۱.
وجه اشتراک بخش های مختلفی که فلسفه نظری را تشکیل می دهند، شناخت برهانیِ جهان است؛ هرچند مبادی برهانی هر بخش، متناسب با موضوع آن بخش تفاوت دارد. در دسته بندی بدیهیات، مبادی اختصاصی نفس شناسی درزمره وجدانیات قرار می گیرند که ابن سینا درک آن ها را به حواس باطنی و خود نفس نسبت داده است. یک مسئله این است که آیا هیچ یک از قوای باطنی براساس کارکردهایی که ابن سینا برای هرکدامشان مشخص کرده، می توانند درکنار خود نفس، مبدأ شناخت نفس قرار گیرند یا خیر. تنها قوه نامزد این امر، قوه واهمه است؛ اما کارکرد آن، ادراک معانی جزئی است؛ نه معرفت به ادراک معانی جزئی که به شناخت نفس می انجامد. مسئله دیگر این است که نفس چگونه می تواند به قوای حیوانی و گیاهی خود که مادّی و منطبع در بدن هستند، معرفت یابد. در مقاله حاضر، با بررسی کارکردهایی که ابن سینا به قوای نفس نسبت داده است، نشان خواهیم داد هیچ یک از حواس ظاهری و باطنی نفس به کار شناخت آن نمی آیند و خود نفس ناطقه با ادراک بی واسطه خویش و احوال و افعالش به گزاره هایی که مبدأ نفس شناسی اند، معرفت می یابد؛ افزون بر این، معرفت به قوای حیوانی و مادّی نفس نیز ازطریق ادراک مستقیم افعال این قوا صورت می گیرد که درعین حال، اَعراض نفس هستند.
۲.
ازجمله تقسیمات مشهور در سنت فلسفه مشاء که در متون ارسطو ریشه دارد، دسته بندی حکمت به دو بخش عملی و نظری است که ابن سینا نیز همسو با چنین سنتی، این تقسیم بندی را در آثار خود مطرح کرده است. پرسش درباره ماهیت گزاره های هنجاری (اخلاقی/عملی)، موضوعی مناقشه برانگیز است؛ به گونه ای که برخی مفسران، حکمت عملی را ازنظر شیخ الرئیس، متعلَق عقل عملی و فاقد حیث شناختی (غیر قابل اتصاف به صدق و کذب) دانسته و برخی دیگر با پذیرش این تعلق، آن را دارای حیثیت شناختی قلمداد کرده اند. درمیان این دسته دوم نیز وحدت نظر وجود ندارد: برخی از آنان گزاره های حکمت عملی را شناختنی، ولی حاصل بنای عقلا و منتَج از صناعت جدل (متکی بر مشهورات) محسوب کرده اند؛ درحالی که برخی دیگر این گزاره های شناختنی را حاصل صناعت برهان و مستقل از بنای عقلا و درنتیجه، واقع گرا شمرده اند. در این جستار، پس از نقد دو دریافت اول، امکان شکل گیری دو گونه تفسیر واقع گرایانه از سرشت حکمت عملی ازمنظر بوعلی از یکدیگر تفکیک خواهد شد: مطابق تفسیر اول، حکمت عملی، حوزه ای مستقل از حکمت نظری و دارای مبادی خاص خود است؛ سپس با نقد این دریافت، از امکان صورت گرفتن تفسیر واقع گرایانه دوم دفاع می شود که مطابق آن، گزاره های عقل عملی اولاً دارای حیث شناختی هستند؛ ثانیاً حاصل صناعت برهان اند و نفس الأمر آن ها مستقل از ذهن است؛ ثالثاً متعلق عقل نظری و مندرج ذیل حکمت نظری هستند؛ به گونه ای که حکمت عملی در مبادی خویش وابسته به حکمت نظری است و مبادی بدیهی خاص خود را ندارد.
۳.
