مقالات
حوزه های تخصصی:
بحث اوضاع فلکی و موقعیت ستارگان و همچنین نحوه قرار گرفتن آن ها و متعاقباً سعدی و نحسی روزها مسأله ای است که از دیرباز توجه مردم را به خود جلب کرده است. بسیاری از مردمان بر این باورند ک اوضاع فلکی نقش تعیین کننده در اتفاقات زندگی آن ها دارد. این باور در بخش علمی مسأله، امری انکارناپذیر است مانند اعتقاد به تأثیر خسوف و کسوف در پدیدارهای طبیعی. اما بخش غیرعلمی آن عموماً به شکل خرافات در زندگی انسان ها نمود پیدا کرده است؛ این که اساساً اوضاع فلکی علاوه بر تأثیرات طبیعی بتواند تعیین کننده ی مفاهیم ارزشی از جمله سعد و نحس ایام باشد، دغدغه ای است که حتی فیلسوفان از آن فارغ نبوده اند؛ از جمله ی آن ها خواجه نصیرالدین طوسی است. سوال پایه تحقیق حاضر آن است که خواجه نصیر الدین طوسی چه تبیین فلسفی از سعد و نحس ایام مطرح میکند؟ دستاورد این پژوهش عبارتست از آنکه مسأله سعد و نحس ایام و انتساب آن ها به اوضاع فلکی از نگاه فیلسوفان به دور نمانده است و خواجه نصیر الدین طوسی بر اساس مبانی انسان شناختی و جهاشناختی تاثیر افلاک بر نفوس و سعد و نحس ایام را تحلیل و تبیین کرده است. او معتقد است فعل و انفعالات و حرکت افلاک و شکل و نظم بین ستارگان و اجسام فلکی ، با توجه به توان و قابلیتی که نفس انسانی برای تاثیر در جسم و تاثر از آن دارد، می تواند موجبات سعدی و نحسی ،در زندگی انسان و همچنین تأثیر در زمین و اجسام موجود در آن را فراهم سازد .
تبیین دیگرگرایی از منظر رویکرد عقلانی نیگل و رویکرد تجربی بتسون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
همواره پی بردن به غایت و انگیزه رفتارهای انسان از مسائل قابل توجه روانشناسان و فلاسفه اخلاق بوده است. خودگرایان انگیزه تمامی اقدامات خیرخواهانه انسان را دستیابی به نفع شخصی تلقی می کنند. در مقابل، دیگرگرایان می گویند انسان می تواند صرفاً برای تأمین منافع و رفاه دیگری کار کند و هیچ چشم داشت شخصی نداشته باشد. دنیل بتسون و تامس نیگل روانشناس و فیلسوف معاصرآمریکائی با دو شیوه ی متفاوت از حامیان جدی و سرسخت دیگرگرایی اند. بتسون با رویکردی تجربی و با طرح فرضیه آلتروئیسم همدلی ضمن به چالش کشیدن ادعاهای خودگرایان از نوعی دیگرگرائی روانشناختی دفاع می کند. وی از طریق آزمایشات دقیق تجربی توانست وجود انگیزه دیگرگرایی در ذات انسان را ثابت نماید. بنا به ادعای او احساسِ عاطفی نگرانیِ همدلانه موجب ایجاد انگیزه دگرخواهانه جهت تأمین رفاه مطلوب دیگری می شود. از سوی دیگر نیگل با روش تفسیری خود از امکان نوعی دیگرگرایی با انگیزشِ عقلانی دفاع کرده، معتقد است دیگرگرایی بی طرفانه لازمه عقلانیت و شرط برقراری اخلاق است. این مقاله با رویکردی توصیفی تحلیلی به توصیف و ارزیابی آراء بتسون و نیگل پرداخته است. درنهایت نشان می دهد که تلقی آن دو از دیگرگرایی و نسبت دیگرگرایی با اخلاق متفاوت است. اما نکته مهم این است که دو رویکرد متفاوت فوق به دیگرگرایی با هم می توانند پشتوانه محکمی برای رد خودگرایی باشند.
