داستان موقعیت یک جریان ادبی غربی و یک شیوه ی داستان نویسی است که نام کافکا با آن گره خورده است. این نوع ادبی در ادبیات عرب تقریباً ناشناخته است و نویسندگان عرب از طریق مطالعه ی داستان های غربی با سبک و سیاق آن آشنا شدند. جرج سالم نویسنده سوری از جمله کسانی است که رمان «فی المنفی» (درتبعیدگاه) خود را در این قالب نگاشته و مقاله حاضر با رویکردی تحلیلی به بررسی شاخصه های این سبک در رمان فوق می پردازد.
یافته های پژوهش نشان می دهد که سالم در این رمان از قالب داستان موقعیت برای نشان دادن رابطه ی انسان و جهان بهره برده و بی پناهی، حقارت و ناتوانی انسان را در این جهان به تصویر می کشد. او در این راستا همه ی عناصر رمان را به خدمت می گیرد و موقعیتی ناگهانی، بی علت و غیرقابل فهم خلق می کند که تمام جنبه های زندگی شخصیت رمان را زیر سیطره ی خود می گیرد و امکان هر نوع برون رفت را از او سلب نموده و تنها با مرگ از سلطه ی این اراده ی بیرونی رهایی می یابد. جبرگونگی و چاره ناپذیری موقعیت، کشمکش با مرجع قدرت، محکومیت به سازش طلبی، حذف جنبه های فردیت بخشی، رازوارگی و جهان شمولی برجسته ترین مؤلفه های داستان موقعیت در این رمان است که با خوانش تحلیلی رمان، در این جستار از آن رمزگشایی شده است.
در این پژوهش به بررسی بنیاد یکی از قواعد مشهور فلسفة اسلامی در منظومةثئوگونی هسیودس پرداخته شده است؛ برای پیگیری این امر، نخست چارچوب های ممکنی که به بررسی چنین امری اختصاص دارند، مورد پژوهش قرار گرفته اند و از میان آنها دیدگاهی که نه بر انفکاک قطعی و تاریخی اندیشة اسطوره ای از اندیشة فلسفی، بلکه بر تداوم و تطور آنها رأی داده است، به عنوان منظری متناسب تر انتخاب شده است. در بخش دوم این پژوهش بر اساس چنین رویکردی به توضیح اجمالی قاعدة «الواحد» پرداخته شده و با استفاده از این قاعده به بررسی منظومةثئوگونی اقدام شده است. درک ابتدایی قاعدة علیت، سنخیت میان علت و معلول، فروکاهش کثرت به وحدت در این منظومه را می توان در تبارشناسی خدایان، رابطه والد و فرزند و شباهت های آنها و بکرزایی بازشناخت. از این منظر مفاهیم فلسفی مذکور و مشابه های آنها در اسطوره ثئوگونی را می توان در پرتو قاعدة الواحد چونان غایتی متحد کننده، مورد بازخوانی قرار داد و بساطت و نامتعین بودن علت نخستین را به خوبی مشاهده کرد.