بحث درباره فطرت و ابعاد آن بعداز دوره صدرالمتألهین به نحو مدون در مباحث انسان شناسی فلسفی وارد شد و در فلسفه ابن سینا دیده نمی شود. به نظر می رسد تلقی قرآنی بودن این بحث و تصور کارکرد صِرف آن در اثبات وجود خداوند متعال، در مطرح نشدن آن در مباحث فلسفی پیشینیان اثرگذار بوده است؛ باوجود آن، ازطریق تعریفی که حکمای متأخر درباره فطرت به دست داده اند، می توان مباحث مرتبط با ابعاد این مقوله را به صورت پراکنده در آثار شیخ الرئیس یافت. درخصوص مقوله فطرت ازنگاه ابن سینا، آنچه بیشتر موردتوجه محققان قرار گرفته، جنبه ادراک فطری و عنایت به قوه عقل است؛ چنان که برخی علت مطرح نشدن بحث فطرت در آثار این فیلسوف را عینیت فطرت و عقل دانسته اند؛ از این روی، در مقاله حاضر، بُعد مغفول گرایشی فطرت موردتوجه قرار گرفته و سؤال اصلی پژوهش، آن است که آیا در فلسفه ابن سینا فطرت همان عقل است یا حکمت سینوی ظرفیت بازیابی ابعاد گرایشی فطری موردنظر متأخران را دارد. درطول مقاله مشخص خواهد شد که در آثار بوعلی، درباره گرایش های سرشتی انسان به معبود و زیبایی سخن گفته شده است و البته درباب استناد گرایش فطری به فضایل اخلاقی در نگاه او اختلاف نظرهایی وجود دارد. آنچه بیشتر، شیخ الرئیس را درزمره ملتزمان به نظریه فطرت قرار می دهد، بازتعریف عرضه شده ازسوی او درباره انسان است. وی تأکید کرده فصل انسان نه ناطق بودنش، بلکه نفس انسانی است و از ویژگی های این نفس، استعداد نطق است. تأکید ابن سینا بر وجودداشتن میل و عشق ویژه انسان به پروردگار و زیبایی دوستی را می توان به عنوان دیگر لوازم حقیقت وجود نفس انسانی، تأکیدی بر بُعد گرایشی سرشت انسان محسوب کرد.
۴.
ازجمله مباحثی که به اختصار در آثار ابن سینا ذکر شده، آرای محموده و روش استنباط آن هاست. ازنظر شیخ الرئیس، عقل به تنهایی نمی تواند به آرای محموده دست یابد و مؤلفه های دیگری همچون آرای نظری، شهرت، استقرا، تجربه و مصلحت در این زمینه، نقش اساسی دارند؛ اما روش استنباط آرای محموده از این مؤلفه های مختلف، محل بحث است؛ افزون بر آن، آرای محموده ذیل مجموعه مشهورات جای می گیرند و بیان ابن سینا درباره حجت آوری بر این آرا و از سوی دیگر، برهان ناپذیری مشهورات، ناسازگار به نظر می رسد؛ اما با نگاهی تحلیلی به مباحث بوعلی در بخش مشهورات منطق و کارکردهای عقل عملی، و بررسی نگاه وی به اخلاق می توان تبیینی نو در این حوزه به دست داد که سازگاری مؤلفه های یادشده با یکدیگر و سازگاری سخنان این فیلسوف با هم در این حوزه را روشن می کند. این تبیین از این نکته فلسفی در آثار ابن سینا سرچشمه می گیرد که اساساً حجت و مقدماتش که در استنباط آرای محموده مطرح می شود، با برهان و مقدماتش که در فلسفه نظری و منطق کلاسیک وجود دارد، متفاوت است. وقتی شیخ الرئیس از حجت آوری بر آرای محموده سخن می گوید، مقصودش اقامه برهان بر آن ها نیست که با برهان ناپذیری مشهورات و آرای محموده ناسازگار باشد؛ بلکه حجت می تواند اعم از قیاس و استقرا باشد؛ بدین ترتیب، برخی آرای محموده برپایه موارد استقراشده و برخی دیگر هم برمبنای قیاس نتیجه گیری می شوند. قیاس نیز مقدمات مختلفی اعم از اوّلی و کلی تا تجربی، مشهور یا جزئی دارد و اموری همچون آداب، انفعال های نفسانی و مصلحت های انسانی هم ذیل این مقدمات قرار می گیرند.