بررسی مدل زبان شناسی کلام عقلی اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به رغم توجه جدی فلاسفه ی غربی به زبان دین که پس از وقوع چرخش زبانی اتفاق افتاد، در میان مباحث کلام اسلامی، پژوهش مستقلی حول محور مدل زبان شناسیِ کلام عقلی اسلامی، شکل نگرفته است. این در حالی است که مدل زبانی مورد استفاده ی متکلمان، عامل تعیین کننده ای در تبیین، اثبات و استخراج موضوعات و مسائل کلامی است. در واقع مبانی تصوری و تصدیقی متکلم درباره ی زبان، معنا، حقیقت، یقین و اموری از این دست، نوع مواجهه ی او با متن را رقم می زند و رویکرد ظاهرگرایانه یا تاویلی وی را سامان می دهد. مسئله ی اصلی پژوهش حاضر، به این موضوع اختصاص یافته است. در یک تقسیم بندی کلی، مدل های زبان شناسی به دو دسته ی سنتی و مدرن تقسیم می شوند. با توجه به شواهد تاریخی و قرائن موجود در کلام اسلامی، مدل زبان شناسیِ کلام اسلامی، انطباق بیشتری با مدل زبان شناسیِ سنتی دارد که مولفه های آن عبارت است از: 1)اتم گرایی لفظی 2)نظام تک معنا 3)جدایی فکر از تکلم 4)مزیت وضوح 5) فضیلت یقین. مدل زبان شناسی سنتی با وجود مزیت نسبی ای که در دوره ای از تاریخ علم کلام داشته اما از عهده ی تبیین بسیاری از موضوعات کلامی از جمله تمثیلات، صفات خبری و پیچیدگی های زبان بر نمی آید و رهیافت های مدل های زبانی مدرن، تبیین بهتری از این امور ارائه می دهند.
تأویلات حِکمی حکیم سبزواری از مطهرات (مطالعه موردی آب)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سبزواری یکی از حکمای تاثیر گذار دوره قاجار است. ویژگی روش حِکمی سبزواری که در روش تأویلی او نیز تأثیر گذار بوده است، همراهی حکمت متعالیه و حکمت اشراق است. وی در یک تغییر روشی در صدد است تا با تفسیر باطنی و تأویل روشمند آراء و مبانی این دو جریان حِکمی و فلسفی حقیقت مورد نظر حکیمین متألِّه ( سهروردی و صدرا) را بدون اندک ناسازگاری و تعارض و در عین هماهنگی و هارمونی ارائه کند. لذا از ویژگیهای مهم تأویلات حکمی سبزواری، تلفیقی روشمند از مبانی حکمت متعالیه و حکمت اشراق است. مسأله پژوهش، بررسی تأویلات جامع(وجود شناختی و معرفت شناختی) بر اساس مبانی نوری و وجودی منسجم از آب به عنوان نخستین از مطهرات و تأویلات مشابه از سایر مطهرات( آفتاب و آتش)، ارائه مصادیق عینی رویکرد جمع و تلفیق علوم اسلامی در نزد حکیم سبزواری است. نتایج این پژوهش: تاویلات حکمی سبزواری از آب در عین اینکه جامع حکمتین اشراق و متعالیه است به باطن احکام شرعی و علم فقه نیز نظر دارد و به نحوی جمع بین حکمت عملی و نظری محسوب می شود. به این ترتیب و به نحو ضمنی امکان قابلیت حکمت (حکمت اسلامی) در معنای عامّ به مثابه پل ارتباط علوم اسلامی و انسانی معاصر نیز بررسی می شود.
نقش اعیان ثابته بر اختیار انسان از منظر ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اعیان ثابته در مباحث هستی شناسی عرفانی، کلید فهم بسیاری از مباحث قضا و قدر، جبر و اختیار، علم پیشین خدا و امثال آن است. صدرالمتألهین در حلّ برخی مسائل فلسفی خود اعیان ثابته را به کار گرفته است. پذیرش نظریه اعیان ثابته به عنوان الگوهای از پیش تعیین شده تغییرناپذیر موجودات در عالم علم الهی، ناسازگاری عمیقی با نظریه مختار بودن و فاعل حقیقی دانستن انسان در نظام صدرایی را متبادر به ذهن می سازد. در نوشتار حاضر، پس از بررسی و تحلیل ویژگی های اعیان ثابته به ویژه روابط حاکم میان این حقایق کلی و جزئی با افراد عینی و خارجی آن ها، این نتیجه به دست می آید که در نگرش عرفانی ملاصدرا، اگرچه تمامی اعمال و افعال هر فرد در هر شرایطی تحت هدایت و ربوبیت اسمی و تابع مقتضیات عین ثابت اوست اما با توجه به حاکمیت فرمول «اندیشه تا عمل» بر افعال انسانی هرگز نافی مختارانه عمل کردن و فاعل حقیقی بودن انسان نیست بلکه ویژگی های نهادینه شده در عین ثابته افراد عبارت خواهد بود از بروز آثار و احکام حرکت های موّاج گوناگون و مختلفی که هر فرد با انتخاب خودش بالإجبار، تحت ربوبیت و هدایت تکوینی و ذاتی اسمی از اسماء الله قرار می گیرد و مقتضیات لوازم آن اسم را برحسب استعداد و قابلیتی که در سیر استکمالی و حرکت صعودی، در خود، فراهم نموده است به منصه ظهور می رساند.
