با لازم الاجرا شدن قانون جدید کار‘ پرسش های گوناگونی مطرح می شود و یا قابل طرح است که برخی از آنها به مبانی قانون کار و چگونگی تصویت آن مربوط می شود و پاره ای به مقایسه قانون تازه و قانون پیشین نظر دارد.از جمله پرسش های دسته اول می توان موارد زیر را برشمرد: ضرورت تغییر قانون کار در پی انقلاب احساس شد یا در دوران نظام پیشین هم مطرح بود؟ با آنکه لزوم تغییر قانون کار از سال 1358‘به طور جدی‘ عنوان شد چرا بیش از پنج سال طول کشید (1364) تا لایحه آن از سوی دولت تقدیم مجلس شد؟ ایرادهای شورای نگهبان به مصوبه مجلس (آبان ماه 1366) متضمن چه اموری بودو اگر مصوبه بر اساس آنها تغییر داده می شد. قانون کار به چه صورتی در آمد ؟ چرا تغییرها ی انجام شده در مصوبه مجلس (مهرماه68) که در جهت تامین برخی از نظرهای شورای نگهبان صورت گرفته بود از سوی این شورا کافی تشخیص داده نشد و موضوع به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع شد؟ مجمع تشخیص مصلحت نظام چگونه بین مصوبه مجلس و نظرهای شورای نگهبان داوری کرد؟ آیا مجمع به این داوری بسنده کرد یا خود نیز تغییرهایی در مصوبه مجلس داد‘ د رصورت اخیر آیا چنین اقدامی با اختیارات مجمع سازگاری درد. پرسش های دسته دوم بیشتر به صورت کلی مطرح می شوند مانند اینکه قانون جدید کار بهتر است یا قانون پیشین ؟ کدامیک از لحاظ تامین حقوق کارگران مناسب تر است؟ هر چند طبیعی است که این گونه پرسش ها عنوان شده و مورد بررسی قرار گیرند اما اکنون که قانون‘ به هر صورت‘ تصویب و لازم الاجرا شده است بنظر می رسد تحلیل پرسش های دسته اول درواقع بیشتر به بررسی تحول حقوق کار ایران و مبانی آن مربوط می شود و جای چنین مطالعه ای کتاب ها و نوشته های مفصل مربوط به حقوق کار است . در مورد پرسش های دسته دوم نیز با اینکه مقایسه اجمالی دو قانون می تواندبه روشن شدن برخی جنبه های قانون جدید کمک کند اما با روش نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسی همخوانی ندارد. بنابراین با در نظر گرفتن شیوه کار نشریه‘ بر آن شدیم که به تدریج نوآوری های قانون جدیدرا ‘ مورد به مورد ‘ با توجه به مبانی آن تحلیل کنیم و از آنجا که راه حل های نو ا زلحاظ حقوق ما و در مقایسه با قوانین پیشین کشورمان‘ تازهبه شمار می آیند و گرنه از جهت تحول حقوق کار در کشورهای دیگر گاه از سابقه ای طولانی برخوردارند ‘ دراین بررسی ها از مطالعه تطبیقی کمک می گیریم . در این نوشته مبانی حکم مندرج د رماده 12 قانون جدید کار درباره تغییر کارفرما را مطالعه می کنیم امید آنکه حق توفیقی عنایت فرماید و مباحث دیگر قانون نیز که متضمن نوآوریهایی است به همین روش بررسی و مطالعه بشود.
تلاش در جهت تدقیق و تعمیق معانی و مفاهیم قانون اساسی که والاترین مظهر موجودیت سیاسی هر کشوری است بی تردید از سودمندی علمی و عملی فراوانی برخوردار است. چرا که رشته حقوق اساس به سبب ماهیت دو گانه حقوقی- سیاسی و آمیختگی اصطلاحات فنی آن با مفاهیم سیال سیاسی روزمره‘ صورت سهل و ممتنعی برای مفاهیم و مضامین بدست می دهد که اگر د رمرز گذاری آن دقت لازم به عمل نیاید. لامحاله موجب سر درگمی و در بسیاری موارد استنتاجات نادرست می شود. بدیهی است به علت همین خصلت دو گانه‘ گاهی کاربردهای غیر تخصصی و بعضا روزنامه ای برخی از دانشواژه ها بر ابهام و پیچیدگی مطالب می افزاید . بطوری که رجوع کنندگان به این متون غیر دقیق‘ بجای این که از آمادگی ذهنی بیشتری در نگرش به متون تخصصی برخوردار شوند- بویژه اگر مبتدیان این رشته باشند- در استعمال و استفاده این دانشواژه ها دچار انحراف و تردید خواهند شد. در نوشته زیر سعی کرده ایم با بررسی همه جانبه قانون اساسی از زمان شکل گیری تا زمان اصلاح و تغییر که بعضا در برگیرنده طول مدت اجرا و دگرگونی های کاربردی آن است برخی از این مسائل و مشکلات را طرح کرده تا آنجا که ممکن است بدانها پاسخ گوییم. اگر در این زمینه توفیقی دست دهد فبها‘ و گرنه دست کم با درنگ بیشتری بر مفهوم و منطوق آن در رفع شبهات گوناگونی گامی هر چند ناچیز برداشته ایم.
رویه قضایی شورای دولتی در امور استرداد، در سالهای اخیر، مبدأ و منشأ گسترش خارق العاده رژیم استرداد در فرانسه بوده است. پیدایش اختلاف اداری کاملاً تازه ای در این باره موجب شده است که ضمانت از بیگانگانی که موضوع استرداد هستند تقویت گردد. درست است که اصل عدم استرداد در امور سیاسی جز از سال 1977 به بعد مورد تفسیر قرار نگرفته، با این همه، از ابتدای قرن نوزدهم این امر جزو میراث ایدئولوژیکی و حقوق موضوعه فرانسه بوده است. از این زمان این اندیشه صورت نهایی یافت که اگر پناهندگی نباید موجب فرار مرتکب از مجازات عمومی گردد، مجرم سیاسی باید هنگامی که از کشوری می گریزد که به علت ماهیت جرم ارتکابی درصدد تعقیب اوست، مورد کمک و حمایت قرار گیرد: مقامات کشوری که متهم بدان گریخته است باید درخواست استرداد چنین کسی را رد کنند. اصل عدم استرداد در امور سیاسی از این زمان، استثنایی بر استرداد و همکاری بین المللی در مجازات مورد توصیه گروسیوس به شمار می رود. به عقیده این حقوقدان، جرایم سیاسی نباید بی مجازات بمانند. نیز چنین است از نظر بکاریا که در کتاب جرایم و مجازاتها اظهار می دارد که مجازات جزایی اجتناب ناپذیر است و پناهندگی نباید موجب فرار مجرم از مجازات شود.