آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۶

چکیده

متن


افزایش توجه به آثار و افکار عرفا خصوصاً محیى الدین بن عربى در سال هاى اخیر مسأله قابل تأملى است و ظاهراً حکایت از این دارد که اهل مطالعه طالب ژرف اندیشى در عقاید شده اند, و البته مذاق ها گوناگون است و بسا کسانى که از این وادى ها بسیار دورند, اما به گمان بنده اگر حسن نیت و اخلاق و صدق در کار باشد همگى در راه خدایند. به هرحال بى گمان مطالعه ناقدانه آثار عرفانى سودمند است و یکى از زمینه هاى آماده کننده دیدِ نقادانه در این باب, انتشار علمى و مصحَّح این گونه کتب و رسالات است.
در سال هاى اخیر شروح مختلفى از فصوص چاپ شده است و مى توان گفت که در ضمنِ این شروح, اختلافِ نسخه هاى متن فصوص نیز تا حدودى آشکار شده است. یکى از شروح معروف که به کار فارسى زبانان بیشتر مى آید, شرح کمال الدین حسین خوارزمى است که براى بار نخست آن را آقاى نجیب مایل هروى در دو مجلد و سپس در یک مجلد با اصلاحاتى در مقدمه و افزودن نسخه بدل هاى سه نسخه اساس در پایان, به چاپ رساند و حقاً مى توان گفت به لحاظ نشر یک کتاب خطى, حقى را براى خود احراز کرد ـ همچنان که در مورد سایر متونى که نجیب مایل هروى به چاپ رسانده است, مى شود گفت از مسامحاتى خالى نیست. در تصحیح فعلى به اهتمام و عنایت حضرت آیة اللّه علامه استاد حسن زاده آملى1 به بعض اشتباهات و سقطات چاپ آقاى نجیب مایل هروى اشاره رفته است. در اینجا بلافاصله بیفزایم که چاپ نجیب مایل هروى از شرح فصوص خوارزمى غیر قابل استفاده نیست بلکه محاسنى دارد.
شرح فصوص چاپ نجیب مایل هروى نظرى هم به نسخه گنج بخش پاکستان دارد که نسخه چاپ استاد حسن زاده آملى این جهت را ندارد, در عوض نسخه مصحح استاد حسن زاده آملى نظرى به نسخه کتابخانه ملى دارد که در چاپ نجیب مایل هروى به آن توجه نشده است.2
براى خواننده باریک بین مهم است که بداند اختلافِ ضبط کلمات مربوط به کدام نسخه است, چون گاهى یک نسخه آن قدر برترى دارد که ضبط هاى دیگر در برابر آن ضعیف مى نماید. البته حضرت علامه حسن زاده آملى با تسلط و احاطه کامل بر متن و شرح, اجتهاد در تشخیص وجوه ارجح به خرج داده اند و گاهى اختلاف نسخه را هم در حاشیه ذکر کرده اند که معلوم نیست مربوط به نسخه دانشگاه است یا مصر یا کتابخانه ملى؟
به لحاظ روشن تر شدن ذهن خواننده غالباً چنان نیست که تفاوت مهمى در معنا پیدا شود. مثلاً تفاوت ضبط (دروى) و (درولى) (ص894) (قتل) و (فعل) (ص940) و حتى (یا اقامت) و (تا اقامت) (ص690) تاثیرى در معنا ندارد.
گاهى نسخه بدل گنج بخش که در تصحیح نجیب مایل هروى بدان توجه شده, صحیح تر است; مثلاً عبارت عربى (ان المحبوبین یعدّ قتلهم بالاحیاء و افسادهم بالاصلاح) در نسخه چاپ استاد حسن زاده آملى ترجمه اش چنین است: (قتل محبوبان از احیاء معدود است و فساد ایشان از اصلاح محسوب)(ص1044). طبق نسخه گنج بخش پاکستان به جاى کلمه (فساد), (اِفساد) صحیح است (ص761)
یک وجه ترجیح نسخه چاپ نجیب مایل هروى داشتن فهارس مفصل فنى, از جمله فهرس اصطلاحات است که به خواننده کمک بسیار مى کند. البته چاپ مورد بحث ما نیز فهرست هایى دارد, ولى به تفصیل چاپ سابق نیست.
خوارزمى همچنانکه اشاره شده است و پیداست, به نوعى ترجمه اقتباس از شرح فصوص قیصرى اقدام کرده است و جاى جاى از اشعار شیواى مولوى و عطار و غیرهما به عنوان شاهد یا موید مطلب نقل نموده و نیز بسیارى از اشعار متکلف و خنک خود را هم لابه لاى سطور زورچپان کرده است, و کمتر برمى خوریم که نکته اى بر شارح عربى (قیصرى) یا ماتن (ابن عربى) گرفته باشد. حضرت استاد حسن زاده آملى, در حواشى نکات بسیارى را توضیح داده اند و به چند (اثر قیم) و (کتاب مستطاب) خودشان ارجاع فرموده اند و گاهى با خفض جناح عالمان راستین مرقوم داشته اند: (نگارنده را تعلیقاتى است که شاید سودمند باشد (ص1078) و البته از اشعار خودشان هم جاى جاى نقل فرموده اند که موجب مزید فایدت است.
