مقالات
حوزه های تخصصی:
مرگ از مسائل مشترک همه ی انسان ها است. بررسی تطبیقی این مسأله از دیدگاه آگوستین و ملاصدرا، گامی مؤثر در راستای فهم ما از مرگ اندیشی است. آگوستین با توجه به آموزه های مسیحی، به ویژه تعالیم پولس، مرگ را بر مبنای گناه نخستین و دیگر گناهان، تبیین کرده حتی گناه را علت مرگ می داند. به دیده او آفرینش انسان به گونه ای بود که اگر گناه نمی کرد از زندگی جاودان برخوردار می شد؛ اما با آن گناه نخستینِ آدم و حوا، چون نطفه ی نسل بشر نیز در آنان وجود داشت، مجازات مرگ به گونه ای عادلانه همه را در برگرفت. اما ملاصدرا تأثیر گناه نخستین را نمی پذیرد، هرچند با آگوستین هم عقیده است که گناهان ارادی انسان می تواند باعث مرگ نفس شود. علاوه بر این ملاصدرا با توجه به نظریه حرکت و تحول جوهری، مرگ طبیعی را نیز مرحله ای از کمال وجودی انسان می داند. و اما این دو، به رغم اختلافات، بر ویژگی های مشترک مرگ طبیعی مانند ضروری بودن، همگانی بودن و لطف بودن، تأکید دارند. همچنین بر مرگ ارادی به معنی تزکیه ی نفس و ریشه کن کردن هواهای نفسانی و قطع تعلق نفس از بدن به اراده ی سالک و جلوه های آن تصریح دارند. آنها مرگ را هم آغاز یک زندگی نو و هم وسیله ی وصال به محبوب ازلی می دانند.
ارائه تحلیل زبانی گیلبرت رایل از مبحث «خود» و مقایسه آن با دیدگاه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارائه و تحلیل سنت اندیشه اسلامی به زبان فلسفه معاصر می تواند ثمربخش باشد. در این پژوهش پس از ارائه نظریه رایل از مبحث «خود»، به سراغ اندیشه ملاصدرا رفته ام، و در این سپهر مقایسه ای جنبه هایی از علم النفس ملاصدرا را کاویده ام. به مقتضی تحلیل زبانی رایل، «من» هیچ گونه نامی نیست که بخواهد دلالتی خاص داشته باشد بلکه «من»، «واژه فهرستی» است که معادل «قید» در زبان فارسی است و دلالت آن بر گوینده ای است که آن را اظهار می دارد. رایل براساس تحلیل زبان این نتیجه را گرفته است که در استعمالاتی که «من» قابل جانشینی با «بدن من» نیست، فیلسوفان و غیرفیلسوفان را مجاب ساخته که باید بر «غیربدن» دلالت کند؛ حال آن که این پندار اساساً خطاست. نیز پدیده خودآگاهی به عنوان مصداقی از عمل «خود» بر «خود» تبیین زبانی می شود؛ حال آن که در اندیشه ملاصدرا، «من» دلالت دارد بر وجودی که دارای جلوه های گوناگون است و در عین بساطت می تواند محسوس یا متخیل یا معقول باشد، لذا «من» در هر استعمال خود معنای یگانه ای دارد که پرده از هستی برمی دارد که در آن مقام محقق شده است و ظهور کرده است بدون این که هیچ گونه دلالت مجازی در میان باشد. لذا هویدا می شود نگاه وجودی ملاصدرا لوازم جالبی به لحاظ تحلیل زبان دارد.