بررسی و نقد نظریۀ سویین برن دربارۀ علم مطلق خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«علم مطلق» وصفی از خداباوری کلاسیک است که چگونگی فهم آن بر سایر آموزه های خداباوری کلاسیک، همانند تغییرناپذیری، اختیار خداوند، و اختیار انسان تأثیر گذار است. سویین برن، فیلسوف انگلیسی معاصر دین، بر این نظر است که تلقی کلاسیک علم مطلق، نگاه منسجمی نیست و با اختیار انسان، اختیار خداوند، گزاره های ناظر برشخصِ اول، گزاره های زمانمند و در نهایت متن مقدس ناسازگار است؛ لذا وی از تلقی کلاسیک «علم مطلق» گذر نموده و تبیینی تعدیل یافته تر از این مفهوم ارائه نموده است. وی معتقد است که چون محدود بودن علم خداوند یا به جهت قواعد منطقی یا برنامه هایی است که خداوند هنوز تصمیم نگرفته است؛ یا از این جهت است که خداوند خود علمش را محدود ساخته است، بنابراین چنین محدودیت هایی از پرستش او نمی کاهد. اما به نظر می رسد نظریه ی علم مطلق تعدیل یافته ی سویین برن با دیگر وصف خدا، یعنی خالقیت او سازگار نیست. همچنین سویین برن علم را منحصر در معرفت گزاره ای نموده است و از علم شهودی خدا، غفلت نموده است. از آنجا که سویین برن خداوند را زمانمند در نظر گرفته است برای زمانی که خداوند علم خود را محدود نموده است مرجحی نمی توان در نظر گرفت. توصیف و تفصیل منسجم مطالب فوق و بررسی آن ها به شیوه تحلیلی، موضوع و دغدغه اصلی این مقاله است.
بررسی تطبیقی رابطه علّی نفس و بدن از نگاه ملاصدرا و فاستر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تبیین چگونگی ارتباط نفس و بدن از بحث هایی است که پس از پذیرش دوگانگی آن دو مطرح می شود. یکی از انواع ارتباط بین نفس و بدن، پذیرش علیت بین آن دو و تاثیر و تاثر بین آنهاست. ملاصدرا بدن را علت مادی نفس می داند و پس از آن به اثرگذاری متقابل نفس و بدن اشاره می کند؛ در حالیکه فاستر فقط به جهت دوم می پردازد. فاستر، از حامیان دوگانه انگاری دکارتی، راهکاری برای مشکل اختصاص علّی ارائه می کند و وحدت ذهن و بدن را تبیین می نماید. مشکل اختصاص علی یک نفس خاص به بدن خاص، در فلسفه ملاصدرا با مبانی جسمانیه الحدوث و وحدت نفس و بدن، منتفی می شود و این وجه کارآمدی دیدگاه صدرایی است. از نگاه ملاصدرا، نفس و بدن دو روی یک وجود واحدند؛ اما فاستر آرایش های نفسانی را ضامن اتحاد آنها می داند. نحوه این ارتباط در فلسفه ملاصدرا به نوعی یگانگی می رسد که بهتر می تواند تاثیر و تاثر متقابل آن دو را توضیح دهد؛ اما این مسئله همچنان برای فاستر، بی پاسخ خواهد ماند. ملاصدرا مسئله را وجودشناسانه می کاود و فاستر به تبیین معرفت شناختی اکتفا می کند. از اهداف مقاله، بررسی میزان کارآمدی راهکارهای ارائه شده از سوی این دو فیلسوف است.