۵.
در جستار حاضر، به ساختار اقسام علم النفس سینوی در برخی آثار شیخ الرئیس پرداخته و کوشیده ایم با مقایسه ساختار اقسام علم النفس ازحیث اجزا و ترتیب در آثار این فیلسوف، تحولات ساختار علم النفس ازمنظر وی را توصیف و تبیین کنیم. اهمیت تحقیق درباره این مسئله از آن جهت است که ما را به اندازه گامی هرچند کوچک به فهم منطق حاکم بر تحولات ساختار اقسام علم النفس ازمنظر شیخ نزدیک می کند. تحلیل و توصیف ساختار اقسام مسائل علمالنفس در آثار بوعلی نشان میدهد این ساختارها ازحیث تعداد اجزا دچار نابرابریهایی همچون فقدان، زیادت و نقصان در شمار اجزا، و ازنظر ترتیب اجزا دچار آشفتگیهایی نظیر ناپیوستگی، وارونگی و انتقال هستند. مقایسه و تطبیق اجزا و ترتیب ساختار اقسام مسائل علم النفس در آثار ابن سینا به ترتیب زمان تألیف، نشاندهنده سِیر کلی تحول در آن ها و به دیگر سخن، سِیری فزاینده و درحال نوسان بین پیوستگی و ناپیوستگی است. تبیین تحولات ساختار اقسام مسائل علمالنفس سینوی نشان می دهد این تحولات افزون بر بعضی عوامل بیرونی، ناشی از تحولاتی درونی هستند که در ساختارهای دو علم طبیعیات و مابعدالطبیعه سینوی رخ دادهاند.
۶.
تبیین علوم تجربی و فلسفه اسلامی از لذت و الم، و نقش نفس و بدن در پیدایش آن ها متفاوت است. دانشمندان تجربی، تبیینی کاملاً فیزیکالیستی از نحوه حصول لذت و الم به دست داده و برخی بر این اساس، حالات نفسانی را به گونه هایی صرفاً جسمانی فروکاسته اند. ابن سینا درخصوص لذات و آلام حسی، نقشی بالسویه برای نفس و بدن قائل شده؛ اما حصول لذات و آلام وهمی و خیالی را از اوصاف نفس متعلق به بدن دانسته است. ازنظر او تنها لذات و آلام عقلی از اوصاف نفس بما هی نفس هستند؛ اما طبق دیدگاه صدرالمتألهین، از آنجا که لذت و الم ازسنخ ادراک است و از طرفی همه قوای ادراکی، مجرد از ماده هستند، لذت و الم ناشی از هرکدام نیز مجرد از ماده است؛ از این روی، آنچه در علوم تجربی درباره سازوکار و فیزیولوژی حصول لذت و الم ذکر می شود، مربوط به حقیقت این دو مقوله نیست و درواقع، به مرحله زمینه سازی و اِعداد آن ها بازمی گردد. در این مقاله، ضمن بررسی حقیقت لذت و الم، و تبیین مراحل پیدایش انواع آن ها نقش ایجابی و سلبی نفس و بدن در مراحل شکل گیری لذت و الم را با توجه به مبانی موردنظر ابن سینا و ملاصدرا تحلیل کرده ایم.
۷.
