مقالات
حوزه های تخصصی:
ادراک حسی، عقل، گواهی و درون نگری از منابع بنیادین باور هستند. اینکه حافظه از منابع اساسی باور باشد، بسیار مورد بحث قرار گرفته است. این نوشتار بر آن است تا با رویکردی تحلیلی به تطبیق دیدگاه فرایس و علامه طباطبایی درباره شأن معرفتی حافظه بپردازد. این جستار تلاش می کند تا به پرسش های مطرح شده که آیا حافظه از منابع تولید باور است؟ آیا باورهای حافظه ای توجیه کننده باورهای دیگر هستند؟ آیا باورهای حافظه ای خودموجه اند یا خود به توجیه نیازمندند؟ پاسخ می دهد. این مقاله نشان می دهد فرایس با تکیه بر کارکرد معرفتی حافظه، آن را منبع تولید باور دانسته که به موجب آن می توان آن باورها را در ساختار استدلال به کار برد. علامه طباطبایی با تکیه بر گرایش تقلیلی قوا، ضمن یکی دانستن قوه حافظه و خیال، خیال را منبع باورهای جزئی دانسته است که خیال، این فعل را با همکاری حس مشترک و ارتباط با عالم خارج انجام می دهد. هر دو معتقدند که حافظه صرفاً همانند مخزنی است که شأن معرفتی آن در حفظ توجیه باورها معنا می یابد. همچنین از دیدگاه فرایس و علامه طباطبایی باورهای حافظه ای از جمله باورهای خودموجه و پایه ای هستند که در توجیه باورهای غیرحافظه ای به کار گرفته می شوند و از این رو، دیدگاه این دو متفکر با رویکرد مبناگروی تصحیح شده می تواند قرابت داشته باشد.
تحلیل نوپراگماتیستی ریچارد رورتی از «خودآفرینی» در فلسفه تعلیم و تربیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله سعی داریم نشان دهیم که در قرن حاضر یکی از نظریه پردازان حیطه فلسفه تعلیم و تربیت ریچارد رورتی، فیلسوف نئوپراگماتیست آمریکایی، با نقد تفکر فلسفی گذشته درباره تعلیم و تربیت به مساله «خودآفرینی» به عنوان هسته مرکزی تعلیم و تربیت در عصر حاضر تأکید دارد. از نظر این فیلسوف هدف آموزش در مدارس و دانشگاه ها و مراکز آموزشی این است که کمک کند فرد دست به خودآفرینی زند. از نظر این فیلسوف تعلیم و تربیت در مراکز آموزشی مخصوصاً در آمریکا بطور کلی به دو قسمت تقسیم می شود. در مرحله پیش دانشگاهی و مدارس به فرد اجتماعی شدن را یاد می دهند و در مرحله دانشگاهی و آکادمیک فرد یادمی گیرد که به خودآفرینی دست زند و تصویری که در دوره قبلی آموزش پیش از دانشگاه داشته به زیر سوال ببرد. رورتی برای تحلیل مفهوم کلیدی خودآفرینی از اندیشه های به روزشده جان دیویی و فوکو و نیچه و حتی هایدگر استفاده می کند تا نشان دهد که فلسفه تعلیم و تربیت معاصر در قرن حاضر نیاز دارد این مفهوم را در کانون تحلیل خود قرار دهد.
