تاریخ، این تکاپوی آدمی برای شناخت هویت خویشتن و تفسیر جهان، چگونه نوشته میشود؟ آیا تاریخ تکرار ملالت بار روایت پردازی راویان شیرین سخن است یا دانشی و معرفتی برگرفته از روحیه پرسشگری و پویندگی انسان؟ برای درک عمیق از معنا و مفاد تاریخ باید دید که تاریخ را چگونه مینویسند. این جستار میکوشد تا با نگاهی گذرا به سیر تحول و تطور نگارش تاریخ در اروپا- که ما امروزه آن را کانون مدرنیسم و پیشرفت میدانیم- دگرگونیهای حادث شده در بستر زمانی دیرپا را، به معرض دید درآورد ؛ تا بدرستی مشخص گردد که چگونه تاریخ نگاری از روایت پردازی و شرح حال نویسی به تحلیل مسائل تمدنی و اجتماعی تبدیل شد و از نگرشی دیکتاتور مآبانه به دیدگاهی دموکراتیک متمایل گردید. مقاله در چند پاره تنظیم شده و به مهم ترین ادوار تاریخ نویسی در قاره اروپا و جهان غرب- از سده های آغازین تاریخ نگاری در عهد یونان باستان تا مکاتب نوین سده 20 میلادی- و نظریات و کوشندگان هریک از این مقاطع میپردازد. امید است آشنائی با روند تحولات مذکور و مقایسه آن با سیر تاریخ نگاری در شرق و بویژه ایران، بتواند به روشن شدن پاره ای از کاستیهای موجود در قلمروی تحقیقات تاریخی ایران معاصر کمک نماید.
شناخت و توجه به خود و غیرخود مستلزم یکدیگرند و هرگونه خودشناسی به دیگرشناسی نیازمند است یا به آن منجر خواهد شد. شرقشناسی غربیها، اگرچه نیاز سیاستهای استعمارگرانه آنها بود، به نوعی آینه در دست داشتن هم تلقی میگردید. ما ایرانیان نیز همواره هویت ملّی و اجتماعی خود را در مواجهه با فرهنگها و تمدنهای دیگر مانند هویت چینی، عربی، مغول، عثمانی و... تعریف نمودهایم، امّا مهمترین نمود خودشناسی و هویتیابی ما ایرانیان به اواخر قرن نوزدهم و آشنایی با فرهنگ و تمدن غربی بازمیگردد که طی آن، جنبشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گوناگونی نیز پدیدار شد.
تجربه های تاریخی نشان می دهند که بسیاری از آسیب های درونی یا بیرونی پیش آمده برای سرزمین ما ریشه های هویتی دارند. هرگاه حکومت ها یا طبقات قدرتمند اجتماعی نگاه کلیت گرا و عطوفانه خود را نسبت به تمامی ارکان هویت برگرفته و سعی در حاکمیت بخشیدن به بخشی از هویت ملی یا حذف بخشی از آن داشته اند، عملاً این امر تعادل جامعه را برهم زده و سبب فروپاشی یا به هم ریختگی فرهنگی و اجتماعی شده است. وقتی که بخشی از هویت را نادیده انگاریم یا به سمت نابودی سوق دهیم، در عمل، بسیاری از مفاهیم، اندیشه ها، دانش ها و توانایی های جامعه را حذف کرده ایم که همین مسئله به نامتعادل شدن توسعه فرهنگ و در نهایت واژگونی آن می انجامد و همان گونه که از قدیم گفته اند، «بار کج هیچ وقت به منزل نمی رسد». در این مقاله ضرورت جامع نگری در تعریف، تبیین و تقویت هویت ملی تحلیل شده است.
در جهان معاصر و در پی تجدید حیات اندیشة اسلامی، که یکی از دستاوردهای انقلاب مبارک اسلامی در ایران است، توجه به موضوع مهدویت در حکم عصارة کتاب خداوند و عترت پیامبر اکرم(ص) و قلة بعثت انبیای عظام(س) به طرز چشمگیری رو به افزایش است. این جریان به توجه به نشانه های ظهور در جامعة معاصر دامن زده است.
