پیامدهای انقلابها از جمله عرصه هایی است که کمتر مورد مطالعه وسیع و جدی قرار گرفته است. مقاله حاضر به منظور جبران این خلا در زمینه ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسط یکی از صاحب نظران این عرصه نگاشته شده است. نکته اساسی تکرارشونده در این گونه مباحث همانا رویارو شدن با نشانه های متضاد تحول و تغییر مثبت، از یک سو، و فاصله بسیار و قابل تامل با آرمانها و اهداف، از سوی دیگر، می باشد که ضمن یادآوری ضرورت آسیب شناسی تغییرات، امیدواری و برنامه ریزی برای هدایت آنها را الزامی می سازد.
در این مقاله سعی شده است که به نحو اختصار دیدگاههای متفکران غرب و از جمله نحله مارکسیسم در مقایسه با دیدگاه متفکران مسلمان در ارتباط با موضوع حساس نقش شخصیت در تاریخ مورد نقد و بررسی قرار گیرد و پس از آن و حتی الامکان رویکرد و رهیافت امام نسبت به مقوله «سیاست» و «تحولات اجتماعی» در مقایسه با تئوریهای مطرح شده شناخته گردد.
پرسش اساسی این نوشتار آن است که آیا شخصیتها یا «قهرمانان» در تحولات تاریخی نقش اساسی داشته یا شرایط اجتماعی و تاریخی بدون تکیه بر قهرمانان تحولات را رقم می زنند؟ یا اینکه هر دو عامل در پیوندی ناگسستنی به ایفای نقش می پردازند؟ در این میانه، با توجه به ظهور انقلابی بزرگ و سرنوشت ساز اسلامی در ایران، رهبری بی بدیل آن و ویژگیهای خاص تحولات به وجود آمده در عرصه جهانی و داخلی با کدام نظریه یا تئوری قابل سنجش می باشد؟