مقالات
حوزه های تخصصی:
مکتب صدرایی قابلیت بالایی برای پاسخ گویی به پرسش های حوزه معماری در زمینه های مختلف دارد. این نوشته نیز در تلاش است تا کار معمار را بر مبنای این مکتب با استفاده از منظومه مفاهیمی که از کلام ملاصدرا استخراج شده، تبیین کند. روش کار تفسیر و استنتاج از آرای ملاصدراست، به گونه ای که بتوان کار معمار را در وجوه مختلف تبیین نمود. در مکتب صدرایی کار معمار یکی از سه صناعت پایه است که به نیاز اساسی انسان یعنی جایی برای زندگی پاسخ می دهد؛ و این پاسخ ذومراتب است. بنابراین منظومه ای از مفاهیم مرتبط با این کار از صنع، غایت، احاطه و تصرف گرفته تا نظم، علت، زیبایی و عشق مورد بحث قرار می گیرد. چنین می توان گفت که معمار به عنوان یک صانع غایتمند، می تواند صوری خیالی، وهمی و یا عقلی از زندگی انسانی و کارهای انسان داشته باشد و در تلاش است تا با تصرف در محیط، تغییر اندازه ها و روابط در طبیعت جایی برای زندگی او فراهم کند تا بستر بروز افعال متعدد انسانی شود. معمار با توجه به جایگاه وجودی اش به مرتبه ای از احاطه ادراکی بر هستی و شناخت علت ها و معلول ها در نظام احسن وجود می رسد و با تصرف در محیط در راستای ایجاد جایی برای زندگی انسان، نظمی را در طبیعت تحقق می بخشد که زمینه رسیدن او به کمال مطلوب خویش می شود. معمار با درک زیبایی و برگزیدن محبوب، قوای درونی خویش را نظم می بخشد و از مجرای این نظم درونی، تصرفی در عالم می کند که کارش تجلی گاه حسن صورت محبوب و افعال مطلوب او باشد.
زمان به مثابه دالّ مرکزی در اندیشه داریوش شایگان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نوشتار حاضر بر مبنای روش تحقیق توصیفی- تحلیلی می کوشد جایگاه زمان را در نظام فکری داریوش شایگان به خصوص ظهور و بروز آن در قلمرو فرهنگ سنتی و مدرن، شعر، نقاشی و رمان مورد ارزیابی قرار دهد. نتایج به دست آمده حاکی از این است که او دالّ مرکزی یا هسته مرکزی فرهنگ را زمان می داند. این هسته مرکزی در فرهنگ های سنتی مشرق زمین، زمان اسطوره ای و در فرهنگ مدرن غرب، زمان خطی است. او با تعلق خاطری عمیق که به زمان اسطوره ای و تجلیات آن دارد می-کوشد با نقب زدن به اندیشه های گوناگون آن را بیابد. از نظر شایگان، هرچند با ظهور مدرنیته در فرهنگ غرب، زمان اسطوره ای به محاق رفت و زمان خطی به جای آن قرار گرفت، اما در پایان قرن بیستم در پی انقلاب الکترونیک، زمان خطی جای خود را به زمانِ حالی جهانی داد که قرابت زیادی با زمان اسطوره ای دارد. البته که نباید از اختلاف هستی شناسانه آنها غافل بود. سرانجام، این سعی و تلاش شایگان او را به سوی رمان سوق می دهد و زمان اسطوره ای آغازین را در رمان « در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست می یابد.