تتبع در آیات و روایات مربوط به نشانه های ظهور و دورة آخرالزمان و تلاش برای استخراج راهبردهای اساسی شیعه در دوران غیبت و نزدیک به ظهور، رویکرد جدیدی را در مطالعات مربوط به مهدویت و آخرالزمان بنیان می نهد که می توان آن را «رویکرد راهبردی به مهدویت» نامید.
با بررسی این گونه روایات و نشانه ها می توان شرایط آخرالزمان و دوران ظهور را این چنین تصویر کرد که حوادث در سطحی خرد و به شکل شورشی مقطعی یا انقلابی منطقه ای یا تغییر حکومتی سیاسی به وقوع نمی پیوندد. گسترة این اتفاقات جهانی است و عمق آن نیز به اندازه ای است که در تمام زوایای زندگی بشر نفوذ می کند و این معنا چیزی نیست جز یک زوال و انتقال تمدنی و برپایی یک تمدن جهانی الهی به دنبال آن. این رویکرد را در کنار رویکرد راهبردی می توان «رویکرد تمدنی به مهدویت» نامید.
در گسترش این مفهوم و در بررسی متون و ادبیات تاریخ تمدن به این نکته برمی خوریم که هر کدام ایده ای را مفهوم محوری تحلیل تاریخ گرفته و تلاش کرده اند تا تاریخ تمدن های بشری را بر گرد آن تحلیل کنند. در این راستا و با رویکردی مهدوی می توان تلاش کرد تا ایدة «تقابل حق و باطل» در حکم مفهوم محوری، در نگرشی کاملاً متفاوت به تاریخ تمدن توضیح داده شود.
کتاب تجزیه الامصار و تزجیه الاعصار ، مشهور به تاریخ وصاف ، تالیف عبدالله شیرازی ، ملقب به وصاف الحضره ، یکی از مهم ترین متون تاریخ نگاری ایرانی است . این کتاب در پنج جلد تنظیم شده و وقایع سال های 654 الی 727 ه.ق را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است . این نوشتار می کوشد تاریخ نگاری وصاف را تحلیل و تبیین کند . بر این اساس ، شکل شناسی و مضامین اثر وصاف ، اهمیت و ویژگی های تاریخ نگاری او ، منابع اطلاعاتی مورخ در نگارش کتاب مورد نظر ، و سبک و شیوه نگارش وی از مهم ترین موضوعات آن به شمار می آید . مسلم است که بهره گیری وصاف شیرازی از روش تحلیلی بر پایه انتقاد و تعلیل و تلاش وی در اتخاذ روی کردی مبتنی بر بی طرفی تاریخی ، تاریخ نگاری وی را به آنچه امروز از آن به تاریخ نگاری علمی یاد می شود ، نزدیک ساخته است.
دوره اوروک جدید (۳۲۰۰-۳۰۰۰ ق.م)، سرآغاز زندگی شهرنشینی در جنوب غربی ایران است که همراه با آن تحولات چشمگیری در تولید دستاوردهای فرهنگی رخ داد. شاید بتوان سنت منسوخ شدن سفال منقوش و جایگزینی آن به وسیله سفال ساده را از مهمترین این تحولات دانست. طی این دوره در جنوب غربی ایران محوطه های زیادی مسکونی شدند که تعدادی از آن ها از جمله شوش، فرخ آباد، چغامیش و ابوفندوا با وسعت نسبتاً زیاد از مکان های استقراری بزرگ دوره اوروک جدید محسوب می شوند. بحث ما در خصوص یکی از محوطه های یاد شده یعنی ابوفندوا در نزدیکی شهرستان شوش در استان خوزستان است. این محوطه طی سال ۱۳۸۵ خورشیدی بررسی و کاوش گردید. در این راستا دوره های مختلف فرهنگی از این محوطه شناسایی شد که در این مقاله سعی داریم سه گونه اصلی یکی از دوره های موجود در محوطه ابوفندوا یعنی دوره اوروک را مورد بحث قرار دهیم.