ابن سینا برای رفع اشکال وجود ذهنی تأکید کرده حد جوهر، این است که وجود آن در خارج (فی الأعیان) به موضوع نیازی ندارد. تعریف مذکور هم بر جوهر ذهنی صدق می کند و هم بر جوهر خارجی. درواقع، او با افزودن قید «وجوده فی الأعیان لیس فی موضوع» در حد جوهر نتیجه گرفته از سویی در وجود ذهنی جوهر نیز همین معنا منعکس شده و از سوی دیگر، همین جوهر ذهنی، کِیف نفسانی و عَرَض است؛ بنابراین، اشکال اجتماع ماهیت تحت دو مقوله به وجود نخواهد آمد. ملاصدرا نیز در پاسخ به اشکال وجود ذهنی، دو دیدگاه را مطرح کرده که دیدگاه اول او مبتنی بر نظریه حکما و پذیرش قیام حلولی بوده است و از این جهت با نظر ابن سینا همخوانی دارد؛ هرچند ملاصدرا گفته ابن سینا با ذکر قید «فی الأعیان» در حد جوهر، حکم به جوهریت را به اشخاص جوهر اختصاص داده و این راهکار بوعلی، شبیه قول شبحیون شده که مستلزم مغایرت عین و ذهن است. دیدگاه دوم ملاصدرا مبتنی بر قیام صدوری است و در آن، وجود ذهنی، انشای نفس قلمداد می شود که در این صورت، اساس اشکال اجتماع یک ماهیت تحت دو مقوله، منتفی است. این دیدگاه با راهکار شیخ الرئیس که مبتنی بر قیام حلولی است، قابل جمع نیست. با دقت در بیانات ابن سینا نتیجه می گیریم با تعدیل ها و توضیحاتی می توان اشکال مطرح شده ازسوی صدرالمتألهین را وارد ندانست و بدین ترتیب درمی یابیم تحلیل بوعلی، زمینه را برای مطرح شدن دیدگاه اول ملاصدرا مهیا کرده است تا ملاصدرا براساس حمل اولی و شایع، اشکال وجود ذهنی را حل کند.
۸.
در پژوهش حاضر، به چگونگی شکل گیری معقولات اولی و نقش خیال در آن ها ازمنظر فارابی پرداخته ایم. معقولات اولای عامل، اولین مرتبه فعلیت بخشی به عقل بالقوه، حدوث اختیار و تولد حیات خاص انسانی، و نخستین پله صعود به مراتب فراتر ادراکی- فعلی هستند. فرایند حدوث معقولات اولی، منوط به حدوث قوای ادراکی حاسّه و متخیل و ناطقه، گذار از معارف هریک از این قوا و فعلیت جزء نزوعی تابع معارف آن هاست. تأثیرات متقابل سوابق مرتبت حسی- خیالی بر حصول معارف اولی و حدوث اختیار، و به صورت متقابل، حصول معارف اولی بر مراتب بعدی معرفتی، شأن دهنده مراتب تشکیکی اختیار، عقل بالفعل و نقش تعین بخشی اختیار در مرتبت معرفتی هریک از انسان هاست. قائل شدن فارابی به اصناف معقولات اولی، تقدم دیدگاه او در گسترش دادن مبادی اولای علوم و مبناگروی تعدیل یافته را نشان می دهد. خیال در ابعاد مختلف از شکل گیری معقولات اولی، نقش دارد و به عنوان مخزن مشاهدات حدوث تجربه در مرتبت ثانوی اراده در حدوث معقولات اولی (اراده ثالث)، پذیرشگر معقولات اولی، و محاکات کننده کلیات و جزئیات افاضات عقل فعال است؛ همچنین ساختار معرفت شناختی انسان به علت ناتوانی او در معرفت یافتن به کنه اشیا ناشی از ملابست با هیولی و لوازم آن، ساختار حسی- خیالی و به تبع آن، تعلیم انسان ها نیز ازنوع تخییلی خواهد بود.
۹.