لویناس و خوانش تلمودی متن مقدس: پاسخی به بحران خودآیینی انسان مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش بر آن هستیم که با تمرکز بر آثار الهیاتی و فلسفی امانوئل لویناس، مفهوم یهودی وحی و اسلوب تفسیری تلمود را بیابیم و امکان جمع خودآیینی انسان و سنت را در نگاه او بررسی کنیم. لویناس فیلسوف منتقد اندیشه ی فلسفی مدرن است که نقدش را با یاری جویی از سنت دینی و به ویژه مفهوم یهودی وحی پیش می برد. با این حال او واپس نگر نیست و قصد ندارد به نفع اقتدار وحی به خودآیینی انسان پشت کند. لویناس تلاش می کند از خوانش تلمودی از متن مقدس امکانی را استخراج کند که پایبندی به وحی مستلزم انکار عقلانیت و آزادی انسان عصر مدرن نباشد. در این خوانش، وحی از دانشی درباره ی خدا به سخن گفتن با خدا بدل می شود که هسته ی آن دریافت فرمان اخلاقی است، فرمانی که به عقیده ی او به اطاعت کور فرانمی خواند. علاوه بر این، اسلوب تفسیری تلمود نیز خود ضامن پویایی این سنت است و بر نقش مفسر به عنوان مشارکت کننده ی در وحی بنا شده است. او برای اثبات ادعاهایش، صورت وحی در یهودیت، نسبت یهودیان با کتاب مقدسشان و اصول سنت تفسیری تلمود را مبنای بحث هایش قرار می دهد. نظرات لویناس در این محورها پیوند تنگاتنگی با فلسفهی زبان او دارد. لویناس قصد دارد نشان دهد زبانی که وحی در آن جاری می شود، نمی تواند به ابزاری صرف برای انتقال اندیشه ها و اطلاعات فروکاسته شود بلکه دربردارنده ی ساحتی است که ماهیت وحیانی زبان را می سازد.
نقد بوم گرای «درون روانگی» و «همانندی» در دنیای معنوی سوئدنبرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه انتقادی بوم گرا، پیوندهای موجود در جهان طبیعی و فعالیت های انسانی را بررسی می کند. با درنظرگرفتن برداشت های گوناگون فلسفی از فلاسفه مختلف، وجود و بقای آگاهی انتقادی زیست محیطی در ناخودآگاه جمعی انسان آشکار می شود، هرچند ممکن است با اصطلاحات یا کلیدواژه های متفاوتی بیان شده باشد. خواننده علاقه مند می تواند ردّپای همان نگرانی و دغدغه را در سوئدنبرگ فیلسوف سوئدی نیز پیدا کند. دو مفهوم فلسفی «همانندی» و «درون روانگی» بیان گر ارتباط بین روح و مادّه، ذهن و بدن، است و می توان ادّعا کرد که همان چیزی است که زندگی جسمی انسان را با زندگی معنویِ همیشگی او ارتباط می دهد. با بررسی چنین مفاهیم فلسفی در یک قلمروی انتقادی بوم گرا، این مقاله تلاش می کند که همبستگی پنهانی موجود بین انسان و طبیعت و ارتباط بین این دیدگاه انتقادی و بعضی مفاهیم خاص فلسفه سوئدنبرگ را نشان دهد. هدف این مقاله واکاوی مؤلفه های نقد بوم گرا در آثار سوئدنبرگ با توجه به دو مفهوم فلسفی «همانندی» و «درون روانگی»است. این آگاهی معنوی آشکار می کند که انسان ها تا زمانی که نتوانند زندگی خود را مطابق با الوهیت پیش ببرند، نخواهند توانست در هماهنگی با جهان طبیعت زندگی کنند چراکه چنین ایدئولوژی خدامحوری اجازه کاری غیر از همراهی با محیط زیست را به انسان نمی دهد؛ محیط زیست مظهر خداوند، خالق مطلق، است.
ارزیابی دیدگاه یوجین ناگاساوا درباره مسأله شر تحلیلی انتقادی بر شرّ نظام مند از منظر آگاهی بدنمند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«شرِ سیستماتیک» تعبیر یوجین ناگاساوا از عنوان شری است که وی در مقاله «مساله شر برای خداناباوران» از آن پرده برداری نموده است. ادعای وی این است که شر نه تنها اختصاص به بلایای طبیعی و فجایع انسانی ندارد بلکه "عالم هستی" بر شر بنا شده است. وی از مثال معروف داروین پشه ایکنیومون، برای مقصودش استفاده می کند. وجود این پشه، نشان از بی رحمی طاقت فرسا در طبیعت و شاهدی بر شر سیستماتیک در هستی دارد و در ادامه نیز او نفی خداوند را و یا لااقل انکار خیرخواهی اش را نتیجه می گیرد.در این خامه ضمن تبیین وی از «مساله شرِ سیستماتیک» به روش تحلیل محتوایی به ارزیابی آن می پردازیم. در این راستا ضمن بهره گیری از آخرین یافته های علوم شناختی و با تکیه بر "اصل شکاف تبیینی" نیگل، درصدد اثبات منطقی این بر می آییم که اساسا ما هیچ درکی از رنج میزبانان پشه ایکنیومون نداریم زیرا درد توسط ذهن که از معدات نفس می باشد، درک می گردد و ذهن هم بدنمند و بدن ها هم متفاوتند لذا راهی برای فهم درد قربانیان پشه ایکنیومون وجود ندارد و سرانجام اینکه به طریق اولی، انکار وجود حق و صفت خیرخواهی از افعال الهی نیز معقول نخواهد بود. در مقابل و به جهت همدلی با دردمندان، الهیات شبانی را به عنوان جایگزینی مناسب معرفی می کنیم که ضمن تایید درک ناپذیری درد دردمند، می توان بر اساس آموزه های این نوع الهیات، با شخص دردمند، همدلی کرد.
