در طول دهه های گذشته، علاوه بر نقدهای بسیاری که پژوهش گران فمینیستی از مفهوم سازی های سنتی علوم اجتماعی و پژوهش های کمی و چیره گی فراگیر آن، مخصوصا در حوزه خشونت خانوادگی به عمل آورده اند، در سال های اخیر نیز، تلاش هایی در جهت ترکیب و تلفیق روش های کمی و کیفی، به وسیله هر یک از هواداران آن ها صورت گرفته، که این تلاش ها از دهه 1990 به عنوان سومین الگوی روش شناختی و نیز به عنوان پژوهشی مستقل در نوع خود مطرح شده است.
نوشتار پیش رو، دو هدف عمده را پیگیری می کند؛ اول، معرفی دو ره یافت عمده فمینیستی (با روی کردی کیفی) و خشونت خانوادگی (با روی کردی کمی)، برای مطالعه خشونت علیه زنان در خانواده و نیز بررسی نقاط ضعف و قوت روش شناختی آن ها؛ دوم بررسی روش شناختی برخی پژوهش های انجام گرفته در این خصوص و تاکید بر لزوم استفاده از روی کرد ترکیبی در مطالعه خشونت علیه زنان در خانواده، به منظور فهم درست زندگی و تجربه زنان به طور اخص و سایر مطالعات این حوزه به صورت اعم.
اعتیاد یکی از معضلاتی است که امروزه نه تنها زنده گی میلیون ها انسان را به خطر انداخته، بلکه خانواده و نزدیکان آن ها را نیز با مشکلات زیادی روبه رو ساخته است. در این پژوهش توصیفی و مقایسه ای، میزان خشونت تجربه شده همسران معتادان در مقایسه با خشونت تجربه شده همسران نامعتادان بررسی شده است. بر این اساس، به تصادف، 107 نفر از همسران معتادان خود معرف مرکز ترک اعتیاد شهر هفشجان از استان چهار محال بختیاری که برای انجام مشاوره خانواده مراجعه کرده بودند و 107 نفر از نامعتادان که از نظر سن، وضعیت شغلی، اقتصادی، و مدرک تحصیلی با گروه نخست هم تا شده بودند، انتخاب و با استفاده از پرسش نامه پژوهش گر ساخته میزان خشونت تجربه شده ارزیابی شدند. برای بررسی میزان حمایت اجتماعی زنان نیز از پرسش نامه پروسیدانو استفاده شد.
یافته ها نشان داد تفاوت میانگین کلی نمره های همسران معتادان و نامعتادان در خشونت تجربه شده و هم چنین زیر آزمون های آن معنادار است. هم چنین، در هر دو گروه، تفاوت بین میزان تحصیلات و وضعیت شغلی افراد با خشونت تجربه شده معنادار بود و در گروه نامعتادان نیز، میزان تحصیلات زنان با میزان خشونت تجربه شده آن ها ارتباطی معنادار داشت. در گروه نامعتادان هم بستگی میزان حمایت اجتماعی با خشونت تجربه شده منفی و معنادار بود؛ در حالی که این هم بستگی در گروه معتادان دیده نشد. در گروه معتادان نیز هم بستگی سطح درآمد با میزان خشونت تجربه شده معنادار بود. میان شمار فرزندان و طول مدت ازدواج با خشونت تجربه شده در هیچ یک از دو گروه هم بسته گی معناداری دیده نشد.
مطلبی که در پی می¬آید مقالة خانم الیزابت فاکس- جنوز در کنگره دوم خانواده است. این کنگره از سوی مرکز هوارد در نوامبر 1999 در شهر ژنو برگزار گردید. خانم فاکس- جنوز استاد تاریخ دانشکده علوم انسانی دانشگاه اموری در آتلانتای آمریکا است. وی مدرک کارشناسی ارشد و دکتری خود را از دانشگاه هاروارد اخذ کرده و از سال 1986 تا 1991 مدیر بخش مطالعات زنان در دانشگاه اموری بوده است. وی دارای تألیفات فراوان است. از مهمترین آثار وی می¬توان به کتاب¬های فمینیسم بدون توهم و فمینیسم داستان زندگی من نیست اشاره کرد.نظر وی را در این مقاله پی می گیریم.
چه گونه گی برآورد پایگاه اجتماعی - اقتصادی زنان یکی از دشواری های مهم پژوهش در بررسی های جامعه شناسانه درباره ی زنان است. از این رو، هدف اصلی این نوشتار، بررسی متغیرهای در آینده در برآورد پایگاه اجتماعی - اقتصادی زنان، و هم چنین تشریح چه گونه گی تأثیر این متغیرها بر سلامت و بهداشت روانی آنان است. یافته های پژوهش نشان می دهد که پایگاه اجتماعی - اقتصادی زنان وضعیتی چندگانه و دارای چندین بعد است که با توجه به حوزه های چندگانه ی عمومی و خصوصی زنده گی زنان، بر بروز بیماری های روانی آنان تأثیر می گذارد. در نظر این بررسی، طبقه بندی زنان بر پایه ی طبقه ئی که سرپرست مرد خانواده در آن است ناپذیرفتنی نیست، چرا که هنوز بخشی بزرگ از وضعیت اجتماعی - اقتصادی زنان تحت تأثیر ویژه گی های سرپرست مرد خانواده است؛ اما با توجه به لزوم نگرش به تجربه ها و دل بسته گی های زنان، برآورد میزان دست یابی برابر زنان و مردان به منابع همه گانی و فردی، یکی از الگوهای کارآمدی است که با روی کرد بدان، می توان جایگاه زنان را در نظام و لایه بندی اجتماعی تعیین نمود. هم چنین پدیده ی یاد شده سرچشمه ی فشار روانی زنان است و بیماری های روانی افسردگی و اضطراب در آنان پدید می آورد.