فلسفه عملی ابن سینا به نیرویی فکری، همپای فلسفه نظری اش تبدیل نشد. پرسش از بنیاد غیبت مسئله عمل انسانی در مرکز توجه تفکر سینوی، هم به فهم خاستگاه گسست نظر و عمل در تفکر او و هم به درکی از نسبت نظر و عمل در سِیر بعدی اندیشه فلسفی در جهان اسلام که در نگرش سینوی ریشه دارد، یاری می رساند. درحالی که بررسی های این مسئله تاکنون، معطوف به بیان علت های بیرونی و تبیین های غیرفلسفی بوده، مقاله حاضر، تلاشی است ناظر به جست وجوی چراییِ غیبت مسئله عمل انسانی در متن تفکر فلسفی سینوی. با تمرکز بر جایگاه تقسیم علوم، نگرش ابن سینا به ماهیت فلسفه عملی تبیین می شود و این نتیجه به دست می آید که او اشتراک فلسفه نظری و عملی را نظرورزی و افتراق آن ها را غایت عملی می داند؛ چنان که هردو، نظرورزی اند؛ اما فلسفه نظری، نظرورزی محض و مرتبه اول، و فلسفه عملی، نظرورزی مقید به عمل و دومین است. به همین نحو، عقل نظری بر عقل عملی تقدم دارد و عقل عملی که فهمی مستقل، ازآنِ خود و اصیل ندارد، مجری اوامر عقل نظری و تابع آن است. با تقدم و حاکمیت مفروض نظر بر عمل، در مواجهه نظر با عمل در فلسفه عملی، از آنجا که عمل، جزئی، متغیر و متکثر، و نظر، کلی، ثابت و واحد است، عمل به ادراک عقل نظری درنمی آید. ابن سینا با ایستادن در موضع نظر، عمل را تا آنجا که مقدور است، نظری می کند و درقالب امری طبیعی در نفس شناسی پی می گیرد و آنچه را در مرزهای نظر محض نمی گنجد، به مرجعی بیرونی غیراز عقل بشری وامی گذارد؛ درنتیجه، در نگرش سینوی، آنچه از عمل انسانی می ماند، دیگر مسئله ای فلسفی نیست تا پیگیری فلسفه ای عملی را ضرورت بخشد.
۱۰.
مسئله سعادت انسان از دیرباز، موردتوجه متفکران بوده و ارسطو از نخستین اندیشمندانی است که سعادت را محور نظام اخلاقی خویش قرار داده است. ازنظر این فیلسوف، سعادت، غایت زندگی انسان محسوب می شود که درپی کسب فضایل اخلاقی و عقلانی در دنیا به دست می آید. ابن سینا و توماس آکوئیناس به عنوان دو فیسلوف شاخص مشائی در شرق و غرب، هرکدام، تفسیری خاص از نظریه سعادت بیان کرده اند. در این نوشتار، با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی، بررسی تطبیقی تفسیرهای عرضه شده ازسوی این دو فیلسوف را به منظور کشف افتراقات و اشتراکات نظریاتشان انجام داده ایم. مباحث این دو متفکر، بیانگر آن است که هردوی آنان تفسیرهایشان از نظریه سعادت ارسطو را با تمسک به عنصر دینی خویش و با تکیه بر رویکردی عقلانی، در بستر تعالیم دینی به دست داده اند. ابن سینا در بُعد عملی سعادت، درقالب تمسک به جنبه عملی شریعت اسلام، با بیان فضایل و رذایل دینی و التزام به آن ها، و توماس آکوئیناس درقالب قاعده فیض و لطف الهی با مطرح کردن ایده فضایل الهیاتی، موجب قرین سازی سعادت دنیوی ارسطو با سعادت دینی- اخروی شده اند. ابن سینا با رویکردی تکمیلی و با محور قراردادن سعادت عقلی، نقش شرع در سعادت را لازم و تکمیل کننده دانسته و توماس آکوئیناس نیز با رویکردی ترکیبی، علاوه بر سعادت عقلی ارسطویی، سعادت الهیاتی مبتنی بر ایمان مسیحی را لازم و نقش آن را تکمیل کننده به شمار آورده است.
۱۱.