حدوث و قدم عالم از منظر کندی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حدوث و قدم عالم، از مسائل مهمی است که همواره در فلسفه و کلام اسلامی مورد توجه قرار گرفته است. نگارنده با هدف تبیین و ارزیابی نظریه کندی – که نخسین فیلسوف اسلامی است- با تتبع در آثار وی، به سه دلیل بر اثبات حدوث عالم دست یازیده است. یک دلیل را خود کندی برای اثبات حدوث عالم ذکر کرده است ولی دو دلیل دیگر، در ضمن مطالب دیگر و به هدف اثبات امور دیگری ذکر شده است لکن قابلیت اثبات حدوث عالم را داراست. دو دلیل مبتنی بر تناهی زمان و تلازم میان جرم، حرکت و زمان استوار است و دلیل دیگر بر مدار تلازم میان معلولیت و حدوث سامان یافته است. با توجه به اینکه وی عالم را منحصر به عالم ماده می داند، هر سه دلیل وافی به مدعای اوست، هر چند دلیل سوم شامل عالم مجردات نیز می شود که از نقاط قوت نظریه او محسوب می شود، لکن نپرداختن به مفهوم شناسی حدوث و عدم ارائه تبیینی مناسب در اثبات تلازم میان معلولیت و حدوث را می توان از نقاط ضعف دیدگاه وی به شمار آورد.
هنر، حقیقت، ابتذال (بازاندیشی حقیقت هنر در مبانی صدرایی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دنیای مدرن با ورود به تمامی ساحات زیست بشر و جای دادن خود در متن واقعیت، چنان عرصه را بر امر متعالی تنگ کرده که گویا ردپایی از آن در متن وقایع برجای نمانده است. در راستای برون رفت از بحران پدیدآمده، صدرالمتألهین چهره کارآمدی است که نظام حکمی خود را بر پایه مبانی و اصولی استوار کرده که پیش از او کمتر به عنوان زیربنای یک اندیشه فلسفی مورد توجه قرار گرفته است. حرکت جوهری ماده و تطور نفس از ماده تا ملکوت، تشکیک وجود و ذومراتب بودن نفس، جایگاه عالم خیال به عنوان واسطه ای میان ماده و عقل، اتحاد نفس با عقل فعال، عین الربط بودن پدیده ها به ذات مستقل الهی و نیز اصول عشق شناسی او، در زمره این مبانی اند. این اصول و مبانی، موجب بروز تأثیری قابل ملاحظه و نگرشی متفاوت در شناخت هنر و تبیین فرایند و به تبع آن، فرآورده های هنری گردیده و مرزی قابل تأمل میان امر حقیقی و امر مبتذل ترسیم نموده است. عنایت خاص صدرا به حضور امر متعالی در متن پدیده ها، تبیین فلسفی تصویرگری خیال در خلق هنر و جایگاه میانی معنی دار آن، هویت امری انسان، تشبه انسان به خدا در مرتبه خیال، رابطه دوسویه عشق انسانی و هنر و نیز قدسی بودن ساحت هنر اصیل، از جمله دستاوردهای این نگرش، به شمار می-رود. در این نوشتار، علاوه بر مطالعه اصول وجودشناختی و معرفت شناختی ملاصدرا و تأثیرات آن در فرایند آفرینش هنر، سعی بر آن است که از حقیقت و ابتذال در هنر، الگویی مبتنی بر مبانی استخراج گردد.
