فلسفه و کلام اسلامی
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و یکم بهار و تابستان 1397 شماره 1 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
نظریه ای را که بر اساس آن، زمان واقعیت دارد ولی گذر زمان واقعیت ندارد، نظریه «زمان بدون گذر» می نامیم؛ گذر زمان، به تعبیری، برآمده از زنجیره ای از رویدادهاست که در آن، هر رویداد در نسبت با «اکنون» مرتب می شود. هدف اصلی این مقاله واکاوی دیدگاه صدرالمتألهین درباره گذر زمان است. در این راستا نشان می دهیم که او از سویی بنیاد زمان را زنجیره ای عینی از رویدادها می داند که در آن، هر رویداد در نسبت با رویدادهای دیگر مرتب می شود نه در نسبت با اکنون، و از سوی دیگر، برای اجسام اجزاء زمانی در نظر می گیرد و در مورد اتصال اجزاء زمانی یک موجود تحلیلی دارد که مطابق آن، تمایز وجودی میان مقصدهای گذشته، اکنون و آینده از میان می رود. هردو سوی این قضیه تنها با نظریه زمان بدون گذر همخوانی دارد نه با نظریه رقیب آن (این نظریه که زمان و گذر زمان، هردو واقعیت دارند). بدین لحاظ می توان گفت که صدرا به نظریه زمان بدون گذر گرایش دارد. این مطلب می تواند لوازم هستی شناختی برخی مفاهیم کلیدی فلسفه صدرا مانند حرکت جوهری و حرکت به معنای قطع را روشن تر سازد.
فضیلت معرفتی، قوه اعتمادپذیر و ویژگی منشی: رویکردی تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در معرفت شناسی فضیلت، فضیلت معرفتی به دو صورت تعریف شده است؛ سوسا آن را از سنخ قوای اعتمادپذیر می داند و زگزبسکی آن را از نوع ویژگی های منشی. در حالی که هر دو، فضیلت را معرفت ساز دانسته و تبیین و توجیه معرفت را بر پایه آن ممکن می دانند. در پاسخ به سؤال از دلیل این دو گانگی در تحلیل، مقاله حاضر نگرش متفاوت فیلسوفان به معنا و ویژگی های معرفت را عامل آن می داند. تعریف سوسا از معرفت به باور صادق موجه و انفعالی دانستن آن، یا به حالتی فراتر از داشتن باورهای صادق، که حاصل فعالیتی اختیاری و ارادی است، در زگزبسکی، نهایتا به این منجر می شود که فضیلت را یا از سنخ قوا بدانیم و یا از سنخ ویژگی هایی که برای انجام چنین فعالیتی ضروری اند. در نتیجه به رغم اینکه هر دو فیلسوف وجود قوا را برای کسب معرفت حیوانی ضروری می دانند اما نگاه متفاوتشان به معرفت تأملی، نهایتاً به دو برداشت از فضیلت منتهی می شود. حتی دخالت دادن عاملیت فاعل در معرفت حکمی و ضروری دانستن برخی ویژگی ها مثل دقت و ذهن باز، به عنوان فضیلت باورساز، توسط سوسا، در نتیجه بحث، تغییر چندانی ایجاد نمی کند.
ماهیت شرطی لزومی جزئیه در منطق سینوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شرطی قابل پذیرش در منطق سینوی مسور بوده و بر این اساس در یکی از چهار قالب محصوره قرار می گیرد. پس از ورود منطق جدید تلاش های برای صورت بندی شرطی ها در زبان منطق جدید شکل گرفت. یکی از مسایلی که در این تلاش ها پیش آمد چگونگی صورت بندی شرطی لزومی جزییه بود. رابطه میان مقدم و تالی در این گونه از شرطی متصل می تواند با ادات شرطی و یا عطفی معرفی شود. در این مقاله با مطالعه متون متعدد سنت منطق سینوی نشان داده ایم که شواهد مختلفی برای انتخاب هر یک از دو ادات وجود دارد. این شواهد در شیوه بیان، استدلال ها، و پاردوکس ها و اختلافات موجود در این سنت یافت می شود. براین اساس انتخاب هر یک از این دو ادات برای نشان دادن ماهیت رابطه مقدم و تالی در شرطی لزومی جزییه به معنای نادیده گرفتن بخشی از شواهد خواهد بود.
