مکان تنها یک سرپناه برای فعالیت های انسان نیست بلکه پدیده ای است که انسان در تعامل خود با آن، بدان معنا بخشیده و به آن دلبسته می شود تا آن جا که گاه حتی خود را با آن باز می شناسد. اگر از زاویه نیازهای انسان نیز به این مسئله نظاره کنیم، نیاز انسان به تعامل عاطفی با مکانی که در آن زندگی می کند و یا به عبارتی «دلبستگی به مکان»، از جمله مهم ترین ابعاد رابطه انسان و مکان است که باید مورد توجه معماران، طراحان و برنامه ریزان شهری قرار گیرد. در این راستا مقاله حاضر سعی دارد بر پایه مرور متون و اسناد مرتبط در این حوزه، ضمن ارائه تعاریف دلبستگی به مکان، بررسی ابعاد مختلف آن و نیز طبقه بندی علل و عوامل دخیل در آن، به تبیین مدلی نو از عناصر و فرایند شکل گیری این مقوله از رابطه انسان و مکان بپردازد. نتایج حاکی از آن است که دلبستگی به مکان دارای ابعاد مختلف عاطفی، شناختی، عملکردی و رفتاری می باشد. به علاوه این کیفیت بر پایه تعامل پنج عنصر کلیدی شکل می گیرد که شامل: انسان، مکان، مشارکت در فرایند طراحی مکان، نحوه تعامل انسان و مکان و عامل زمان می باشد.
رویکردهاى نوین شهرسازى از جمله »برنامه ریزى اجتماعى « و »برنامه ریزى غیر اقلیدسى « در کنار جدیدترین تئوری هاى ارائه شده از جمله » تئورى انتقادى »، « تئورى پدیدار شناسى »، « تئورى اخلاقى » و »تئورى توسعه پایدار » همگی مؤید ضرورت نگرشى نوین به جهان هستى، انسان ها، محیط و بالمآل معمارى و شهرسازى هستند. علیرغم تفاوت هایى در اصول و روش ها، مى توان توجه به مواردى چون اصول اخلاقى در مقابل منافع، اجتماع در مقابل فرد و کیفیت در مقابل کمیت را از اصول مشترک کلیه دیدگاه هاى فوق دانست. لذا به نظر مى رسد که تحقق توسعه پایدار محلات و شهر، مستلزم چرخشى بنیادین در محتوا و رویه شهرسازى معاصر باشد. مقاله حاضر در پى بررسى و تحلیل اصول و مفاهیم توسعه پایدار شهرى از منظرى پدیدار شناختى است. از این رو با تکیه بر روشى توصیفى/ تحلیلى و با استفاده از تکنیک »مطالعات کتابخانها ى «، اصول پایها ى توسعه پایدار در بستر مفاهیم پایه اى پدیدارشناسى چون »بازگشت به خود اشیاء »، « سکنى گزینى »، « فضاى زیسته »، « حس مکان »، « معنى « و ... مورد بحث و بررسى قرار گرفته است. از مهمترین نتایج این مطالعه مى توان به ضرورت توجه به حیات انسانى به عنوان شبکه اى تودرتو، ظریف و پیچیده از ارتباط هاى واقعى و سمبولیک و شناخت این شبکه روابط با تکیه بر پارادایم هاى تحقیق کمّى و کیفى، اجتناب از تلقى »فضا « به عنوان یک فضاى صرفاً هندسى، مقاومت در مقابل بهینه سازى و توجه به مطلوبیت، انسانیت و اداره پذیرى اندازه هاى کوچک و در عین حال متمرکز به جاى رشد لجام گسیخته، ارتقاء شیوه های » تصمیم سازى « در سطوح گوناگون برنامه ریزى از طریق توجه به روابط انسان و محیط به شیوه ها ى دیالکتیکى و مشروعیت بخشیدن به حضور و مشارکت مردم در طرح هاى شهرى اشاره نمود.