نقد و بررسی روش ولفسون در بازخوانی متون فلسفی و الهیاتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ولفسون، فیلسوف نام آشنای یهودی، با نگارش مجموعه ای از آثار، در صدد بازنویسی تاریخ فلسفه غرب با محوریت یهودیت برآمد. او برای انجام این مهم، روش فرضی-استنتاجی یا روش تلمودی مطالعه متون را به کار بست. ولفسون از این طریق به دنبال مسائل حل ناشده، منابع ناشناخته، روابط ناشناخته و مسیرهای ناشناخته فلسفه بود. چالش درک و کشف منشأ و خاستگاه، ساختار و تنوع نظام های فلسفی برای او جذاب بود. با این که هیچ گونه ارتباطی بین مطالعه تلمودی و تحقیقات فلسفی وجود نداشت و ولفسون کاملاً غرق در دومی بود، از یک قرابت روش شناختی بین آن دو بهترین بهره برداری را کرد. این روش مبتنی بر این پیش فرض است که تناقض واقعی در اندیشه های یک متفکر واقعی وجود ندارد. بدیهی است با یافتن یک مورد نقضی می توان پیش فرض فوق و به تبع آن، روش مورد نظر ولفسون را زیر سوال برد. منسجم و نظام مند نشان دادن اندیشه های یک متفکر و بیان ناگفته ها و نانوشته های اندیشه وی، مرتبط ساختن مطالب غیرمرتبط و رفع تناقضات ظاهری اندیشه های یک اندیشمند، از جمله کارکردهای روش پیش گفته است. استفاده ولفسون از اصطلاحات، بدون توجه به تطور تاریخی آن ها، تحمیل چارچوب فکری خود بر متفکر مورد بحث، گزافی و دل بخواهی انتخاب کردن متن و یهودی سازی تاریخ تفکر و جانبداری او از تفکر یهودی، از مهم ترین نقدهایی است که بر او وارد است. افزون بر این، ابهامات یا خطرات قرائت متنی نیز می تواند دستمایه روش او قرار گیرد.
نقد دیدگاه اریک ج. ویلنبرگ در کتاب ارزش و فضیلت در جهان بدون خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ویلنبرگ در کتاب " ارزش و فضیلت در جهان بدون خدا" طبیعت گرایی را به عنوان یک روایت بی خدا از گیتی در مدنظر قرار داده است. او ابتدا بی معنایی زندگی در شرایط نبود خدا را با چهار روایت معرفی و سپس با استعانت از سه دیدگاه، آن را به چالش می کشد. در ادامه او سراغ راه های ابتنای وجودشناسانه اخلاق بر دین می رود و سعی دارد نشان دهد که این راه ها بن بست است. او در این کتاب دیدگاه جایگزین خود را روشن نساخته لیکن در کتاب" اخلاق نیرومند"، مشخص می شود او یک ناطبیعت گراست. او در پاسخ به این پرسش که چرا بایستی اخلاقی زیست؟ می خواهد نشان دهد فارغ از خدا هم امکان انگیزش اخلاقی هست هرچند خدا هم می تواند یک پشتیبان خوب برای اخلاق باشد. او در مقام معرفی فضایل در زیست بوم پیشنهادی خود، دیگر به صرف ارائه دیدگاه اثباتی بسنده نکرده و تلاش دارد نشان دهد برخی از فضایل در نبود خدا متولد می شوند و یا حداقل معنای ژرف تری دارند. مهمترین نقد وارد بر او یکسان انگاری خداباوری با مسیحی بودن است.
پاسخ های دینی به مسأله وجودی شر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسأله شر صورتبندیهای مختلفی دارد که یکی از آنها مسأله وجودی شر نام دارد؛ به این معنا که وقتی شرها و رنجهای دنیا به صورت بالفعل دامنگیر انسان میشوند، آدمی از نظر روانی قادر نیست به رابطه سابق خود با خدا ادامه دهد و عواطف او از خدا رنجیده می شود. در چنین حالتی، اولویت انسان رفع تناقض منطقی میان وجود شر و وجود خدا نیست، بلکه نیازمند پاسخی است که این رابطه را ترمیم کند.مدعای مقاله حاضر این است که پاسخهای دینی بهتر می توانند جوابگوی مسأله وجودی شر باشند و رابطه فرد با خدا را ترمیم کنند یا حداقل مانع از انقطاع کامل ارتباط او با خدا شوند. منظور از پاسخ دینی پاسخی است که اولا، مأخوذ ار متون دینی باشد؛ ثانیا، بر پیشفرضهای جهانشناختی، انسانشناختی و خداشناختی مورد قبول ادیان بنا شده باشد. هشت پاسخ دینی به مسأله وجودی در این مقاله عبارتند از: بلا برای آزمایش، شرپنداری از سر ناآگاهی و علم ناقص، هشدار برای بازگشت و توبه، سختی مانعی برای طغیان و سرکشی، مکافات عمل در دنیا، اعراض از دنیا و اشتغال به آخرت، جبران اخروی در عوض رنج دنیوی، شر برای شکوفایی.