حفاظت بنیادین از محیط زیست و زمین با تکیه بر مفهوم سکنی گزیدن در اندیشه هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نحوه ی تعامل ما با محیط زندگی مان بستگی وثیقی دارد به تلقی و نگرشی که درباره ی آن داریم. این تعامل گاهی نسبتی است سلطه جویانه میان انسان و محیط زیست و موجودات ، چنانکه در تفکر سوبژکتیو مدرن شاهد آن هستیم. نسبتی که زمینه ساز ایجاد و تشدید بحران های زیست محیطی شده و حیات زمین و موجودات را با تهدیدات جدی مواجه ساخته است. در مقابل، می توان نسبت دیگری را در نظر آورد که بر اساس آن آدمی در برابر جهان و درباره ی آن واجد نسبتی از سر خویشاوندی است. در میان متفکران معاصر تفکر هیدگر مشیر به نسبتی با محیط زیست است که بر اساس آن می توان بر بحران های زیست محیطی غلبه کرد. تفکری که در عین حال به مباحث این حوزه اعتباری عقلانی اعطا می کند. در این مقاله نشان داده می شود اندیشه ی هیدگر درباره ی وجود و سکنی گزیدن می تواند نگاه ما را در خصوص نسبت آدمی با خود و جهان تغییر دهد. بنابراین بر پایه ی مفهوم سکنی گزیدن و معنی زمین و طبیعت در اندیشه ی وی ، شیوه ی دیگری از مواجهه ی انسان با محیط زیست و زمین مورد بررسی قرار می گیرد، شیوه ای مبتنی بر ذات سکونت که مطابق آن انسان در مقام نگهدارنده و وارث زمین و موجودات، با آنها نسبت برقرار می کند.
نقد و بررسی کاربردهای فلسفی قاعده امتناع انطباع کبیر در صغیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در فلسفه اسلامی از قاعده عدم گنجانیده شدن شیء بزرگ در شیء کوچک (امتناع انطباع کبیر در صغیر) جهت اثبات غیرمادی بودن محل ثبت تصاویر جزئی بینایی و خیالی (صور مقداری) استفاده شده است. سپس از طریق اثبات غیرمادی بودن محل این صور، قوای ادراکی آنها و نیز فرایند ابصار و تخیل را غیرمادی دانسته اند. بدین ترتیب یکی از دلایل غیرمادی بودن عالم خیال (خیال متصل و منفصل) و نیز غیرمادی بودن نفس و قوای آن را عدم امکان انطباع صور خیالی بزرگ در محل مادی مغز دانسته اند. این مقاله با جمع آوری کاربردهای فلسفی این قاعده و استخراج مبانی مشترک آنها، به بررسی نظرات موافقان و مخالفان این کاربردها پرداخته و با توجه به فیزیولوژی جدید، نشان داده است که مواردی که قدما به آنها استناد کرده اند، از مصادیق انطباع کبیر در صغیر به شمار نمی آیند. بر این اساس کلیه استدلال هایی که در الهیات فلسفه اسلامی از طریق این قاعده مطرح شده اند، صحیح نبوده و برای اثبات مدعیات ذکر شده نیازمند برهان های دیگری هستیم.
بررسی تبعیض نژادی در فلسفه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از چالش های مطرح درباره حقوق انسان در فلسفه عملی کانت، سخنان نژادپرستانه او است. در نگاه اول، این سخنان با روح حاکم بر تفکر او متعارض به نظر می رسد. برخی کانت پژوهان به توجیه آن پرداخته اند و بعضی دیگر، بر وجود این تضاد تأکید کرده اند. به عقیده ما، با وجود سخنان نژادپرستانه کانت، نظریه اخلاقی او مصون از رویکرد نژادپرستانه است و هیأتی جهان شمول دارد که بر حفظ کرامت همه انسان ها به عنوان وظیفه اخلاقی- اجتماعی تأکید می کند. در این مقاله، ابتدا به جایگاه انسان شناسی در اندیشه کانت، به عنوان چارچوبی که دیدگاه های نژادی وی در آن طرح شده است، می پردازیم. سپس، نگاهی به نژادشناسی (فلسفه نژاد) و دیدگاه های نژادپرستانه او می افکنیم. بعد از آن، چالشی که میان این دیدگاه ها و روح حاکم بر تفکر او به چشم می آید را بررسی می کنیم و نظرات کانت پژوهان را در این باره تبیین و ارزیابی می نماییم و بخش پایانی را به جمع بندی و نتیجه گیری اختصاص می دهیم.
