این پژوهش با هدف مقایسه تاب آوری و حمایت اجتماعی در نوجوانان بزهکار کانون های اصلاح تربیت و نوجوانان عادی جنوب شهر و حومه تهران انجام گرفت. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه نوجوانان بزهکار کانون های اصلاح تربیت شهر تهران و نوجوانان عادی مدارس راهنمایی و دبیرستان جنوب شهر و حومه تهران بود. روش نمونه گیری در جامعه عادی به صورت خوشه ای چند مرحله ای انجام گرفت که 264 نفر به عنوان نمونه در جامعه عادی انتخاب و از بین کلیه نوجوانان بزهکار کانون های اصلاح تربیت 120نفر به صورت تصادفی انتخاب گردیدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های حمایت اجتماعی واکس (1986) و تاب آوری کانر و دیویدسون (2003) استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که میزان تاب آوری و مؤلفه های حمایت اجتماعی نوجوانان بزهکار به طور معنی داری پایین تر از نوجوانان عادی می باشد. همچنین یافته ها نشان داد که نوجوانان بزهکار مصرف کننده مواد در مقایسه با سایر بزهکاران از تاب آوری، حمایت اجتماعی و حمایت خانوادگی کمتری بهره مند هستند. با توجه به نتایج این مطالعه، باید اقدامات مناسبی جهت افزایش سطح تاب آوری نوجوانان و آموزش مهارت های اساسی زندگی به آن ها صورت گیرد و نهادهای حمایتی و قضایی باید با اقدامات تسهیلی و پیشگیرانه خود، خانواده ها را در جهت حمایت از فرزندان توانا سازند.
مقدمه: بهطور کلی، گروه تجمع دو نفر یا بیشتر است که کنش و واکنش دارند، از قوانین خاصی پیروی میکنند، به نیازهای یکدیگر علاقمندند و از طریق تفاهم و وحدت عمل درصدند به اهداف مشترک نایل آیند. حل مساله توسط گروه تحت تاثیر عواملی مانند تعداد اعضای گروه، انسجام گروه، اختلاف موقعیت، شخصیت افراد و محیط فیزیکی قرار میگیرد. در گروههای کوچک تعداد اعضاء محدود است؛ بهطوریکه هر عضو با دیگر اعضاء، ارتباطی رودررو و بدون واسطه داشته و هر کدام از اعضاء نقش خاصی در گروه دارند و نقشها از هم متمایز است. در گروههای کوچک میزان مشارکت و صحبت صریح به مراتب بیشتر از گروههای بزرگتر است. همچنین همکاری گروهی و احساس دوستی بین اعضاء بیشتر است و تفکر انتقادی در افراد تقویت میشود. در روش آموزش در گروههای کوچک، فراگیران از نگرشها، احساسات، عقاید و دلایل رفتار دیگران آگاه میشوند و پس از آن نگرشهای خود و دیگران را نقد و بررسی میکنند و سپس به تغییر و تطبیق نگرشهای خود در مسیر تحلیل و ارزشیابی نگرش خود میپردازند.
نتیجهگیری: یکی از مهمترین دلایل استفاده از گروههای کوچک، افزایش مهارتهای فراگیران و شکل دادن به نگرش آنها است که این، بهخصوص باعث توسعه مهارتهای بالینی در کلینیکها و مراکز بهداشتی درمانی میشود.