پذیرش گزاره بدون قرینه کافی بر مبنای نقد مفهوم اعتباری از نظر ویلیام جیمز و علّامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«اعتباری» اصطلاح پرکاربرد در معرفت شناسی است. جیمز از اعتبار به عنوان برون رفتی از عقل گرایی حداکثری استفاده می کند و آن را «فرض باور» یا «پذیرش اولیه باور» معنا می کند به گونه ای که شواهدی بعدی صدق یا ابطال آن را متاثر از همین فرآیند معتبرسازی باور نشان می دهد. از نقدهای اساسی نظریه جیمز، مطابقت امر اعتباری با واقعیت در حال تکامل و تحقق؛ و فروکاستن صدق به سودمندی است. کاربرد مهم دیگر اصطلاح اعتباری در نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبائی است که به معنای جعل و قراداد مفاهیمی به جهت رفع نیازهای اساسی انسان است. دیدگاه علامه، اگرچه ادعای صدق برای ادراکات اعتباری نکرده ، اما مستلزم جعلی و نسبی بودن بسیاری از مفاهیم و احکام عملی و اخلاقی است. پژوهش حاضر بر آن است که می توان با تبیین جدیدی از اعتباری، بدون تغییر در معنای صدق و بدون جعلی دانستن امور اخلاقی، رهیافتی برای معضل معرفت شناسی باورهای ضروری و سودمندی که قرینه کافی برای اثبات یا ابطال آنها وجود ندارد، تدارک دید. در این تحلیل نشان داده می شود که با پذیرش کاربرد اعتباری به معنای «فرض باور» یا «تلقی به پذیرش» به گونه ای که آثار متوقع از باور بر آن مترتب گردد بدون آنکه به صدق متصف شود، می توان این دست باورها را پذیرفت و ادراکات اعتباری به این معنا را در حوزه علوم نظری و علوم عملی معتبر دانست.
لزوم اصل های اخلاقی برای تشخیص اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در چند دهه ی اخیر، نظریه های اصل مند اخلاقْ مورد انتقاد بنیادی جزئی گرایان اخلاقی قرار گرفته اند. انتقادها و اشکالها و مخالفتهای جزئی گرایان با نظریه های اصل مند اخلاق، مختلف بوده است. یک اشکال یا چالشی که بسیاری جزئی گرایان آن را به نحوی مطرح کرده اند این است که تأکید مدافعان نظریه های اصل مند اخلاق بر اصلهای اخلاقی، به بهای بی توجهی به اهمیت تشخیص اخلاقی است. مقاله ی حاضر به این اشکال می پردازد. هدف مقاله ی حاضر این است که نشان دهد عام گرا، نه تنها می تواند اهمیت تشخیص اخلاقی را بپذیرد، بلکه امکاناتی در اختیار دارد که می تواند با آنها نظریه ای قابل قبول درباره ی تشخیص اخلاقی بپردازد. پاسخ مقاله ی حاضر به این اشکال، مطرح کردن نگاه ویژه ای به تشخیص اخلاقی و به اصلهای اخلاقی است که بر اساس آن، تشخیص اخلاقیْ خودْ متکی به اصلهای اخلاقی است. در این نگاه، هم چیستی اصلهای اخلاقی تعیین کننده است و هم چیستی تشخیص اخلاقی. اصلهای اخلاقی، نه سازوکارهای مکانیکی تصمیم گیری هستند، و نه صرفاً اصلهای نظری، بلکه اصلهای عملی و نوعی از عزمهای مدید فاعلان هستند. توانایی تشخیص اخلاقی، نیازمند برخی حساسیتها است، و حساسیتها وابسته هستند به منش و شخصیت ما، یعنی با این که ما چه نوع فردی هستیم. و سرانجام مقاله ی حاضر تحلیل می کند که عزمهای نهادینه ی مدید و به ویژه اصلهای اخلاقی، چه نقشهایی در شخصیت فاعل که تشخیص اخلاقی متکی به آن است دارند.