حقوق حیوانات و «استعداد درک درد و رنج» بررسی انتقادی دیدگاه پیتر سینگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مهمترین دلایل مدافعان حق حیات حیوانات و لزوم تغییر رفتار نامناسب با آنان، «استعداد درک درد و رنج» در حیوانات است. پیتر سینگر از مدافعان اصلی این استدلال و با تاکید بر لزوم توجه برابر به حیوان با انسان، هرگونه استفاده از حیوان اعم از خوردن گوشت، پژوهش آزمایشگاهی، دامداری صنعتی را به چالش می کشد. او با انکار برتری انسان بر حیوان، تمام بهره وری ها از حیوان را به لحاظ اخلاقی نادرست دانسته و با نقد نگاه ادیان در این باره آن را زمینه ساز تضییع حقوق حیوانات معرفی می کند. در این مقاله ضمن بررسی و نقد این استدلال و با تاکید بر لزوم رعایت حریم حیوانات و مسوولیت انسان در قبال آنها بیان می گردد که با توجه به جایگاه ویژه انسان در عالم هستی و تفاوتهای وجودی او با حیوانات، استفاده هدفمند و مسوولانه او از حیوان از نظر اخلاقی مجاز است که نگاهی بر آموزه های ادیان نیز موید آن می باشد. توجه به رابطه درد و رنج با علم و آگاهی، میزان ارزش انسان، ملاک یکسان جنین و حیوان، تناقض در ادعا نیز از جمله نقدهایی است که می توان به سینگر وارد کرد.
سرگشتگی فاعل اخلاقی در بستر عدم قطعیت و تردید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این جستار پژوهشی درباره عدم قطعیت هنجاری با تقریرهای مختلف و بررسی لوازم آن است. به این منظور عدم قطعیت در حیطه هستی شناسی، معرفت شناسی، اجتماعی و حالات روانی را شرحی مختصر داده و با استفاده از روش تحقیق توصیفی- تحلیلی تأثیر عدم قطعیت ها را فی الجمله بر اخلاق هنجاری بررسی می نماید؛ ازنظر این نوشتار با فرض عدم قطعیت پیامد واقعی رخدادها، شناخت رخدادها و پیامد آن ها، ثبات حالات فاعل اخلاقی و واکنش های اجتماعی مشخص نیست و وجود قواعد اخلاقی دائم قابل تردید است. از یک سو معیارهای اخلاقی برای تصمیم گرفتن در حیطه هنجاری کافی نیست، از سوی دیگر عدم قطعیت هنجاری با خوانش ذهن گرا یا عین گرا لوازم خاصی دارد. یافته های تحقیق نشان می دهد. با فرض عدم قطعیت اخلاقی و ترکیب آن با دیگر عدم قطعیت ها، تصمیم پیچیده تر می شود، زیرا در این شرایط فاعل اخلاقی با گزینه درست و نادرست، مجاز و غیرمجاز... مواجه نیست، بلکه ممکن است با گزینه های حداکثر درست و حداقل نادرست مواجه باشد. هم چنین در این شرایط رفتار بر اساس گزینه حداکثری، سرزنش فاعل اخلاقی به نقض اخلاق می انجامد.
خودِ دیگر من: کشف بنیاد اخلاقی متافیزیک در اندیشۀ ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تفسیر غالب از نسبت میان متافیزیک و امر اخلاقی و عملی در آموزه های ارسطو، تفسیر تفکیکی است. طبق این تفسیر، ارسطو عقل و حکمت نظری را از عمل جدا می داند و از دید او میان متافیزیک و حکمت عملی، ارتباطی نیست. تقسیم عقل و دانش به نظری و عملی که معمولاً با نوعی ارزشگذاری همراه است، در تاریخ فلسفه پیامدهایی به همراه داشته است. در قرن اخیر، برخی متفکران به لوازم خطرناک این تفکیک برای جهان انسانی اشاره کرده اند و ارسطو را به عنوان واضع این تفکیک نقد می کنند. در این نوشتار نشان می دهم که تفسیر تفکیکی از آموزه های ارسطو درباره متافیزیک تفسیر دقیقی نیست. بلکه بازخوانی و تحلیل متون ارسطو در حوزه متافیزیک، اخلاق و زیست شناسی روشن می کند که در منظومه فکری او، لحظه تولد متافیزیک یک لحظه اخلاقی است و متافیزیک برای انسان، فقط در مواجهه و روی داشتن به سوی دیگری امکان تحقق دارد. در این بازخوانی با بررسی کارکردهای مفهوم کلیدی «نوس» در تقویم متافیزیک ارسطویی توضیح داده می شود که نوس مبنای امکان و عینیت متافیزیک ارسطویی و یگانگی متافیزیک با خلاق است. کشف یگانگی در عین غرابت دیگری، وضعیتی است که متافیزیک در آن آغاز می شود و به پیش می رود. این کشف، با دو کارکرد هستی شناسانه و معرفت شناسانه نوس ممکن می شود. بر این اساس، در فهمی دقیق تر از لحظه پیدایش متافیزیک، در تفسیر مبنی بر گسست عمل و نظر در آموزه های ارسطو باید تردید کرد.