امکان جمع بین زندگی اخلاقی و زندگی لذت بخش از نظر ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نسبت میان زندگی اخلاقی و لذت و درد یکی از پرسش های مهم فلسفی است. آیا انسان اخلاقی لزوما لذت بیشتری از زندگی و عمل اخلاقی خود می برد؟ یا نه، اخلاق نسبتی با زندگی لذت بخش ندارد. و حتی چه بسا فرد غیراخلاقی لذت بیشتری از زندگی خود ببرد. ما در این مقاله این پرسش مهم را از نظر ارسطو به عنوان یکی از مهمترین فیلسوفانی که در این حوزه سخن گفته است بررسی می کنیم. نسبت میان حالات اخلاقی و لذت در فلسفه ارسطو پیچیده است. مطابق با فهم ما از او زندگی اخلاقی لزوما لذت بخش نیست ولی این به معنای رد ارتباط وثیق اخلاق و لذت و درد نیست. از نظر ارسطو، حالات اخلاقی در قلمرو لذت و درد هستند و لذت، نتیجه عمل اخلاقی است، یعنی خوبی یک فعل به دلیل لذت آور بودنش نیست، به عکس فعل به جهت خوب بودنش لذت آور است. این یعنی فرد به خاطر لذت و دوری از درد است که کار بد می کند و از امور اخلاقی اجتناب می ورزد، ولی انسان فضیلتمند از کار اخلاقی خود لذت می برد، بنابراین لذت بردن از عمل اخلاقی نشانه سیرت انسان فضیلتمند است. این نگاه ارسطو تبعات مهمی در هدایت هیجانات ما از آغاز کودکی دارد. به نظر او، هدایت و مهار لذت و درد اهمیت و قوت فراوانی در ایجاد روحیه اخلاقی و زندگی اخلاقی توأم با لذت دارد.
استدلال ریچارد داوکینز در دفاع از سقط جنین: گزارش، تحلیل و نقد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رویکردهای مختلفی در مواجهه با مساله درستی یا نادرستی سقط جنین وجود دارند که هر یک از آنها از منظری متفاوت به این مساله پاسخ داده اند. ریچارد داوکینز یکی از حامیان نظریه تکامل است که اندیشمندانی بزرگ همچون آلوین پلانتینگا و ریچارد سویین برن به تحلیل و بررسی دیدگاههای وی پرداخته اند. او یکی از مدافعان سقط جنین بوده که بر مبنای نظریه تکامل از آن دفاع می کند . هدف این پژوهش این است که با روش توصیفی – تحلیلی ضمن ارائه گزارشی دقیق از مبانی فکری داوکینز و استدلال وی در دفاع از سقط جنین، مهمترین نقدهای وارد بر دیدگاه او در دفاع از سقط جنین را بیان کنیم. یافته های این پژوهش نمایانگر این است که استدلال داوکینز در دفاع از سقط جنین ضمن مشکلات نظری، در عمل نیز ما را با مشکلات جدی مواجه می کند که با عمل گرایی و پیامدگرایی مورد نظر وی در تعارض است. اما با وجود اینکه این استدلال در دفاع از سقط جنین کارایی ندارد، با توجه به مقدماتی که در آن مطرح می شود، می تواند در جهت دفاع از حقوق حیوانات مورد استفاده قرار گیرد.