امروزه نیاز جسمی و روحی انسان به برقراری ارتباط با طبیعت، موجب گردیده که در همه جوامع، طبیعت به مثابه میراث فرهنگی تلقی شود؛ در میان عناصر موجود در طبیعت، آب و گیاه از اهمیت بیشتری نسبت به بقیه برخوردارند و همواره سایر عناصر طبیعی را تحت تاثیر قرار می دهند. ترکیب هوشمندانه آب و گیاه در فضاسازی باغ های ایرانی نشان می دهد که هر سه رویکرد مفهومی، کارکردی و زیباشناختی به خوبی در آن رعایت شده و در واقع رمز پایداری باغ های ایرانی تبلور این سه مفهوم در مجموعه واحد باغ است. در واقع چنانچه در طراحی محیط زیست جایگاه این دو عنصر به درستی انتخاب شود، محیطی پایدار و کارآمد حاصل می گردد. از این رو در طراحی طبیعت و ساماندهی عناصرآن بایستی به سه رویکرد مذکور توجه ویژه مبذول داشت.هدف اصلی در پژوهش حاضر بیان مبانی و مفاهیم دینی – آیینی متبلور در میراث کنونی باغ های ایران است، که به نوبه خود تاثیراتی از دوران پیش از اسلام و پس از آن و همچنین از تفکرات آیینی متفاوت در آن جلوه گر شده است؛ لکن چگونگی پیدایش این تفکرات و میزان یا تفاوت تاثیرگذاری اندیشه های پیش یا پس از اسلام در باغ ایرانی، مورد نظر پژوهش حاضر نبوده و هر گونه پرسش در علل پیدایش این تفکرات نیازمند واکاوی در پژوهش های دیگر است. در حقیقت پژوهش حاضر به دنبال آن است که با ارایه مستندات و مصادیق مختلف دینی آیینی و عرفانی، بدین مفهوم تاکید نماید که کانسپت اصلی و میراث موجود باغ های ایرانی، ریشه در تفکرات دینی و آیینی مردمان این سرزمین دارد.روش تحقیق در این مقاله از نوع توصیفی - تحلیلی و جمع آوری اطلاعات به شیوه کتابخانه ای، به همراه مطالعات میدانی بوده است.نتایج حاصل بیانگر آن است که باغ ایرانی نظامی حکیمانه و کمال گراست که عناصر طبیعی آب و گیاه را به نحوی در خود جای داده که نیازهای فیزیکی استفاده کنندگان را برآورده می سازد، و در همان حال نیز به بعد ماوراء الطبیعه و معنوی آن توجه شده است. همین مساله باعث بقا و تداوم آن در طول زمان و شاخص شدن آن به صورت مجموعه ای واحد شده است. به کمک بازشناخت این ساختار می توان در ساختن محیط زیستی مناسب و هماهنگ با نظم موجود، بهره برداری لازم را به عمل آورد.
نقش پردازی در کاشی کاری های مجموعه ابراهیم خان نمونه ای ارزنده از منظره سازی به شیوه ترکیبی ایرانی ـ اروپایی است که کاربرد عناصر بومی و منطقه ای در آن کاملا مشهود است. عناصری از طبیعت و منظر مانند کبک کوهی، درخت شکوفه، و انواع گل های کوهی که در منطقه کرمان یافت می شود و نقش آنها بر فرش های کرمان نیز وجود دارد. همچنین مقایسه بعضی از نقش ها با کاشی کاری های ترکیه عثمانی که متاثر از تزیینات ایرانی است. منظره پردازی در این مجموعه بنا به دو شیوه هندسی و سنتی و شیوه اروپایی با حجم نمایی و سایه پردازی انجام شده است.تنوع در رنگ آمیزی، طراحی و کاربرد موضوعات گوناگون در بخش های مختلف این مجموعه و ارتباط و هماهنگی موضوعات با محل قرار گیری آنها از نمونه های عالی، اصیل و پابرجای تزیینات دوره قاجار است.در این نوشتار به معرفی و تحلیل نقش های بدیع و استثنایی از طبیعت گرایی بومی در تزیینات عصر قاجار کرمان اشاره خواهد شد.