مفهوم «فطرت»؛ امکانی برای طرح نظریه فلسفه تاریخ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
استاد مطهری به واسطه مطالعه فلسفه غرب نخستین فیلسوف اسلامی است که متوجه اهمیت فلسفه های مضاف گشته است. در منظومه فکری ایشان، فطرت به عنوان ام المسایل، مبنای نظریاتی است که در فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق و فلسفه تعلیم و تربیت طرح کرده اند. فلسفه تاریخ از مباحث بسیار مهمی است که استاد مطهری در آن تحقیق فراوان نموده و مفهوم محوری آن تأملات نیز فطرت است. آنچه در این مقاله در پی بررسی آن هستیم، امکان طرح یک نظریه فلسفه تاریخ مبتنی بر فطرت است. طبق نظریه فطرت، وجود انسان بر ماهیت او مقدم است و آدمی هستی سیالی است که براساس حرکت جوهری استکمال می بابد. بنابر نظر استاد مطهری حکم وجود فردی انسان شامل وجود اجتماعی او نیز می شود. جامعه انسانی وجودی سیال است که ماهیت ندارد و حرکت وجود اجتماعی تاریخی انسان به سوی کمال و فعلیت تام خود تا پایان تاریخ، بدون توقف ادامه دارد.
میانی اندیشیِ صدرایی در هستی شناسی، متّکی بر وجود منبسط(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلاسفه مسلمان به منظور تبیین نحوه ارتباط میان مراتب هستی، اموری را به مثابه میانی ها مطرح ساخته اند. در فلسفه ملاصدرا، وجود منبسط، به عنوان صادر اول، میان هویت غیبیه و ماهیات قرار دارد. این وجود مجرای مبانی هستی شناختی اصالت، وحدت و تشکیک در وجود است. بنابراین هستی شناسی مبتنی بر نقش میانی این وجود، ظهور مبسوطی است از میانی اندیشی صدرایی. بر اساس این ساختار میانی اندیشانه، امکان بی نهایت امور میانی وجود دارد که اگرچه نام و تعین آن ها ناشناخته است ولیکن وجود آن ها انکار ناپذیر است. وجود منبسط وجود واحدی است که در عین حال شامل مراتب بی نهایت است و همیشه مرتبه ای میانی، میان دو مرتبه هستی شناختی از این وجود، قابل فرض است. بنابراین همه هویاتی که فلاسفه پیشین به عنوان میانی ها بدان اشاره کرده بودند، می تواند به عنوان مراتب این وجود واحد تبیین شود. ثمره چنین تبیینی را در حل مسایلی نظیر وحدت و کثرت فعل خداوند، حقیقت علم و جایگاه کلام و صورت نوعیه می توان مشاهده کرد.
تحلیل نفس شناختی امور خارق عادت و ادراکات فراحسی از دیدگاه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امور خارق عادت و ادراکات فراحسی از آثار غریبه نفس دانسته شده و در مبحث نفس شناسی مورد بررسی قرار می گیرد. پرسش اساسی این است که صدور افعال خارق عادت براساس تحلیل نفس شناختی علامه طباطبایی، چگونه صورت می پذیرد؟ یافته های تحقیق حاکی از آن است که صدور این افعال با توجه به مبادی صدور فعل صورت می پذیرد که مبادی قریب و بعید آن عبارتند از: اراده و علم. در امور خارق عادت و ادراکات فراحسی، «اراده مؤثر» نقش دارد که برخاسته از قوت اراده و نیز علم و اعتقاد قطعی به تأثیر آن است. این علم و اعتقاد قطعی مبتنی بر حصول شرایط خاصی است و اعم از آن است که مطابق با واقع باشد یا نباشد، لذا خطابردار است. اراده مؤثر در اموری مانند سحر و کهانت، تنها متکی به نفس صاحب اراده است و در معجزات و کرامات متکی به پروردگار به عنوان مبدأ و منشأ این عالم است.
تفاوت عشق شناسی سینوی و افلاطونی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی تفاوت عشق شناسی سینوی و افلاطونی از آن رو حایز اهمیت است که ریشه ی اختلاف عشق شناسی فلاسفه ی غرب و مسلمان به آثار این دو بر می گردد. افلاطون عشق را گاه اشتیاق دارا شدن خوبی و گاه تقاضای تملک زیبایی می داند پس عشق افلاطونی نیازمند زیبایی و کمالات معشوق است و عشق او وجه انسانی دارد و نمی تواند وصف واجب تعالی باشد از این رو در همه کاینات سریان نیز ندارد؛ پس تبیین آن نیازمند مباحث انسان شناختی است و چون عشق برای رسیدن به زیبایی است ماهیتی ابزاری و آلی دارد و با تصاحب زیبایی معشوق در قالب وصال از بین می رود. با این توصیف عشق برای رسیدن به زیبایی مطلق، مطلوب واقع می شود و عشق او وجه معرفت شناختی دارد. اما از منظر ابن سینا عشق از احاطه ی علم به زیبایی به وجود می آید پس وصف باریتعالی است و می تواند فی نفسه مطمح نظر باشد و چون چنین است وجه هستی شناختی دارد که می توان از آن نتایج الاهیاتی نیز گرفت.