بررسی ومقایسه دید گاه علامه طباطبائی ودکتر یدالله سحابی در مسئله خلقت انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله خلقت وآفرینش نظام هستی به نحو عام وخلقت انسان به طریق خاص در ادیان وبه ویژه در ادیان ابراهیمی از جایگاه رفیع وبلندی بر خوردار است،زیراکه اعتقاد به آن به معنا ومفهوم قبول توحید در خالقیت پروردگار ونفی وانکار ازلی بودن عالم است.هنگامی که داروین نظریه«تکامل تدریجی» را مطرح کرد،برای برخی از متکلمان وشریعتمداران این تصور پدید آمد که قبول واعتقاد به این نظریه با ظواهر کتب مقدس در تعارض است،چه به باور آنها کتب مقدس مدافع «خلقت دفعی»است.بتدریج این نزاع به یکی از مسائل تعارض علم ودین افزوده شد،نخست متکلمان مسیحی،سپس متکلمن سایر ادیان با آن مخالفت نمودند.این مشاجره به غلط نمادی برای تقابل علم ودین گردید.اختلاف نظرعلامه طباطبائی ودکتر سحابی را نیز می توان در همین راستا تلقی کرد.در این مقاله ضمن بررسی دیدگاه این دو متفکر -که یکی از موضع کلامی ودیگری از جایگاه علم تجربی به مسئله خلقت انسان پرداخته است- با روش تحلیلی در مقام مقایسه وداوری برآمده ووجوه اشتراک وافتراق دیگاه آنها را بیان کرده ایم؛نوآوری این مقاله و مزیت آن بر نوشته های دیگر در این زمینه نیز همین است.نویسندگان بر این باورند که اختلاف درکیفیت خلقت انسان که به نحو تدریجی ویا دفعی است،تأثیری منفی دراعتقاد مؤمنان به خدا ندارد،زیرا آنچه برای یک خدا باور اهمیت دارد،این است که باور داشته باشد ،خداخالق او و خالق جهان است وتدریجی ویا دفعی بودن خلقت مربوط به کیفیت خلقت است ونه اصل خلقت.
بررسی امکان برون رفت از مغالطه ی طبیعت گرایانه در اخلاق از دیدگاه مایکل روس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رویکردهای طبیعت گرایانه به اخلاق درصدد هستند تا از یافته های علوم تجربی در مباحث فلسفه ی اخلاق بهره گیرند. از معروفترین رویکردهای طبیعت گرایانه به اخلاق رویکرد تکاملی است. اخلاق تکاملی همواره به ارتکاب مغالطه های طبیعت گرایانه متهم بوده است. مغالطه ی طبیعت گرایانه دو قرائت هیومی و موری دارد. قرائت هیومی که به قرائت استنتاجی مغالطه ی طبیعت گرایانه نیز موسوم است استنتاج «بایدها» از «است ها» را ارتکاب به نوعی مغالطه می داند. قرائت موری که به قرائت تعریفیِ مغالطه ی طبیعت گرایانه موسوم است تعریف ویژگی های اخلاقی به ویژگی های نااخلاقی، و به ویژه ویژگی های طبیعی، را مغالطه درنظر می گیرد. در این مقاله پس از معرفی اخلاق تکاملی روس دلایل وی برای آنکه دچار مغالطه های طبیعت گرایانه نشده است آورده می شوند. سپس به این پرسش پاسخ می دهیم که آیا روس واقعا از مغالطات اجتناب کرده است یا خیر. پاسخ ما به این پرسش مثبت است. اما همگام با منتقدانی مانند روتشیفر و مارتینسن نشان خواهیم داد که هزینه ی اجتناب از این مغالطه ها از عینیت انداختن اخلاق بوده است. سپس به این پرسش می پردازیم که آیا روس می توانست بدون آنکه اخلاق را از عینیت بیاندازد و آنرا موهومی بپندارد دچار مغالطه ها نشود؟ و نشان خواهیم داد که با دادن نقش بیشتری به فرهنگ می توانست چنین قرائتی ارائه دهد. بنابراین هدف مقاله مخالفت با قرائت ذهنی روس از اخلاق و دفاع از قرائتی است که عینی گرایانه باشد. به نظر ما عناصری از این قرائت را در آراء خود روس نیز می توان یافت که در انتهای مقاله آورده شده اند.
اصالت وجود صدرایی و برخی پیامدهای هستی شناختی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ملاصدرا در قبال مبنای اصالت وجود و اعتباریت ماهیت دو رویکرد متفاوت دارد. این تفکیک بدان جهت است که وی در تبیین مبنای اصالت وجود در برخی مواضع مویداتی را ذکر می کند که گاهی گویای تحقق تبعی ماهیت بوده و گاهی نیز مستلزم نفی هرگونه تحقق خارجی ماهیت است. این تفاوت باعث شده تا صدرا در قبال برخی مسائل نظام فلسفی خویش دارای دو نگرش باشد که البته در غالب این مواضع نگرش نهایی وی متلائم با مبنای نفی تحقق ماهیت در عالم خارج است. در مطالعه حاضر بر اساس این شاخصه برخی پیامدهای هستی شناختی مبنای اصالت وجود از جمله مساله کلی طبیعی، بازنگری در ذات و هویت اشیاء، نظریه مهم حرکت جوهری و تشکیک در وجود مورد بررسی قرار گرفته شده است. این بررسی موید آن است که ملاصدرا در مواضع مذکور دو نگرش کاملا متفاوت داشته و نگرش نهایی وی در ین خصوص متلائم با نگرش خاص وی در مبنای اصالت وجود(رویکرد خاص)است.