اطلاعات کاذب عمدی و مسئولیت اخلاقی: مطالعه ای در فلسفه اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در مقاله حاضر با انجام بررسی هایی در فرااخلاق، سعی شده تا به بررسی مسئولیت اخلاقی ارتکاب به ارائه عمدی اطلاعات کاذب پرداخته شود. برای انجام این پژوهش، از دو روش تحلیل مفهومی و موازنه متأملانه استفاده شده است. ابتدا ذکر شد که مهم ترین مصداق اطلاعات کاذب عمدی، گزارش های سازمانی غلط است و سپس بررسی گردید که این امر در چه شرایطی اتفاق می افتد. بنابراین، در گام نخست بررسی شد که آیا ارائه اطلاعات کاذب عمدی از نوع دوراهی (تنگنای) اخلاقی هست یا نه، و سپس بررسی شد که آیا دوراهی های اخلاقی منطقاً به تناقض می رسند یا خیر. در گام دوم بررسی شد که آیا ارائه اطلاعات کاذب در شرایط فشار اتفاق می افتد یا خیر و لذا شرایط امکان تصمیم اخلاقی تحت فشار مورد بررسی قرار گرفت و این نتیجه حاصل شد که عمل به اخلاق مراقبت گرا و تبعیت از بهترین رویه ها بر اساس «آزمون حجاب نارک جهل»، «آزمون شفافیت»، و «آزمون سکونت پذیری»، درست ترین کار است به شرطی که عمل از زیر «کمک به رفع فقر و فاصله طبقاتی و اجتماعی بین فقیر و غنی» نگریزد. در گام سوم بررسی شد که آیا ارائه اطلاعات کاذب عمدی به دلیل ضعف اراده است یا خیر. در انتهای بررسی، دو عامل مهم اراده و میل مطرح شد و بر اساس نظریه «خود کامل»، هشت گزاره برای تعیین مسئولیت اخلاقی ارائه گردید و در انتها ذکر شد که اگر با مسئله «میل مقاومت ناپذیر» روبه رو بودیم، مسئولیت اخلاقی باید بر اساس قاعده «واکنش متعادل به براهین» تعیین شود.
«اخلاق باوری» و «قیّم سالاری»: امکان یا امتناع تحدید آزادی های فردی؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
”قیم سالاری اخلاقی“ به چه معناست و چه تقریرهایی از آن می توان داشت؟ ”قیم سالاری“ چه ربط و نسبتی با ”اخلاق باوری“ دارد و وجوه افتراق و اشتراکش با ”اخلاق باوری“ چیست؟ در ”قیم سالاری“، دست کم در نسخه ی کلاسیک آن، تلاش بر این است که از اضرار شخص به خود جلوگیری شود نه لزوماً اضرار وی به دیگران. اما در ”اخلاق باوری“ تلاش بر این است که از ارتکاب اعمال اخلاق گریز که جامعه آن را ناپسند تلقی می کند جلوگیری شود و، دست کم مطابق برخی از قرائت ها، حتی باید چنین اَعمالی را جرم انگاری کرد. روشن است که در هر دو تلقی، «آزادی» افراد مالاً دستخوش تغییر و تحدید خواهد شد. اما پرسش این است که کدام یک از این دو نگاه، موجه و معقول است تا دولت ها آن را در سیاست گذاری ها و قانون گذاری های-شان به کار گیرند؟ ما در این مقاله استدلال خواهیم کرد که ”اخلاق باوری“ ناموجه است و به کاربستن آن برای تحدید «آزادی» شهروندان نامعقول. برای نشان دادن این امر، در وهله ی نخست ایده ی ”قیم سالاری“ را شرح و تبیین می کنیم و انواع ”قیم-سالاری“ را بر می شمریم. سپس به ”اخلاق باوری“ می پردازیم و نقد آن را در دستور کار قرار خواهیم داد. در پایان استدلال خواهیم کرد که ”اخلاق باوری“ بر بنیان استواری قائم نشده است.
تحلیل فلسفی چگونگی ارتباط حجّت اصولی با توجیه معرفت شناختی به واسطه ی مباحث فلسفه اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کارآمدی فقه در عصر حاضر به عنوان یکی از شاخص ترین علوم در میان سایر شاخه های علوم اسلامی، ارتباط مستقیمی با میزان پاسخگو بودن منطق استنباطِ دینی در زمان فعلی و مقتضیات آن دارد. در همین راستا در ادبیات برخی از علمای اصولی معاصر، ضرورت تدوین فلسفه علم اصول فقه موردتوجه قرار گرفته و اقدامات اولیه ای همچون چارچوب بحث از سوی اندیشمندان این حوزه ارائه شده است. ازآنجاکه بررسی مبانی معرفتی، همواره یکی از ارکان تفکر فلسفی است، معرفت شناسی علم اصول فقه نیز بخشی از فلسفه علم اصول به حساب می آید. طبق یافته های این پژوهش از طریق توصیف و تحلیل محتوا چگونگی ارتباط حجت اصولی و توجیه معرفت شناختی یکی از مهمترین راه های تسری مباحث شناختی به مباحث اصولی محسوب می شود. در صورت اثبات این مدعا، زمینه پیاده سازی انواع نظریه های معرفتی همچون درون گرایی و برون گرایی معرفتی و سازوکارهای توجیه مثل مبناگروی و انسجام گروی در حجت اصولی مهیا خواهد شد. متعاقب این امر اجرای لوازم معرفتی هر مبنای اصولی، موجب ارتقاء نظام حجیت و تقریب منطق استنباط در شریعت اسلامی با معرفت شناسی معاصر می شود. با این وجود ارتباط شهودی حجت و توجیه به تنهایی موجب اثبات این تلازم نیست به خصوص اینکه بحث های زیادی درباره جدایی باور موجه (عقلانیت نظری) از عمل بر اساس آن (عقلانیت عملی) در معرفت شناسی وجود دارد. این مقاله درصدد اثبات ارتباط حجت اصولی با توجیه معرفت شناختی و ارئه تصویری روشن از ثمرات آن در اصول فقه است.