نمونه بررسی، 97 زن مورد خشونت قرار گرفته بود.یافته ها نشان داد که از بین خشونت ها، خشونت روانی بیش ترین هم بستگی را با تمایل به افکار خودکشی و آسیب رساندن به همسر دارد. زنان مورد خشونت قرار گرفته با آن که از حمایت های خانواده گی برخوردار بودند، باز هم تمایل به افکار خودکشی و آسیب رسانی به همسر داشتند.
عوامل بسیاری در ایجاد نابرابری آموزشی دخالت دارد که از جمله ی آن ها می توان به جنگ، فقر،نژادپرستی، کش مکش های داخلی و سیاست های غلط آموزشی اشاره کرد. محرومیت از آموزش، هنگامی که دختران به طور خاص مورد توجه قرار می گیرند، وضع اسفناکی به خود می گیرد، زیرا عامل بازدارنده ی دیگری به نام جنسیت مطرح می شود که تحت تأثیر عوامل فرهنگی و باورهای منفی درباره ی دختران، تبعیض آموزشی مضاعفی را علیه آنان رقم می زند.
در پژوهش حاضر که توصیفی - تحلیلی است و اطلاعات مورد نیاز آن به روش کتاب خانه ئی جمع آوری شده است، به دلیل نقش غیر قابل تردید آموزش زنان بر توسعه ی کشور، سعی شده است وضعیت آموزش دختران کشورمان به لحاظ کمی و کیفی واکاوی شود، تا از این راه زمینه های نابرابری آموزشی بر اساس جنسیت و علل و عوامل این نابرابری ها مورد شناسایی قرار گیرد و راه کارهایی برای رفع معضلات و تنگناهای موجود ارائه شود.
تحقیق حاضر در صدد پاسخ گویی به سوالات است که در رابطه با خشونت خانگی علیه زنان در شهر ارومیه شکل گرفته است. جمعیت مورد مطالعه ی این تحقیق شامل تمامی زنانی است که در فاصله ی زمانی فروردین 1380 تا پایان اسفند 1380 به دلیل خشونت به کلانتری های شماره ی یازده و هفده شهر ارومیه (که بالاترین میزان ارجاع را داشته) مراجعه نموده و تشکیل پرونده داده اند. متغیرهای مورد بررسی در این مطالعه که از اطلاعات ثبت شده در پرونده ها به دست آمده شامل سن، شغل، میزان سواد، محل سکونت، نوع خشونت، نتیجه ی خشونت، عاملین خشونت، و علت خشونت می باشد. یافته های این تحقیق نشان می دهد که زنان بین سنین 17 تا 32 بیشترین خشونت را تجربه می کنند (56 درصد) و 60 درصد زنانی که مورد خشونت مردان خود قرار می گیرند، دارای تحصیلات ابتدایی و 25 درصد آنان بی سواد می باشند. نتایج حاکی از آن است که بیشترین میزان خشونت از نوع جسمی و فیزیکی است (50 درصد)، و سپس خشونت روانی و مالی به ترتیب 7/25 و 2/23 درصد را نشان می دهد. درصد بالای علت خشونت به اعتیاد مربوط می شود و در رتبه ی بعدی، علت خشونت به مسائل مالی - ارثی بر می گردد.
موضوع تحقیق حاضر، بررسی رابطه ی همدلی مادران و دختران و رابطه ی آن با اختلالات رفتاری دختران نوجوان در استان تهران است. زمینه ی نظری در این پژوهش، نظریه ی جان بالبی روان کاو انگلیسی است. او نخستین محققی است که موضوع رابطه ی عاطفی مادران و فرزندان را با این دیدگاه مطرح نمود که کیفیت ارتباط اولیه ی مراقبین (معمولاً مادر)، اثرات دائمی بر ارتباطات، سازگاری و رشد عاطفی در طول زندگی دارد.
نمونه ی تحقیق حاضر، 441 دانش آموز از نواحی آموزشی شهر تهران است که از طریق نمونه گیری تصادفی خوشه ئی، 323 دانش آموز از دبیرستان های دولتی و 118 دانش آموز از دبیرستان های غیر انتفاعی انتخاب شدند.
دو پرسش نامه در این بررسی استفاده شده است: پرسش نامه ی اول، یک پرسش نامه ی محقق ساخته با سه مقیاس تجسم دیدگاه رفتار همدلانه و آشفتگی های عاطفی برای سنجش همدلی مادران و دختران، و پرسشنامه دوم، پرسش نامه ی اختلالات رفتاری کانرز می باشد.
آزمون فرضیه های تحقیق با نرم افزار SPSS و روش های آماری هم بستگی و t مستقل، نشان داد بین همدلی مادران و دختران رابطه وجود دارد. هم چنین همدلی مادران و دختران با اختلالات رفتاری دختران رابطه دارد. بین همدلی مادران و دختران و اختلالات رفتاری دختران در شمال و جنوب شهر تهران به جز اختلال یادگیری تفاوت معنادار دیده نشد.
هم چنین بین همدلی مادران و دختران در مدارس دولتی و غیرانتفاعی تفاوت معنادار دیده نشد. نتایج، نشان گر تفاوت معنادار اختلالات رفتاری دانش آموزان دختر مدارس دولتی و غیر انتفاعی است. کلید واژه: همدلی؛ اختلالات رفتاری؛ مادران؛ دختران دانش آموز دبیرستانی