افزایش مهاجرت به شهرها،شدت تمرکز مراکز تجاری و صنعتی در شهرها و عوامل دیگر، تقاضا برای آب آشامیدنیافزایش یافته است، در حالی که عرضه آب، به دلایل متعدد، پاسخگوی این نیاز نبوده است. قطعمکرر آب و بیآبیهای طولانی در فصل تابستان، نشانهای از وضعیت نابسامان تأمین آبآشامیدنی در شهرها، به ویژه شهر تهران، میباشد. بر این اساس، نهادهای مسئول تأمین آبآشامیدنی، برای حل مسئله کمبود آب از سیاست قیمتگذاری تصاعدی استفاده نمودهاند تابدین وسیله، از تقاضای آب بکاهند. در این مقاله، ضمن تعیین عوامل مؤثر بر تقاضای آب آشامیدنی و تدوین الگویی مناسببرای برآورد آن، به محاسبه کشش قیمتی و درآمدی تقاضا و مقایسه توابع تقاضا در دو فصلتابستان و زمستان در شهر تهران میپردازیم. برای انجام این امر، از روش حداقل مربعاتمعمولی و دادههای سری زمانی ماهانه متغیرهای قیمت متوسط آب، درآمد خانوار، تعدادمشترکین و متغیرهای جوی طی سالهای 1359 تا 1374 استفاده کردهایم. به منظور مقایسه توابع تقاضای آب آشامیدنی در شهر تهران در دو فصل تابستان و زمستان،از آزمون چو و آزمون tبهره گرفتهایم. نتایج برآورد نشان میدهد که تقاضای آب نسبت بهتغییرات قیمت آب و درآمد خانوار در دو فصل تابستان و زمستان بیکشش است. بنابراین،قیمت آب، ابزار مؤثری برای کاهش مصرف آب نبوده و اعمال سیاستهای صرفهجویی وجلوگیری از اتلاف در مصرف آب این شهر، ضروری است.
ابن خلدون ارزش را منحصر در کار نمیداند، ولی بخش اعظم آن را ناشی از کار میداند.در مورد خدمات که به تولید غیرمادی اختصاص دارد، ارزش را کلا ناشی از کار میداند. درخصوص کالاها و محصولات محسوس مادی، علاوه بر کار ارزش مواد اولیه به کار رفته در آنهارا نیز دخیل میداند. در مورد فعالیتهای تجاری و بازرگانی، علاوه بر کار، سرمایه را هم بهشمار میآورد، اما سرمایه را ناشی از کار قبلی میداند. در مورد کالای کشاورزی، کار و طبیعت راهم دخیل میداند. هر چند در تحلیل آرای آدام اسمیت در خصوص ارزش، مناقشاتی وجود دارد، لیکن اگرنظریه هزینه تولید آدام اسمیت را در خلق ارزش به عنوان نظریه نهایی او بپذیرم، نتیجه میگیریمکه وی هر سه عامل را در خلق ارزش مؤثر میداند. ابن خلدون کار را (و در برخی موارد سایر چیزها را) فقط عامل ایجاد ارزش میداند و نه برابربا آن، و عرضه و تقاضا را عامل تعیین کننده ارزش (قیمت) میداند. بنابراین، هیچ گاه هماننداسمیت با مشکل چگونگی تعیین ارزش توسط کار رو به رو نشده است. در حالی که نظریه ارزشاسمیت فقط از دیدگاه عرضه برای تعیین قیمت مؤثر است و تقاضا در تعیین قیمت نقشی بهعهده ندارد. گرچه ابن خلدون پول را حنثی میدانسته است، اما در هیچ جا اشارهای که دال بر آن باشد کهاو همانند اسمیت به ارتباط بین سطح عمومی قیمتها و مقدار پول در گردش پی برده باشد،نمیتوان یافت.