بررسی تفکر مراقبتی و همبسته های آن در فلسفه اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: از این پژوهش مروری نظام مند بر کاربرد تفکر مراقبتی و همبسته های آن در فلسفه اخلاقی است.روش: روش پژوهش از نوع مطالعات مروری و کتابخانه ای است. در این پژوهش از مقالات موجود در مورد موضوع مورد مطالعه به منظور بررسی همه جانبه و نظام مند و جمع بندی مطالب استفاده شد. بدین منظور، مقالات سایت های فارسی و انگلیسی در حوزه تفکر مراقبتی، مورد بررسی و مطالعه اجمالی قرار گرفت. یافته ها: تفکر مراقبتی به عنوان جزء سوم از سه ضلعی تفکر خلاق و تفکر انتقادی در نظریه لیپمن دارای ابعاد مهمی چون تفکر مبتنی بر ارزش، تفکر مبتنی بر عواطف، تفکر مبتنی بر هنجار، تفکر مبتنی بر فعالیت و تفکر مبتنی بر همدلی و پیشروی به سوی اخلاق و زندگی خوب است که ریشه در نظریه های رشد اخلاقی نظریه پردازانی چون کلبرگ دارد و می تواند در طراحی بسته های آموزشی رشد شناختی و سطوح تفکر (از جمله رشد اخلاقی کودک و نوجوان) نیز کاربردی باشد.نتیجه گیری: تفکر مراقبتی با وجود ریشه های فلسفی آن دارای همبسته های روان شناختی و اخلاقی بسیار ساده و پراهمیتی هستند که در مجموع احساس مراقبت و همراهی و تفکر مثبت متعهدانه و مبتنی بر ارزش و عواطف و هنجارها را تشکیل می دهد.
بررسی تطبیقی مبانی هستی شناسی مکانیک کوانتومی دیوید بوهم با مبانی حکمت صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مبانی هستی شناسی مکانیک کوانتومی دیوید بوهم در قالب م فاهیمی مخالف با رویکرد فلسفی رایج در مکانیک کوانتومی (تعبیر کپنهاگی) مورد توجه فیلسوفان علم بوده است. این پژوهش می کوشد با رویکرد توصیفی تحلیلی، ب ا ملاحظه محدودیت های مترتب بر تبیین های پوزیتیویستی و با تکیه بر مبانی حکمت متعالیه صدرایی، چشم انداز جدیدی را برای فهم و تکمیل مبانی فلسفی علوم جدید ارائه ده د. در واقع مسأله اصلی، این پرسش است که حکمت متعالیه چگونه و چه مقدار در تکمیل مبانی هستی شناسانه رویکرد بوهمی نقش دارد و آیا امکان دارد دریچه جدیدی برای مقارنه فلسفه اسلامی و فلسفه علم غربی گشود؟فرضیه بنیادی این پژوهش این گزاره است که نظریه بوهم در مکانیک کوانتومی اولاً رویکرد جدیدی در نگاه به جهان را پیش روی ما قرار می دهد و ثانیاً، هرچند از حیث مواجهه با مسائل وجودی در فلسفه فیزیک نگرش متفاوتی را عرضه می کند؛ اما به دلیل تکیه بر روی ساختارهای اثبات گرایانه، دچار ضعف جدی است که باید طی یک روند تکاملی اصلاح گردد.نتایج حاصل از این پژوهش مشخص می کند که علی رغم خاستگاه متفاوت مبانی فلسفی دیدگاه های بوهم و ملاصدرا، می توان مفاهیم هستی شناسانه ای نظیر؛ کل تجزیه ناپذیر و بهم پیوسته بوهم و اصالت وجود ملاصدرا، جهان هولوگرافیک و نظم مستتر و نامستتر بوهم با مراتب تشکیکی وجود صدرا، کل تمام جنبش بوهم و حرکت جوهری ملاصدرا و عنصر اطلاعات و شعور در نظر بوهم با زنده بودن جهان هستی از دید ملاصدرا را تطبیق داده و شاخصه های قرابت و همسویی را مشخص کرد.