بررسی نسبت نظر و عمل ابن سینا در مقایسه با ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فیلسوفانی مانند ارسطو و ابن سینا اندیشه ورزی را بالاترین فعالیت سعادت برای آدمی می دانستند. پرسش این است رابطه اندیشه و تأمل نظری با عمل چگونه است؟ بر اساس دیدگاه ایندو اندیشمند رابطه نظر و عمل در چه زمینه هایی مطرح می شود؟ آیا ابن سینا صرفا شارح ارسطو است یا آراء او را بسط نیز داده است؟ اگر بسط داده آیا در همه جوانب بسط داده یا در جوانبی آنرا مغفول گذاشته است؟ «نسبت علی» نظر و عمل در ارسطو و ابن سینا چگونه است؟ در این نوشتار رابطه نظر و عمل را ذیل دو مسئله بررسی کردیم: نخست رابطه قوه نظری و عملی را از حیث معرفت شناسی؛ دوم رابطه معرفت و عمل که تجلی آن در عرفان، سعادت، سیاست، اخلاق و نبوت است که با عنوان حکمت عملی از آن سخن می گوییم. بنابر مبانی ابن سینا می توان گفت رابطه نظر و عمل از سنخ رابطه علّی است و نظر علت عمل است. ابن سینا در بعضی جوانب آراء ارسطو را بسط داده و در بعضی جوانب مغفول گذاشته است. براین اساس رابطه عقل نظری و عقل عملی و سپس حکمت عملی نزد ارسطو و ابن سینا را با تکیه بر رویکرد «علّی» بررسی می کنیم.
بررسی تاثیر دوگانگی نظر و عملِ ارسطویی در تحولِ عمل گراییِ پاتنم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله سیرِ تحولِ عمل گرایی در اندیشه پاتنم مورد بررسیِ نقادانه قرار می گیرد و نقدهای او به دوگانگی های مختلف و ادعای فروپاشیِ دوپارگیِ واقعیت/ ارزش و انتهای سیرِ عمل گراییِ او که منجر به مسئله ی امکانِ هستی شناسی و صدور اعلامیه ی ترحیمِ هستی شناسی شد، بیان می گردد. سپس با نگاهی تطبیقی، نظرِ ارسطو در باب دوگانگیِ نظر و عمل تقریر می گردد و تفکیکِ اخلاق به عنوانِ راهکارِ کلیدی ارسطو در مسئله ی امکانِ هستی شناسی مورد مداقه قرار می گیرد. در انتها تبیین می شود که علی رغمِ نقدهای کوبنده پاتنم به نظرات قبلیِ خود و تلاشِ وی برای رهایی از دوگانگی های مختلف، اندیشه ی پراگماتیکِ او از دوگانگیِ نظر و عملِ ارسطویی رهایی نداشته و همراهِ همیشگیِ اندیشه ی پاتنم، از رئالیسمِ متافیزیکی تا رئالیسمِ درونی و کثرت گراییِ عمل گرایانه بوده است و بر همین مبنا، تحولِ عمل گراییِ پاتنم و تمایلِ او به اخلاق را می توان با در نظر گرفتنِ تاثیرِ دوگانگیِ نظر و عمل تبیین کرد و به این ترتیب برخلافِ نظرِ پاتنم، نقدهایِ وی به متافیزیک هیچ گاه مؤیدی بر تردید در هستی شناسی و صدورِ اعلامیه ترحیم برای آن نمی گردد، بلکه یادآورِ اهمیتِ مسئله ی تفکیکِ اخلاق در فلسفه امروز و توجهی دوباره به فلسفه ی ارسطو است.