فلسفه و کلام اسلامی
فلسفه و کلام اسلامی سال چهل و سوم پاییز و زمستان 1389 شماره 2 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
رفاه را به دشواری می توان تعریف کرد. با وجود این، از ملاحظه تعاریف مختلف می توان آن را به برخورداری از امکانات زندگی در سه حوزه اصلی، یعنی بودن، صیرورت، و تعلق، تعریف کرد. فرهنگ رفاه عبارت است از اصالت یافتن رفاه مادی و اومانیستی همراه با ابراز گرایی سوژه . در عصر حاضر، فرهنگ رفاهِ گسترده ای شکل گرفته است و با ارزش ها و معانی جدیدی که با خود به همراه آورده، تاثیر قابل ملاحظه ای بر کیفیت و کمیت دین داری نهاده است. نظام معنایی نهفته در رفاه، یعنی سوژه محوری و تاصل انسان، همراه با فرهنگ احساس گراییِ سطحی، زمینه بسیار مساعدی جهت تحول دین داری فراهم کرده است. رابطه انسان با خدا، از رابطه تکلیفی و تعبدی به رابطه اختیاری و رمانتیک تحول یافته است و نیز دین به گونه ای تعریف شده است که تضادی با رفاه نداشته باشند. دین داری در تحت حاکمیت فرهنگ رفاه، در معرض آن است که دین را به وسیله و ابزاری رفاه زا تبدیل کند. همه تحلیل های فوق، به صورت کاملاً آشکار در جنبش های معنویت گرای نوپدید قابل مشاهده است.
حل پارادوکس علم به جوهر در کتاب تعلیقات ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در کتاب تعلیقات ـ که به احتمال زیاد حاصل درس نوشته های شاگردان شیخ الرئیس است ـ تلاش می شود تا به پارادوکسی در خصوص علم به جوهر پاسخ داده شود. این پارادوکس را می توان بدین صورت بازسازی کرد که اگر با علم به شیء، عین ماهیت آن به ذهن می آید، آن گاه وقتی به جوهری علم پیدا می کنیم باید عین ماهیت آن، که جوهر است، به ذهن بیاید. از طرف دیگر، در فلسفه مشاء، علم از کیفیات نفسانی و از اعراض است. بدین ترتیب، با تناقضی مواجه می شویم که علم ما به جوهر هم باید جوهر باشد و هم باید عرض باشد و جوهر نباشد. پاسخ تعلیقات به این پارادوکس آن است که آن چه جوهر است، مفهوم جوهر است که همان «در موضوع نبودن» است و آن چه عرض است، علم ما به جوهر است که از کیفیات نفسانی است. بنابراین موضوع در دوگزاره به ظاهر متناقض عیناً یکی نیست، بلکه در یکی مفهوم جوهر است و در دیگری مصداق ذهنی جوهر. از این جا معلوم می شود که پاسخی که صدرالمتالهین با به کارگیری مفاهیم حمل اولی ذاتی و حمل شایع صناعی به این پارادوکس (و پارادوکس های مشابه، مانند پارادوکس معدوم مطلق و یا کلی و جزئی) مطرح می کند، در آثار شیخ الرئیس سابقه دارد.
نقد و بررسی دیدگاه ابوالبرکات بغدادی درباه چگونگی پیدایش کثیر از واحد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابوالبرکات بغدادی قبل از بیان دیدگاه مختار خویش درباره مسئله چگونگی پیدایش کثیر از واحد، با نگاه تاریخی، نظریه مشائیان را تبیین می کند و سپس به نقد دیدگاه حکیمان مشایی می پردازد و در نهایت دیدگاه خویش را در طی چهار تقریر بیان می کند. در نقد و بررسی دیدگاه او نکات ذیل قابل طرح اند. او در بررسی دیدگاه مشائیان دچار خطای تاریخی شده است. میان دیدگاه او و برخی از متکلمان مشابهت ها و اختلاف هایی دیده می شود. ابوالبرکات به دیدگاه های فارابی و ابن سینا اشراف کامل ندارد و حتی در بیان نظریه خویش دچار تزلزل است. در دیدگاه او روابط موجودات در عوالم متعدد به صورت دقیق بیان نشده اند. ابوالبرکات در بیان دیدگاه خویش به هیئت بطلیموسی بی توجه بوده و نقد او بر نظریه حکیمان مشایی صائب نیست.
