تاریخ، این تکاپوی آدمی برای شناخت هویت خویشتن و تفسیر جهان، چگونه نوشته میشود؟ آیا تاریخ تکرار ملالت بار روایت پردازی راویان شیرین سخن است یا دانشی و معرفتی برگرفته از روحیه پرسشگری و پویندگی انسان؟ برای درک عمیق از معنا و مفاد تاریخ باید دید که تاریخ را چگونه مینویسند. این جستار میکوشد تا با نگاهی گذرا به سیر تحول و تطور نگارش تاریخ در اروپا- که ما امروزه آن را کانون مدرنیسم و پیشرفت میدانیم- دگرگونیهای حادث شده در بستر زمانی دیرپا را، به معرض دید درآورد ؛ تا بدرستی مشخص گردد که چگونه تاریخ نگاری از روایت پردازی و شرح حال نویسی به تحلیل مسائل تمدنی و اجتماعی تبدیل شد و از نگرشی دیکتاتور مآبانه به دیدگاهی دموکراتیک متمایل گردید. مقاله در چند پاره تنظیم شده و به مهم ترین ادوار تاریخ نویسی در قاره اروپا و جهان غرب- از سده های آغازین تاریخ نگاری در عهد یونان باستان تا مکاتب نوین سده 20 میلادی- و نظریات و کوشندگان هریک از این مقاطع میپردازد. امید است آشنائی با روند تحولات مذکور و مقایسه آن با سیر تاریخ نگاری در شرق و بویژه ایران، بتواند به روشن شدن پاره ای از کاستیهای موجود در قلمروی تحقیقات تاریخی ایران معاصر کمک نماید.
کتاب تجزیه الامصار و تزجیه الاعصار، مشهور به تاریخ وصاف، تألیف عبدالله شیرازی، مقلب به وصاف الحضره، یکی از مهم ترین متون تاریخنگاری ایرانی است.این اثر، افزون بر اخبار تاریخی، دیدگاه های مؤلف درباره ی اصول و مبانی دانش تاریخ را نیز در بردارد.این نوشتار می کوشد از خلال سبک تاریخنگاری و صاف و همچنین اشارات مستقیم و غیرمستقیم او، به دیدگاه هایش در این زمینه دست یابد.برای تحقق این هدف، پرسشس چنین مطرح شده است:دیدگاه های معرفت شناسانه ی وصاف شیرازی درباره ی مبانی علم تاریخ چیست و چه تأثیری در روش تاریخنگاری وی داشته است؟در پاسخ به این پرسش فرضیه ای نیز ارائه شده است:بینش معرفت شناسانه ی وصاف شیرازی دربارهی مبانی علم تاریخ، سبب اتخاذ روش علی، انتقادی، بر پایه ی بی طرفی تاریخی شده و تاریخنگاری وی را از سطح یک واقعه نگاری به سطحی نزدیک به تاریخنگاری علمی ارتقاء داده است. در این مقاله ضمن مروری بر زندگینامه ی وصاف شیرازی از دیدگاه های او درباره ی چیستی تاریخ، فایده و هدف معرفت تاریخی و ملاحظات روش شناختی در اثر او سخن رفته است.وصاف به علم بودن معرفت تاریخی باور داشته و تاریخ را از اقسام حکمت دانسته است.او در روش تاریخنگاری خود به دو رویکرد انتقادی و علی توجه داشته و کوشیده است با رعایت بی طرفی تاریخی، این دو رویکرد را در تاریخ خود به کار بندد.بدینسان او از واقعه نگاری محض فاصله گرفته و بینش تاریخی را از مرزهای سنتی و رایج آن فراتر بوده است
بیهقی تاریخ نگار بزرگی است که از چشم اندازی خاص، با هدفی ویژه و با رعایت اصول و معیارهای تاریخ نویسی، حوادث مهمی را که بر سرزمین ایران در دوره حکومت غزنویان گذشته است، با نظم زمانی و منطقی به تصویر کشیده است. مسلماً بیهقی فهمی خاص از تاریخ داشته و فلسفه ویژه ای را در حوادث تاریخی جستجو می کرده است و قانون مندیهای حاکم بر آن را، ضمن تفسیر وقایع و سرنوشت حاکمان و قهرمانان خویش، به رشته تحریر کشیده و از رهگذر آن مؤلفه های مهم حکمت و فلسفه خود را بیان نموده است. در اندیشه بیهقی بیان سلسله وار وقایع، هدف یگانه و اصلی تاریخ نگاری نبوده است، هر چند که همین امر نیز به نوبه خود مهم و ارزشمند می باشد. بلکه علاوه بر این، او در صدد است با بررسی چگونگی و چرایی وقایع و بررسی جایگاه انسان در وقوع حوادث تاریخی، اثری از خود به یادگار بگذارد که از نظر فکری و رهنمودهایی که برای نوع انسان دارد، مفید باشد.
اثبات الوصیة، کتابی است که درباره اوصیا و وصایت ائمه: نگاشته شده است. این اثر، از زمان نجاشی، عالم رجالی مشهور اوایل قرن پنجم هجری، به علی بن حسین مسعودی، نگارنده مروج الذهب منسوب گردیده است. علت این انتساب را می توان ذکر گزاره هایی با گرایش امامی در لابه لای کتب مسعودی شمرد. ارائه این دیدگاه از سوی نجاشی، سبب گردید بسیاری از محققان و محدثان به پیروی از او، اثبات الوصیة را به مسعودی نسبت دهند.این مقاله کوشیده است با بررسی مقایسه ای دو کتاب مروج الذهب که در انتساب آن به مسعودی تردیدی نیست و اثبات الوصیة که انتسابش به نگارنده مروج الذهب محل تأمل است، درباره این انتساب داوری کند. تفاوت های دو کتاب، در: سبک نگارش، روش تدوین، مشایخ و راویان، سبب شده که این انتساب، مردود شمرده شود.