بدون تردید، استاد مطهری از چهرههای شاخص و خوش فکر و نوآور در اندیشة اسلامی معاصر شمرده میشود.حضور جدّی و طولانی در حوزههای درسی دینی، وسعت مطالعات در علوم متنوّع عصری، ذوق و استعداد وافر و تعهّد و خلوص او در اعلای کلمة دین، وی را در عرصة ارائة خدمات دینی و تربیت نسل جدید، واجد سهمیانحصاری ساخته است.
وی در فلسفة اسلامی دارای مطالعات گسترده و عمیق بود و در پرتو آشنایی با فلسفة متأخّر جهان غرب، به مسائل مهمّ و سؤالات اساسی این دوران توجّه جدّی نشان داد؛ از آن جمله مباحث شناخت ومعرفتشناسی است که مقالة حاضر، اندیشههای استاد را در پاسخ به مهمترین مسألة شناخت، یعنی کاشفیت و واقعنمایی علم، پی گرفته است. ضمن تأکید بر بداهت واقع نمایی علم، معیار آن را اتّحاد ماهوی صور ذهنی و موجودات عینی دانسته؛ سپس دربارة چگونگی دستیابی نفس مدرک به ماهیات اعیان خارجی، بر اندیشة عرفانی حضرات خمس تأکید ورزیده و سایر راه حلهای بدوی را مطرود دانسته است.
این مقاله درصدد است نشان دهد در عین اینکه اندیشههای استاد، به تنقیح موضوع کمک شایانی کرده است، همچنان مسألة بسیار فربه و عمیق کاشفیت صور ادراکی، حلّ نهایی خود را نیافته است و بر اندیشهوران فرض استکه راه آن استاد فقید را پی گرفته، موضوع را مانند استاد جدّی تلقّی کنند. بیتردید اگر از حضورش محروم نمیشدیم، بهرهاش را در پیشبرد این موضوع خطیر، وافر میساخت. رضوان خدا بر او باد.
این نوشتار به مفهوم پیشینی (apriority)؛ تمایز میان گزارههای تحلیلی و ترکیبی؛ و شکگرایی دربارة «معرفت پیشینی» میپردازد. با توجه به ارتباط تنگاتنگی که «معرفت پیشینی» با مفهوم «توجیه پیشینی» دارد تعریف و تحلیلهای اساسی متوجه «توجیه پیشینی» خواهد بود. از آنجا که «استقلال از تجربه»، مؤلفة اصلی در توجیه پیشینی به شمار میآید مفهوم «تجربه» و منظور از «استقلال از تجربه» به دقت بررسی میشود. برخی معتقدند به دلیل پیوند نزدیک میان مفهوم «ضرورت» و مفهوم «استقلال از تجربه» میتوانیم «پیشینیبودن» را براساس و با معیار «ضرورت» بسنجیم. تحلیل این دیدگاه و بررسی چالشهایی که با آن مواجه است یکی از محورهای این نوشتار را تشکیل میدهد. در همین راستا، ارتباط «خطاپذیری» با «توجیه پیشینی» مدّنظر قرار میگیرد. تجربهگرایی و عقلگرایی، هر یک رویکردی متفاوت را در این مبحث ارائه میکنند که عمدتاً در چارچوب تمایز «تحلیلی ترکیبی»، قابل بررسی است. در این نوشتار، همچنین شیوههای مختلف برای تبیین مفهوم «تحلیلیبودن» مورد بررسی قرار میگیرد. سرانجام، استدلالهای شکگرایانه در قبال «معرفت پیشینی» و توانمندی یا ناتوانی آن در رد امکان «معرفت پیشینی» ارزیابی و تحلیل خواهد شد.
در فلسفة غرب، معرفت به معرفت پیشینی و پسینی تقسیم شده است. این تقسیم یکی از مباحث معرفتشناسی معاصر است. مقالة حاضر از ارتباط این تقسیم با تقسیم دیگری که در فلسفه غرب رایج است یعنی تقسیم احکام به تحلیلی و ترکیبی، به تفصیل بحث میکند و دیدگاههای متفاوت درباب معرفت پیشینی را از راه بیان این ارتباط در اندیشة فلاسفة مختلف بیان میکند و دیدگاه کواین و پاتنم و نیز دیدگاه کریپکی در این زمینه را مورد بررسی قرار میدهد
رابطه بین زبان و واقعیت که از دیرباز مورد توجه فلاسفه بوده، در سده اخیر به دیگر حوزههای علوم انسانی خصوصاً روانشناسی و زبانشناسی نیز راه یافته است. اغلب فیلسوفان، روانشناسان و معناشناسان تا دهههای اخیر زبان را منفک از مقوله شناخت و واقعیت فرض میکردند. به عبارت دیگر، مقوله شناخت جدا از ساختار زبان تصور میشد و زبان ابزاری جهت بیان وقایع محسوب میگشت. در مقابل این گرایش، رویکرد نوین زبانشناسان قرار دارد که با این مسأله بنحوی کاملا" متفاوت برخورد میکند. بر اساس این رویکرد زبانشناسان معتقدند که نظام ادراکی و شناختی انسان از ساختار زبانی جدا نیست. به تعبیری، زبان نه تنها در بیان واقعیات و شناخت پیرامون بیتأثیر نیست بلکه در ساخت واقعیتها نیز مؤثر است. به بیان دیگر، زبان مستقیماً دنیای بیرون را منعکس نمیکند بلکه بازگو کننده مفاهیم انسانی و تعامل وی با جهان است. در این رابطه، مقاله حاضر در پی آن است که نحوه تکوین دیدگاههای مهم زبانشناسی را در باره نقش زبان برای شناخت یا نمود واقعیتها مورد بررسی و تحلیل قرار دهد.
کواین حوزه پیش بینى و آزمون را براى تحقیق برمىگزیند. در بحث شواهد (Evidence) مىگوید: که تشکیل نظامهاى نظرى از تحریک حواس شروع مىشود که آن، جملات مشاهدهاى (observation sentences) را به ما القا مىکند. از آنها گزارهاى مطلقه مشاهدهاى (observation categoricals) استنتاج مىشود. آزمون بر اساس این گزارههاست.
او مىگوید که معتقد به یقین علمى دکارتى (Cartesian sceintific certainty) نیست، و بعد به نظریه معرفتشناسى با قرائت طبیعى (naturalized epistemology) خودش به عنوان راه جایگزین اشارهاى مىکند.