نسبت هنر با زندگی در تفکّر هیدگر: هنر به مثابه راه نجات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نسبت هنر با زندگی همواره از مهمّ ترین مسائل مورد توجّه فیلسوفان هنر بوده است. مارتین هیدگر از فیلسوفان بزرگی است که هنر در اندیشه اش نقشی محوری به عهده دارد و، بنابراین، در جستار حاضر به کاوش در باب نسبت هنر با زندگی در اندیشه او پرداختیم و کوشیدیم با استفاده از تحلیل فلسفی، هرمنوتیک و تحلیل گفتمان دریابیم که هیدگر قائل به چه نسبتی میان هنر و زندگی بوده است.باری، هیدگر هنر را به مقام راه نجات آدمی آدمی برمی کشد و معتقد است که هنر می تواند در مواجهه ما با مسائل وجودی مان کمک کار ما باشد. و به گمان او، البتّه، این نجات بخشی تنها از عهده هنر بزرگ برمی آید، هنری که بتواند از پس وظایفی در قبال زندگی بشر بربیاید.کار دوم این جستار کشف و احصاء این وظایف از دل فلسفه هنر هیدگر بود. به نظر می رسد که هنر این وظایف را در قبال زندگی بشر دارد: برگشودن عالم، تقدیس آن، فهم چگونه زیستن، آفریدن قوم، آزادی، بیرون کشیدن از روزمرّگی، ایجاد تفاوت وجودشناسانه، و زایش عالم معنادار از دل یک زمینه بی معنا و رازآمیز.و در نهایت، کار سومی که بدان پرداختیم این بود که، از نظر هیدگر، هنر چگونه و از چه راه هایی می تواند این وظایف را به انجام برساند و، به تعبیری، آدمی را نجات دهد. بر طبق آراء او، هنر از طریق موضوع قراردادن، تکرار، نشان دادن وجه دیگر امور، فراهم آوردن تجربه شورمندی، پرداختن به جزئیّات، نشان دادن خطوط ساده و اساسی عالم، و فاصله گرفتن از امور می تواند از عهده وظایف پیش گفته بربیاید.
بررسیِ انتقادیِ تئودیسه مریلین مک کُرد آدامز در آینهتئودیسه عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مریلین مَک کُرد آدامز، متاله و فیلسوفِ تحلیلیِ معاصر، تئودیسه ای ارائه می کند که بر مبنای آن انسان های رنج کشیده نوعی جبرانِ اندام وار - در برابرِ جبرانِ افزایشی - برای رنجِ خود در این جهان و خصوصاً در جهانِ پس از مرگ دریافت می کنند. او رابطه صمیمیِ خداوند با انسان در حیاتِ اخروی را دگرگون کننده حیاتِ فردی قلمداد می کند. او معتقد است به جای تاکیدِ صرف بر وجهِ اخلاقیِ خداوند باید خدا را «خیر» دانسته بر وجهِ زیبایی شناختیِ او هم تاکید کرد. این مقاله پس از شرحِ تئودیسه مک کرد آدامز، در آینه تئودیسه عمل محور نگاهی انتقادی به آن می کند تا به این ترتیب فهمِ بهتری از دیدگاهِ آدامز و نواقصِ آن به دست آید. نتیجه حاصل از این بررسی آن است که تئودیسه آدامز نهایتاً متوجهِ توجیهِ شر است تا رویارویی با رنج های قربانیان. او صلیبِ عیسی و رنج های او را محملی برای نشان دادنِ همدلیِ خداوند با رنج های بشر می داند، در حالی که فاصله بسیاری بین ماهیتِ این دو رنج هست. از سوی دیگر توجیهِ رنج های بشر و تاکیدِ صِرف بر رابطه ای صمیمی بینِ خدا و انسان در حیاتِ اخروی به نوعی تسلی بخشی و توجه به فراجهان منجر می شود که این می تواند دو ایراد را در پی داشته باشد؛ یکی این که موجب بی اعتناییِ فرد به شرایطِ انضمامیِ خود شود و دیگری این که فاقدِ همدلی و همبستگی با رنج دیدگان و اعتراض به ستم است.