در آثار ابن سینا تبیین و توصیف لذت و الم به شکل مبسوط صورت گرفته؛ اما به چگونگی ادراک در تشخیص این دو مقوله، کمتر پرداخته شده است. در این پژوهش، دو مسئله را تحلیل کرده ایم: نخست، جایگاه ادراک حضوری و حصولی در تشخیص لذت و الم؛ دوم، اینکه در نظام فکری بوعلی، لذت، منحصر به نوع مادّی و محسوس نیست و لذات غیرحسی قوّت و شدت بسیار دارند. در پژوهش حاضر، درصدد واکاوی این مسئله بوده ایم که ابن سینا با توصیف و تبیین حقیقت لذت و الم به دنبال عبور از لذت طبیعی و حیوانی بوده و حرکت به سوی لذت عقلی و روحانی را درنظر داشته و از این روی در نظام فلسفه سینوی، لذت حسی، احساس امر ملایم و لذت عقلی، تعقل امر ملایم است. شیخ الرئیس در تفسیر لذت به واژه «ادراک» اکتفا نکرده و از واژه «نیل» نیز استفاده کرده است؛ زیرا نیل به چیزی، زمانی حاصل می شود که ذات آن نزد ادراک کننده حاضر باشد؛ به همین دلیل، لذت با حصول آنچه مساوی امر خوشایند است، حاصل نمی شود؛ بلکه تنها با حصول ذات امر خوشایند به دست می آید. در این پژوهش با استفاده از روش توصیفی و تحلیل محتوا درپی بررسی این مطلب بوده ایم که در نظام فلسفه سینوی، توجه به لذت عقلی و روحانی از مهم ترین دقایق سبک فکری ابن سینا به شمار می آید که وی از آن به ابتهاج نیز تعبیر کرده است.
۱۲.
در پی ریزی مباحث فلسفه موسیقی، بررسی نسبت و پیوند میان موسیقی و مخاطب نزد متفکران این حوزه اهمیت بسیار دارد. در نگاهی کلی، اندیشه موسیقایی ابن سینا در ساختاری علمی، ریاضیاتی و عقلانی مطرح شده؛ اما این فیلسوف از اهمیت موضوعاتی مانند تأثیر موسیقی بر نفس مخاطب، فهم موسیقی و تجربه های موسیقایی غافل نبوده است. در این نوشتار کوشیده ایم با تحلیل عناصر مهم نظریه موسیقی ابن سینا همچون تخیل و محاکات و نیز با نظر به مبادی علم موسیقی در اندیشه او، مفهوم مخاطب و موسیقی ازمنظر وی را تبیین کنیم. نکته مهم در پژوهش پیشِ روی، این است که آنچه درباب مخاطب در نظریه موسیقی ابن سینا ذیل بحث درباره محاکات، تخیل، موسیقی شعر، لذت و کراهت، فرهنگ و موسیقی وجود دارد، بدان منظور نیست که شیخ الرئیس صرفاً به جهت تکمیل مباحث خود در حوزه های مختلف موسیقی، درباره مخاطب آثار موسیقایی نیز سخن گفته باشد؛ بلکه گفته های وی در این زمینه، در منظومه ای عقلانی همراه با روش شناسی خاص او در این حوزه، با کل ساختار اندیشه فلسفی اش سازگار است و این مطلب نشان می دهد بوعلی به نحو ضمنی و ازسر اتفاق، درباره مخاطب سخن نگفته؛ بلکه اساساً در نظریه موسیقی او، مخاطب از جایگاهی ویژه برخوردار است. در این مقاله، دیدگاه ابن سینا درباب این موضوع را ذیل چهار بخش کلی بررسی کرده ایم: محاکات و موسیقی، خیال انگیزیِ موسیقی، تأثیر موسیقی بر مخاطب و تأثیر مخاطب بر آثار موسیقایی. پژوهش پیشِ روی با استفاده از شیوه توصیفی- تحلیلی و به کارگیری مستقیم مجموعه متون دست اول ابن سینا، به ویژه آثار وی درزمینه علم موسیقی همچون جوامع علم موسیقی از ریاضیات شفا صورت گرفته است.