یکی از پدیده های اجتماعی مهم ایران در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم مهاجرت نیروی کار به جنوب امپراتوری روسیه، بویژه باکو و مناطق پیرامونی آن بود. از سال های آغازین سده بیستم موج اعتصاب ها، درگیری های قومی و در نهایت انقلاب 1905 روسیه، منطقه قفقاز و باکو را هم درنوردید. این رویدادها بر زندگی هزاران هزار مهاجر ایرانی که در آن مناطق به شغل های مختلف و عمدتا پست، می پرداختند اثرگذار بود. پژوهش با تکیه بر منابع و اسناد مختلف به بررسی تأثیر فعالیت احزاب انقلابی روسیه و قفقاز و اعتصابات فراگیر منطقه بر ایرانیان مقیم باکو می پردازد. نتیجه بیانگر آن است که اگرچه ایرانیان در ابتدا از فعالیت های صنفی و سیاسی کناره می گرفتند اما به تدریج و به فراخور موقعیت خود، تحت تأثیر روشنفکران آزادی خواه، مطبوعات، احزاب سیاسی و جریان های انقلابی ناحیه باکو قرار گرفتند. برخی از آنها چون حیدر عمواوغلی، اسدالله غفارزاده و ... به احزاب سیاسی روسی گرایش یافتند و سرانجام گروهی از ایرانیان نخستین حزب سیاسی خود را به نام فرقه اجتماعیون عامیون پی ریزی کردند.
بغداد در سدة دهم هجری سرزمینی حدفاصل دو قدرت سیاسی مهم در منطقه بود؛ دولت عثمانی و دولت صفوی. به تدریج در نیمة دوم این قرن، پایه های قدرت دولت عثمانی در بغداد استوار شد. بغداد که پیش از این، تحت حمایت ایرانیان، پیشینه ای دیرینه در برپایی کارگاه های هنری و خلق نسخ مصور باشکوه داشت، در این دوره شکوفایی دوباره یافت. گرد آمدن هنرمندان و اصحاب هنر در بغداد، زمینة شکل گیری مکتبی جدید در کتاب آرایی را فراهم آورد که امروزه با نام مکتب کتاب آرایی بغداد عثمانی شناخته می شود. پرسش این است که ایرانیان تا چه اندازه در پیشرفت مکتب کتاب آرایی بغداد عثمانی تأثیرگذار بوده اند؟ پژوهش پیش رو با رویکردی تاریخی و روشی تحلیلی به بررسی موضوع می پردازد. این بررسی نشان داد که حضور و فعالیت استادان ادب و هنر ایرانی در بغداد، تأثیر بسیاری بر شکل گیری و گسترش مکتب کتاب آرایی بغداد و نوع آرایش کتاب ها در عصر حاکمیت عثمانیان داشته است.
نسب شناسی را می توان شاخه ای از مطالعات شمرد که از نظر تاریخی، اجتماعی و حتی فقهی، دارای اهمیت بسیار، به ویژه برای شیعیان است. منابع نسب شناسی، آگاهی های اندکی در باره اعقاب عباس بن علی(ع) در اختیار ما می نهد. بر اساس مندرجات کتاب زاد الأعوان (تألیف یافته در سال 1315ق.) که تنها سند مورد استفاده منابع بعدی است، علویان عباسی تبارِ اواخر قرن پنجم هجری به هند آمدند و طایفه اعوان هند هم که اکنون علوی خوانده می شوند، بدیشان منسوب اند.
این نوشتار، برای بررسی درستی این انتساب، منابع مورد استناد زاد الأعوان، یعنی سه کتاب: میزان هاشمی، میزان قطبی و خلاصة الأنساب را با مراجعه به منابع رجالی، انساب، تاریخ و حدیث، مورد واکاوی قرار داده است و به این نتیجه رسیده که دو کتاب نخست، وجود خارجی ندارد و کتاب سوم نیز به احتمال قوی همان خلاصة الأقوال مرحوم علامه حلی (م. 726ق.) است که مطالب آن برای اثبات این مدعا کافی نیست. همچنین، اثبات تاریخی شخصیتی به نام «عون قطب شاه» از نسل حضرت عباس(ع) و خلیفه عبدالقادر گیلانی، از مستندات ارائه شده برنمی آید.