الهیات طبیعی معاصر و خدای رخنه ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
الهیات طبیعی در دوره معاصر وارد مرحله جدیدی شده و بر شواهد تجربی و یافته ها یا تنگناهای تبیینی علوم جدید در این پروژه تأکید تام می شود. از سوی دیگر، خداباوری زخم خورده راهبردی است که در آن از مجهولات معرفتی زمانه به نفع وجود خدا و نقش مباشر آن در تحقّق آن پدیده مجهول استدلال می شود (خدای رخنه ها). از آنجاییکه راهبرد خدای رخنه ها به یک اندازه میان خداباوران و منتقدان آنها مردود است، محققان پروژه الهیات طبیعی معاصر تلاش می کنند تا نشان دهند که خدای پروژه آنها از سنخ خدای رخنه ها نیست. در این مقاله چهار ایراد اصلی که راهبرد خدای رخنه ها با آنها مواجه است و راه حل های پیشنهادی آنها، گزارش و نهایتاً تکلیف دو مسئله تعیین شده است: 1) تفکیک مسائل یا پرسش های مرزی از مسائل علمی به رسمیت شناخته شده و معیاری با درنظر داشتن تعریف حکمای مسلمان از مسائل فلسفی برای آن تفکیک ارائه شده است. 2) نحوه فاعلیت عوامل فراطبیعی و از جمله خداوند در جهان طبیعت از منظر حکمت اسلامی به صورت جامع تصویر شده و مبتنی بر آن، هم پروژه الهیات طبیعی معاصر مردود اعلام شده و هم پروژه رقیب آن (طبیعت گرایی). نوآوری اصلی مقاله، تبیین و تأکید بر نقش مباشر فاعل فراطبیعی در تحقق هر رویداد طبیعی است.
مطالعۀ انتقادی جایگاه عقل شهودی در خلق و فهم هنر سنتی از منظر سنت گرایان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سنت گرایی یکی از جریان هایی است به طور مستقیم در برابر باورهای تجددگرایانه قرار می گیرد. دیدگاه سنت گرایان در طول تاریخ اندیشه، تبدیل به یک نظام فکری منسجم شده است. یکی از زمینه هایی که در این اندیشه جایگاه ویژه ای دارد، نظریه در باب هنر و زیبایی است. یکی از مفاهیمی که در فهم نظریه سنت گرایان در باب ادراک هنر و زیبایی اهمیت بسزایی دارد، درک جایگاه «عقل شهودی» در خلق و فهم هنر سنتی از سوی هنرمند و مخاطب است. تبیین و بررسی تعریف سنت گرایان از عقل شهودی و چگونگی کارکرد آن در خلق و فهم هنر سنتی، امری مهم برای فهم چگونگی فرایند انتقال سنت است. در این پژوهش، با بهره گیری از روش گردآوری اسنادی و تحلیل کیفی، پس از بررسی مفاهیم اصلی همچون سنت، هنر سنتی و عقل شهودی به عنوان چارچوب نظری، جایگاه عقل شهودی در خلق و فهم هنر سنتی در دیدگاه سنت گرایان بررسی و نقد می شود. این پژوهش نشان می دهد که دیدگاه سنت گرایان در مسایلی همچون کافی نبودن تعریف عقل شهودی، مشخص نبودن کارکرد و متعلق شهود عقلی، مفروضات غیر قابل پذیرش برای همگان، دچار شدن به کثرت گرایی باطنی، تبیین شخصیت عرفانی اغراق آمیز برای هنرمند و مخاطب، تعمیم دهی نادرست و تعصب در برخی موارد دچار مشکل است. همچنین در زمینه ارایه یک نظریه هنر در ارتباط با دیگر زمینه های فرهنگی و زمینه سازی برای ارایه تفسیر متفاوت عرفانی از هنر مزیت دارد.