براهین اثبات وجود ماده اولی نزد ابن سینا؛ یک بررسی انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابن سینا، دو برهان «فصل و وصل» و «قوه و فعل» را بر اثبات وجود ماده اولی اقامه کرده است، در این مقاله نشان دادیم، بر هر دو برهان اشکالاتی وارد است. ادعای برهان فصل و وصل آن است که تغییر فصل و وصل ممکن نیست، مگر اینکه مؤلفه هیولا که حامل فصل و وصل است، موجود باشد، این مؤلفه، جزء مشترک و تأمین کننده عامل اینهمانی در طول دگرگونی و تغییر است، در این مقاله در طی استدلالی نشان دادیم، این برهان از عهده ادعایش یعنی اثبات وجود هیولا و نیز حل مسئله تغییر فصل و وصل بر نمی آید. دیگر برهان اثبات ماده اولی، برهان قوه و فعل است، در این مقاله نشان دادیم، بر اساس برهان قوه و فعل نیز امکان اثبات ماده اولی مشائین وجود ندارد. ادعای برهان آن است که از اثبات ویژگی بالقوه بودن، به اثبات وجود جوهر ماده اولی می رسد، این اثبات خود گامی است در جهت رسیدن به نظریه مختار ابن سینا در باب حقیقت اشیاء مادی که «ماده- صورت گرایی» نامیده می شود، اما؛ الف) اتصاف ویژگی بالقوگی را می توان در چارچوب نظریه رقیب ماده–صورت گرایی، یعنی نظریه «بسته ای» نیز تبیین کرد، بدون اینکه به سراغ ماده–صورت گرایی رفت، هرچند، برهان قوه و فعل، حتی در چارچوب این نظریه نیز دچار مشکل است. همچنین نشان دادیم، برهان قوه و فعل، حتی در چارچوب دیگر نظریه رقیب یعنی نظریه «زیرنهاد» نیز کارآمد نخواهد بود. حاصل آنکه نشان دادیم، هر دو برهان نمی توانند ماده اولی مد نظر ابن سینا را اثبات کنند.
بررسی تطبیقی نظریه خطای جان مکی و نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر کوششی است در راستای تبیین و تطبیق دو نظریه فرااخلاقی «خطا» و «ادراکات اعتباری» ازسوی جان مکی و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی. این مقاله که از حیث روش تحقیق به روش کتابخانه ای انجام شده، تلاشی است برای کشف، تحلیل، تبیین و صورت بندی پیش فرض های ضمنی و مصرَح دو نظریه مهم فرااخلاقی، تحت عناوین «نظریه خطا» و «ادراکات اعتباری» که به ترتیب از سوی جان مکی و سیدمحمدحسین طباطبایی طرح شده اند. از آنجاکه زبان اخلاق، متافیزیک اخلاق، عقلانیت اخلاق و معرفت اخلاقی، برخی از مهم ترین پیش فرض های فرااخلاقی است، در تحقیق حاضر به تحلیل این مؤلفه ها می پردازیم. نتیجه مقایسه این است که اگرچه وجه افتراق مهم نظریه اعتباریات با نظریه خطا در یکی از مبانی انسان شناختیِ معرفت اخلاقی این دو نظریه است -که در یکی (نظریه اعتباریات) از وجود و اعتبارِ ادراکاتِ اعتباری ثابت که ریشه در طبیعت بشری دارد سخن می رود- با این حال ناواقع گراییِ اخلاقی در متافیزیک اخلاق، شناخت گرایی در زبان اخلاق، واقع گروی اخلاقی در عقلانیت اخلاق و ناواقع گرایی در معرفت اخلاقی از اشتراکات مهم این دو نظریه است.