بر روى هم این تصحیح خوشخوان تر و مفیدتر و کم غلط تر است. البته آفت غلط چاپى از کتاب هاى ما معلوم نیست کى رفع خواهد شد؟
به بعضى نکات که در یک تصفح و تورق سریع به نظر آمد اشاره مى رود:
اِعرابِ (فیتبینُ) به نظر مى رسد مرجوح و (فیتبینَ) راجح باشد, زیرا بنابر ترجمه خوارزمى فا سببیه است (ص1035).
کلمه (نبگذارمش) مرجوح و (بنگذارمش) صحیح است (ص1072).
(بنما فرشتگان را که از بشر چه آید) مرجوح و (بنما فرشتگان را تو کز بشر چه آید) صحیح است.3
نکته اى که در شروح قدیم کمتر به آن برمى خوریم ولى در شرح و تعلیقات ابوالعلاء عفیفى بر فصوص الحکم بعضاً بدان اشاره شده است, نکته گیرى هاى ادبى بر ابن عربى است. ابن عربى که اصلاً عربى زبان و عالم کامل بوده, گاهى براى به کرسى نشاندن مطالب و مقاصدش به توجیهات ناموجّه و اشتقاقات عجیب متوسل مى شود. (نساء) (=زنان) را با نسأ (به معنى تأخیر) و نسى (به معنى فراموشى) ربط مى دهد (ص1068 و 1086) که پیداست لایَتَچسبَکَ است! یا مال (=دارایى) را با میل مربوط مى سازد (ص969) یا سجن و جنّ را از یک ماده قلمداد نموده, س اول سجن را از حروف زواید مى انگارد (ص1040) و یا عصا (=چوبدستى) را با عصى (=سرکشى کرد) همریشه مى پندارد (ص1043) و یا کلمه (منهاجاً) را در آیه شریفه (لکل جعلنا منکم شریعة و منهاجا) با تسهیل, (منها جاء) قرائت مى کند و آشکارا در کلام خدا تحریف لفظى وارد مى سازد (ص1013).
همچنین است از کلمه (محدث) در آیه (و ما یأتیهم عن ذکر الرحمن محدثٍ) که صفت (ذکر) است طورى برداشت مى کند که گویى (محدثاً) بوده, چنانکه خوارزمى نوشته است: (لاجرم حدوث در اتیان اوست نه در وجودش) (ص1049) حال آنکه خود قرآن اگر مى خواست (محدثاً) مى فرمود نه (محدثٍ).
و از جمله عجایب ابن عربى, استفاده از تعبیر (مجلّى و مصلى) است که صفت اسب مسابقه در رتبه اول و دوم است. این دو کلمه را ابن عربى به سابق و تابع تعبیر نموده, مى نویسد: (فاذا کان هو المصلى, فانما یصلى باسمه الآخر, فیتأخّر عن وجود العبد, و هو عین الحق الذى یخلقه (یجعله) العبد فى قبلته (قلبه) بنظره الفکرى او بتقلیده, و هو الاله المعتَقَد) (ص1113).
عبارت را کامل آوردیم که خواننده عمیق النظر دریابد ابن عربى چگونه مصلى را به معنى اسب داراى رتبه دوم در مسابقه, با مصلى به معنى درود فرستنده [هو الذى یصلى علیکم ـ احزاب43] خلط کرده, و آنچه خواسته تلفیق نموده است.
در اینجا به یاد توجیهات قصاصان قدیم مى افتیم که مى گفته اند: (عصفور از آن جهت عصفور نامیده شد که عصى و فرّ)! اینجانب شخصاً چندین سال پیش, از معرکه گیرى شنیدم که مى گفت: (على را مرتضى نامیدند, چون در عربى مُر یعنى تلخ و تضى شیرین و على [علیه السلام] در کام دشمنان تلخ و به دهن دوستان شیرین است)! بعضى توجیهات لغوى و ادبى ابن عربى هم از این قبیل مى باشد و شارحان و مدرسان شایسته است که این جهت ضعف یا مغلطه و سفسطه بازى ابن عربى را نشان دهند.