حقیقت میزان علوم و اعمال از نظر ملاصدرا و مبانی فلسفی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین مسائل مربوط به قیامت مواقف مختلفی است که در آیات و روایات به آن اشاره شده است و متکلمان و فیلسوفان با مبانی خاص خود به دنبال فهم صحیح از آن هستند. در این میان بیشتر متکلمان تبیین مادی گرایانه از موقف میزان ارائه کرده و معتقدند میزان هایی برای سنجش اعمال انسان در قیامت وجود دارد که اعمال انسان به عنوان نور یا ظلمت، یا صحیفه هایی که اعمال در آن نوشته شده اند، توزین می گردند. اما ملاصدرا مطابق مبانی معادشناختی خود، به دو نوع میزان یعنی میزان علم و عمل توجه کرده است و تبیینی متفاوت با نگاه متکلمان ارائه کرده است. از نظر ملاصدرا موقف میزان ابزاری برای سنجش اعمال انسان نیست؛ بلکه با توجه به اینکه هر فعل خیری اثری خاص در نفس انسان ایجاد می کند و موجب تمایل نفس به جهت اعلی و سنگینی نفس می گردد، میزان چیزی بیرون از ذات انسان نخواهد بود. در نتیجه خود نفس به عنوان یک کفه و نفس عالی به عنوان کفه دیگر این میزان است. این پژوهش با استخراج مبانی صدرایی به دنبال تبیین صدرایی از موقف میزان است.
تحلیل امکان و علل آکراسیای شناختی در آینه نفس شناسی حکمت متعالیه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار با روش توصیفی تحلیلی امکان و علل عمده آکراسیایِ باور (یا شناختی) بر اساس نظام حکمت متعالیه ملاصدرا مورد بحث قرار می گیرد. آکراسیایِ شناختی یا آکراسیای باور، به معنای «باور انسان به اموری نقیض باورهای خود» است که برخی از نویسندگان در کنار مسئله «آکراسیای عملی» (انجام عملی برخلاف داوری اخلاقی شخص) از امکان آن سخن گفته و صورت بندی های گوناگونی از آن ارائه کرده اند. ملاصدرا دو نظریه درباره تبیین کثرت افعال نفس دارد: 1- نظریه قوای نفس و 2- نظریه مراتب نفس. بر اساس نظریه «قوای نفس» می توان امکان باورهای متعارض در یک شخص را حاصل استقلال عملکرد قوای ادراکی و به ویژه واهمه دانست. بر اساس نظریه «مراتب نفس» نیز می توان از امکان تشکیل باورهای متعارض در مراتب مختلف نفس سخن گفت. پدیده هایی مانند خودفریبی، تزیین عمل، انکار و عناد، جحد و عصبیت، تسویل نفس، سهل انگاری فکری و پریشانی ذهن می توان را نمونه هایی از آکراسیای شناختی دانست. ملاصدرا بر اساس نظریه مراتب نفس به تشریح مکانیسم ایجاد باورهای متناقض با ادراکات و باورهای عقلی پرداخته است و آن را حاصل اختلال فکری یا ناسازگاری در فعالیت قوای نفس یا عدم فعلیت مراتب آن می داند.
ارزیابی انتقادات کروسیوس به نظریه جهان های ممکن لایب نیتس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دغدغه لایب نیتس در طرح نظریه ی بهترین جهان ممکن، دفاع از صفات مطلق الهی در برابر شبهه شرور بود. از نظر او با توجه به صفات مطلق الهی، جهان ممکن کنونی که اقتضای صفات خداوند است، می بایست بهترین جهان ممکن باشد. اما از نظر کروسیوس اعتقاد لایب نیتس در خصوص بهترین بودن جهان ممکن، به جهت وابستگی ارگانیک به صفات مطلق الهی، تخلف ناپذیری اراده الهی از اقتضائات این صفات و حاکمیت اصل جهت کافی بر رفتار همه موجودات از جمله خداوند، اختیار الهی را با چالش مواجه نموده و به لحاظ اخلاقی خطرناک است. کروسیوس با تحلیل مفهومی «بهترین جهان ممکن» این مفهوم را اولاً ناممکن و ثانیاً غیرقابل اثبات می داند. از نظر او با وجودِ شرور بالفعل در جهان کنونی، مدافع چنین استدلالی گرفتارِ ناواقع گرایی و خوش بینی فلسفی است. همچنین نقدهای کروسیوس به اصل جهت کافی، ضرورت شرطی و اصل بهترینِ لایب نیتس، در فهم دیدگاه او بسیار حایز اهمیت است. از مزایای دیدگاه او واقع گرایی، توانایی بیشتر در توجیه شرور موجود در عالم با توجه به «خیلی خوب» پنداشتنِ جهان بالفعل و سهولت فهم دیدگاه او در موضوع اختیار و آزادی برای عوام ، می باشد. در مقابل درک سطحی از مفهوم آزادی و عدمِ توجه به استلزامات صفت حکمت الهی و تاثیرگذاری آن بر تقویت، جهت دهی و تحدید اراده آزادِ خداوند در خلق موجودات، از معایب دیدگاه او در موضوع اختیار می باشد. نوآوری نوشتار پیشِ رو تبیین تئودیسه ی بدیع کروسیوس، مزایا و معایب آن است.