مطالعات میان رشته ای: مبانی و رهیافت ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پیدایش علوم و رشته های جدید و معضلات مربوط به رهیافت تحویلی نگری در عرصه علم و دانش، ضرورت پیدایش مطالعات میان رشته ای را تبیین می کند. گرچه برخی از اندیشمندان سابقه مفهوم مطالعه میان رشته ای را به یونان باستان می رسانند، سابقه این گونه از مطالعات به حدود 150 سال پیش می رسد و اولین مراکزی که به مطالعات میان رشته ای پرداختند آزمایشگاه های صنعتی بودند. مطالعات میان رشته ای هم مانند هر پدیده یا تئوری دیگری بر مبنا یا مبانی ای استوارند. مبانی آن کدام اند و چه دسته بندی ای دارند؟ این مبانی چگونه این رهیافت را توضیح می دهند؟ این مقاله سه دسته مبنا برای مطالعات میان رشته ای پیشنهاد می کند: مبانی منطقی، مبانی معرفت شناختی، و مبانی معرفتی. کثرت گرایی روش شناختی از مهم ترین مبانی منطقی آن است. همچنین، انسجام از مهم ترین مبانی معرفت شناختی این رهیافت است. سرانجام، سیستم های پیچیده و ضابطه های مربوط به آن از مبانی معرفتی مطالعات میان رشته ای اند. مقاله می کوشد تا مطالعات میان رشته ای را بر اساس مبانی یادشده توضیح دهد و ویژگی های هر یک از مبانی را تبیین کند و، همچنین، برخی سؤالات فرعی را بررسی کند؛ مانند تعاریف مطالعات میان رشته ای، انواع آن، و گسترش آن در تمام زمینه ها و رویکردها در مطالعات میان رشته ای. مطالعات میان رشته ای از نوع چندتباری است. مسائل چندتباری ریشه در علوم گوناگون دارند و از طریق یک علم واحد قابل بررسی نیستند. مطالعات دین و اخلاق حرفه ای از علوم چندتباری هستند. مطالعات میان رشته ای از ضرورت ها در علوم انسانی است. علوم انسانی به دلیل پیچیدگی و چندضلعی بودن موضوع آن، یعنی موجود انسانی، نمی تواند به صورت علوم تک تباری بررسی شود.
کاربردهای نادرست حمل اولی و شایع(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حمل اولی و شایع را در حل بسیاری از مسائل فلسفی به کار برده اند که برخی از آن ها کاربرد نادرست این دو حمل است. برخی از این کاربردها، به شبهات فلسفی و پارادوکس های منطقی مربوط می شود و برخی دیگر را می توان در مباحث مستقل فلسفی یافت: 1. شبهه اخبار از معدوم مطلق، 2. اشکالات وجود ذهنی، 3. معمای جذر اصم و پارادوکس راسل، 4. پارادوکس اشاره به گیومه و پارادوکس مفهوم اسب، 5. دلیل این که چرا حد تام را به کلیات خمس نیفزوده اند، 6. دلیل اینکه چرا محصورات نیازمند وجود موضوع اند 7. اثبات اصالت وجود با نظر به مبحث حمل. در این مقاله، با تحلیل فرامرز قراملکی از حمل اولی و شایع در منطق جدید، نشان داده ایم که کاربردهای هفت گانه یادشده همگی دچار نوعی خطا و لغزش منطقی اند
نقد و بررسی تاثیر آرای فلسفی صدرا پیرامون واجب الوجود بر فهم او از آیات قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله تاثیر آرای فلسفی صدرا درباره «واجب الوجود» بر فهم او از آیات قرآن مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. به این منظور، همه کتب تفسیری و فلسفی صدرا مطالعه و مواردی که او، تحت تاثیر آرای مذکور، از آیات قرآن معناهایی غیر از معناهای ظاهری برداشت کرده جمع آوری شده اند. سپس با توجه به سایر آیات و روایات، و معنای ظاهری و شان نزول و سیاق آیاتِ مورد بحث، و قرائن موجود در آن ها، و با توجه به خصوصیاتی که پیرامون موضوع مذکور در فلسفه ذکر شده است، و همچنین نظر به استحاله لوازم عقلی برخی از تفاسیر صدرا، صحت و سقم برداشت های مذکور معلوم شده و این نتیجه به دست آمده است که از 7 تفسیری که صدرا تحت تاثیر آرای مذکور ارائه داده است، تنها در یک مورد می توان برخی مطالب را تایید کرد.
بررسی اطلاق «وجود» بر خدا در فلسفه ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارسطو در مواردی موضوع فلسفه اولی را موجود نامتحرک یا خدا دانسته و در موارد متعدد دیگر موضوع آن را موجود بما هو موجود شمرده است. آیا این دو موضع، دو باور ارسطوئی اصیل بوده و با هم قابل جمع اند یا باید دو موضع متناقض تلقی گردند که ارسطو از اولی به دومی عدول کرده است؟ ثمره فرض عدول به موضع دوم این است که خدا را نمی توان «وجود» خواند و، در نتیجه، مابعدالطبیعه و الاهیات دو دانش مستقل می شوند؛ درحالی که بنا به فرض عدم عدول، یعنی بنا بر موضع نخست، مابعدالطبیعه همان الاهیات خواهد بود. راه هایی که در این جا برای حل مسئله مورد استفاده قرار می گیرند از این قرارند: تحقیق مسئله از منظر حکمت یا دانش مورد جستجو که خود حاوی دو راه جداگانه خواهد بود؛ سپس تحقیق بر مبنای معانی «وجود» نیز ادامه می یابد، تا سرانجام نتیجه تحقیق از این راه های گوناگون با یکدیگر مقایسه شود.