در پژوهش حاضر عوامل طلاق بر حسب جنسیّت در افراد متقاضی طلاق در دادگاه های خانواده تهران ( شهید محلاتی- ونک) طی سال های ۱۳۸۵-۱۳۸۶بررسی شد. افراد گروه نمونه شامل ۳۰۰ نفر ارجاعی از دادگاه ها و روش پژوهش توصیفی و مقطعی، با انجام دادن مصاحبه ساخت یافته بوده است. دلایل تقاضای طلاق پس از مصاحبه مشخص شده و به صورت عوامل اقتصادی، روانی، فرهنگی-اجتماعی، مشکلات جنسی، جسمی، اعتیاد، خشونت و ازدواج مجدد دسته بندی شد. داده ها به صورت فراوانی و درصد نمایش داده شد و با آزمون کای دو در 2 گروه مرد و زن مقایسه شد. نتایج نشان داد هرچند بیش ترین دلیل طلاق در هر دو جنسیّت (۴/۸۴ ٪ از زنان و۹۰٪ از مردان) عدم تفاهم و سازش بوده است؛ اما تقاضای طلاق در زنان بیش تر تحت تأثیر عوامل اقتصادی ، خشونت ، مشکلات جنسی و اعتیاد بوده در حالی که مردان بیش تر به دلیل مشکلات فرهنگی-اجتماعی متقاضی طلاق بوده اند. ا ز نتایج پژوهش حاضر در برنامه ریزی لازم در آموزش و مشاوره های قبل از ازدواج، همچنین لزوم آگاه سازی زوجین در زمینه دریافت مشاوره تخصصی در زمان بروز مشکل و اقدام به طلاق می توان برای پیشگیری از وقوع طلاق به کار گرفته شود.
هدف از این پژوهش بررسی تاثیر آموزش ""فلسفه برای کودکان"" (P4C ) بر تحول اخلاقی دانش آموزان بود. به این منظور، دو کلاس در پایه ی پنجم مدرسه ای ابتدایی و پسرانه در منطقه ی یک آموزش و پرورش شهر تهران به طور تصادفی انتخاب شد. یکی از این کلاس ها به عنوان گروه آزمایش تحت 9 جلسه آموزش P4C قرار گرفت. از هر یک از کلاس ها 16 نفر بطور تصادفی برای آزمون گیری انتخاب شدند. با استفاده از فرم های موازی معماهای اخلاقی کلبرگ و پیاژه و پی گیری بالینی قضاوت های اخلاقی کودکان به روش مصاحبه ی فردی استدلال های اخلاقی دانش آموزان از نظر تراز کلی تحول اخلاقی، خود پیروی اخلاقی و اخلاق فاعلی در پیش آزمون و پس آزمون نمره گذاری شد. تحلیل کورایانس چند گانه هیچ گونه تفاوت معناداری را بین پس آزمون های تعدیل شده ی دو گروه در هیچ یک از متغیرها نشان نداد و بنابر این هیچ یک از فرضیه های پژوهشی مورد تایید قرار نگرفت. به نظر می رسد اجرای روش آموزش فلسفه به کودکان در بافت آموزش و پرورش ایران نیاز مند مداخلات شدید تر و ملاحظات بیشتری است.
هدف از این پژوهش بررسی رابطه سبک های کنترل هیجانی با میزان پرخاشگری در دانشجویان دختر کارشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز بود. نمونه ای به حجم 100 نفر از دانشجویان دختر مقطع کارشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز، به روش تصادفی چندمرحله ای خوشه ای انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده جهت جمع آوری داده ها شامل پرسشنامه سبک های کنترل هیجانی و پرسشنامه پرخاشگری بود. جهت تحلیل داده ها از روش تحلیل همبستگی متعارف استفاده شد. با توجه به یافته های پژوهش، ضرایب ساختاری بدست آمده در این پژوهش نشان می دهند که الگویی از نمره های بالا در کنترل خوش خیم و نشخوار ذهنی با الگویی از نمره های پایین در خصومت، خشم، پرخاشگری کلامی، پرخاشگری غیرمستقیم و پرخاشگری جسمی همبسته هستند. بنابراین، یافته های این پژوهش نشان می دهد که ترکیب کنترل خوش خیم و نشخوار ذهنی پایین احتمال خصومت، خشم، پرخاشگری کلامی، پرخاشگری غیرمستقیم و پرخاشگری جسمی بالا می برد. پس می توان نتیجه گرفت که سبک های کنترل هیجانی از جمله کنترل خوش خیم و نشخوار ذهنی می تواند خشم و پرخاشگری افراد را کاهش دهد.