دیگر دوستی مبتنی بر محبت به خود در نظریه «فیلیا» نیکوماخس ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارسطو در تحلیل «فیلیا» در نیکوماخس، دیگرخواهی را به «روابط محبت آمیز فرد با خودش» مبتنی ساخته است و از شکوه خودخواهی در نیل به اودایمونیا سخن می گوید. مؤیدات دیگری نیز بر خوددوستی و شواهدی دال بر دگردوستی در نیکوماخس قابل رصد است. براین اساس کتاب هشتم و نهم، از حیث مسأله خوددوستی یا نوع دوستی [؟] و فراتر از آن خودگروی یا دیگرگروی [؟] مورد توجه مفسران قرار گرفته است. خوددوستی در کلام ارسطویی صراحت آشکاری دارد؛ تنها این که انتساب خودگروی اخلاقی بر ارسطو به عنوان نظریه ای غایت انگارانه رد شده است. آنچه که در نظریه ارسطویی، اهمیت دارد مؤیدات دیگردوستی است که (1) از رابطه نوع دوستی با خوددوستی پرسش کنیم، سپس (2) درباب نوع دوستانه بودن دیدگاه وی داوری کنیم. دیگردوستی ارسطویی غایت فعل اخلاقی نیست، بلکه صفت رفتار است و می تواند جزء رفتارهای نوع دوستانه طبقه بندی شود. عنصر نوع دوستی با عبارت «خواستن خیر دیگری به خاطر دیگری» بیان می شود. دوستی امری ذومراتب است که تصویرسازی از کامل ترین وجه آن که دوستی بر اساس فضیلت است، نمایانگر جهان ایده آل محبت محور است و دوستی های منفعت نگر و لذت نگر، بالعرض دوستی نامیده شده اند. می توان الگوی نظریه فیلیا را چنین ترسیم کرد که شامل بر محبت به فضیلت است که فرد ابتدا در خود می یابد و دوستی، تسری این رابطه به دیگری است. اصطلاح خوددیگر، نمایانگر نیروی انگیزشی در برقراری دوستی است که به سبب اشتراک در جزء عقلانی، اهداف و پیامدهای نوع دوستانه را نتیجه می دهد؛ یعنی توجه به دیگری به خاطر دیگری که البته این توجه، برآمده و برآورنده فضایل در رابطه ای متقابل است.
شکاف عدالت در نظریه امید کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه امید کانت معطوف به امیدواری به خیر کامل آدمی است، که شاملِ هم فضیلت و هم سعادت اوست. به گفته کانت افراد موظفند برای تحقق فضیلت و سعادت تلاش کنند و به اقتضای اخلاق و عدالت نهفته در آن باید به خیر کامل برسند. اما آیا امیدی به تحقق خیر کامل وجود دارد؟ کانت در رویکردی الهیاتی این نوید را می دهد که بشر در جهانی دیگر و به کمک خداوند به خیر کامل دست خواهد یافت؛ و در رویکردی سکولار این امید را مطرح می کند که نوع بشر به سمت خیر کامل در حرکت است و در حرکت تدریجی خود در طول تاریخ سرانجام به آن دست خواهد یافت. ادعای مقاله این است که رویکرد سکولار برای جبران نقص رویکرد الهیاتی – که برخی بیان داشته اند - مطرح نشده، بلکه هماهنگ با آن است، و کانت هر دو رویکرد را در ارتباط با هم و مکمل یکدیگر دانسته است. با این حال نقدی به آن وارد است مبنی بر اینکه در رویکرد سکولار، فرد انسان به نفع نوع انسان مورد غفلت قرار گرفته است که می توان از آن با عنوان شکاف عدالت یاد کرد.