ناطبیعی گرایی در اخلاق و ابهام های آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برخی اندیشمندان معتقدند که ارزش اخلاقی هویت خاص خود را دارد و قابل تحویل به امور غیر اخلاقی نیست. جرج مور با اظهار چنین اندیشه ای، نتیجه خاص بودن ارزش اخلاقی را این می داند که قابل بررسی در علوم طبیعی از جمله روانشناسی نیست و لذا عنوان «ناطبیعی» بر آن می نهد؛ اما در ادامه، ناطبیعی خواندن ارزش اخلاقی را از این حیث دچار مشکل می بیند و تلاش می کند از راه هایی دیگر ناطبیعی بودن آن را تبیین کند. او به وجود ابهام در این مسئله اقرار می کند. پس از مور هم این ابهام ادامه پیدا کرده و همواره بر سر تمایز میان طبیعی و ناطبیعی و چگونگی ناطبیعی بودن ارزش اخلاقی بحث و جدل وجود داشته است. در مقاله پیش رو، کوشش شده است با روش توصیف و تحلیلِ مباحثی که در این زمینه انجام گرفته است، ابهامات موجود در این زمینه آشکار شود. در نهایت نتیجه گرفته شده است که با توجه به ابهام های موجود، بهتر است اساساً از عناوین «ناطبیعی» و «ناطبیعی گرایی» صرف نظر کنیم و به جای آن از عناوین ایجابی برای بیان موضع خود در زمینه استقلال ارزش اخلاقی و تحویل ناپذیری آن استفاده کنیم.
پیوند حق و اخلاق در فلسفۀ کانت: آموزۀ وابستگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلسفه ی حقوق یکی از علائق اصلی مطالعاتی کانت به شمار می آید و او حتی پیش از طرح فلسفه ی انتقادی به آن پرداخته بوده است. لیکن برای مطالعه ی مفصل تر آراء او در این زمینه باید به «متافیزیک اخلاق» مراجعه کرد. شاید مهم ترین مسئله در تفسیر این اثر پیوند میان اخلاق و حق باشد. ساختار این اثر، عبارات موجود در آن و موضع گیرهای دیگر کانت در آثار پیشینش مانند «بنیاد متافیزیک اخلاق» و «نقد عقل عملی» دریافت رویکرد کانت درباره ی این پیوند را با دشواری هایی روبه رو کرده است. در این میان می توان برحسب آنکه «الزام اخلاقی» جزئی از مفهوم حق است یا خیر، مفسران کانت را به دو دسته ی باورمندانِ به وابستگی حق به اخلاق (آموزه ی وابستگی) یا مخالفانِ این وابستگی (آموزه ی ناوابستگی) تقسیم کرد. از بین این دو مکتب، مکتب وابستگی رویکرد رایج تر و همخوان تر با ساختار «متافیزیک اخلاق» است. هواداران آن کوشیده اند از طریق یافتن بنیادی مشترک برای هر دو حوزه ی اتیک و حقوق از آن دفاع کنند. بدین ترتیب، هوفه امرِ مطلقِ عام، کرستینگ و گایر آزادی و پائر اشتودا فرمول قلمروی غایات را به عنوان اصل برین عقل عملی پیشنهاد داده اند. سورین بائیازو نیز با جدا کردن اعتبار عینی و ذهنی قواعد حقوقی، تلاش کرده است به انتقادهای ویلاشک به عنوان مهم ترین مدافع نظریه ی ناوابستگی پاسخ دهد. این مقاله می-کوشد با بررسی انتقادی نامدارترین چهره های این جریان، همچنین بیانِ تعارض های متنی «متافیزیک اخلاق»، نشان دهد که هیچ کدام از آنان نمی توانند تفسیری آنچنان یکدست از فلسفه حق کانت ارائه دهند که بتواند به همه تعارض های نام برده پاسخ دهد.