در صفحه 1068 حاشیه فرموده اند که شعر (آفتاب آمد دلیل آفتاب) از دفتر اول مثنوى مولوى است اما آنجا که ابن عربى به زور مى خواهد (رسل الله) را (رسل الیه اللهُ)وانمود کند, توجیه قیصرى نقل شده است که (رسل الله هم مظاهر الله) (ص914). حضرت استاد حسن زاده آملى در حاشیه مرقوم فرموده اند: (محض تبصره عرض مى شود که وزان این وجه در آیه کریمه4 از حیث معنى, وزان آیه کریمه فقال لهم رسول الله, ناقةالله) در سوره شمس است که قاضى است به اینکه رسول الله, الله است و ناقة رسول الله صالح(ع) ناقه الله است…) (ص914) خواننده توجه دارد که اضافه ناقه به الله در اینجا جنبه تشریفى دارد و کلام ابن عربى را موجه نمى سازد.
در واقع ابن عربى در تأویل آیه 124 سوره انعام خواسته است از کلمه (الله) دو استفاده بکند, یکى مبتدا در (الله اعلم حیث یجعل رسالته) و یکى خبر براى (رسل الله) اما قرآن که بر فصاحت و بلاغتش حتى کافر و مشرک و ملحد اذعان دارد, مسلماً نسبت چنین ضعف تألیفى را نمى پذیرد. اینجا بحث صحّت و سقم خود مطلب نیست, بحث در این است که دلیلش علیل است و توجیهش بارد.
از مواردى که حضرت علامه استاد حسن زاده آملى, اشتباه شارح یا ماتن را تصحیح فرموده اند, موارد ریاضى و هیوى است (ص484و691) و البته نکته اى که درباره سرعت بسیار زیاد سفینه هاى فضایى فرموده اند (ص778) صحیح است, الا اینکه مى دانید هیچ ماده اى سرعتش به سرعت نور نخواهد رسید, و اتفاقاً با این ترتیب شگفتى اعجاز موضوع آیه (قبل ان یرتد الیک طرفک) بیشتر جلوه خواهد نمود, زیرا سرعت نگاه همان سرعت نور است.
در مورد اینکه نقل فرموده اند حکما (1) را عدد نمى دانند چون نصف حاشیتین خودش نمى باشد (ص1066), باید دانست که (1) نیز بر همین مبنا عدد است, چون رابطه زیر درباره آن صادق مى باشد:
1=2: (2«0)
از مواردى که مکرر توضیح فرموده اند اینکه دیوان کمال الدین حسین خوارزمى به نام حسین بن منصور حلاج چاپ شده است و یقیناً خواننده در این مورد هرگز دیگر دچار اشتباه نخواهد شد و یا خیلى باید بى انصاف باشد که باز هم اشتباه کند!
نسخه بَدَل (لایضجع) را از بعضى نسخ (لایتجع) نقل کرده اند (ص1019) که به نظر مستبعد مى آید, زیرا دیده نشده که وَجَع به باب افتعال رفته باشد, هرچند خوارزمى همین کلمه را (به درد نیاید) ترجمه کرده است.
در حاشیه کلام قیصرى: (ان لوازم الوجود موجودة فى کل موجود, الا انّها ظاهرة الوجود فى البعض و الباطنة فى الآخر…) (ص35) آورده اند که چه بسا همین نظریه مبناى نظریه کمون و خلیط باشد. باید گفت: بینهما بون بعید, زیرا نظریه کمون انکسا غوراس یک نظریه طبیعى است و عبارت قیصرى سخنى ماوراء طبیعى. و این نظیر آن است که در مجموعه اى تحت عنوانِ حکیم سبزوارى (ص 641 ـ 642) نوشته است آناکسیس ملطى و تالس ملطى در مورد علم بارى, ذات الهى را محل کثرت صور مى دانستند!
ابن عربى ذیل آیه (أفرأیت مَن اتخذ الهه هواه و اضله الله على علم)5 علم را مربوط به خدا دانسته است (ص977), حال آنکه اینجا متبادر به ذهن و ظهور معنى در نسبت علم به بشر است, یعنى (خداوند با وجود دانستگى بشر هواپرست, او را گمراه کرد) و این یادآور آیه 8 سوره دهر است: (ویطعمون الطعام على حبه) که ضمیر (هـ) را هم راجع به طعام گرفته اند و هم راجع به خدا; و البته اوّلى اولی§ است.
در پایان خوانندگان پژوهشگر و ژرف بین را به مطالعه این کتاب سرشار از افادات و نکات و سروده هاى حضرت استاد علامه آیة اللّه حسن زاده آملى دعوت و توصیه مى نماییم و از خداوند طول عمر و دوام افاضات آن دانشمند ذوفنون را خواستاریم.
پى نوشتها
1. شرح فصوص الحکم. تاج الدین حسین خوارزمى به تحقیق آیة اللّه حسن زاده آملى ص12ـ 15.
2. ر.ک: مقدمه هر دو چاپ.
3. چاپ نجیب مایل هروى, ص780 و چاپ مورد بحث, ص1073.
4. سوره انعام, آیه 124.
5. سوره جاثیه, آیه23.

تبلیغات