آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

جوزف استیلگیتز این روزها درمیانه ششمین دهه از زندگی خودش هنوز آن طبع معترضانه خودش را حفظ کرده است. استیگلیتز هنوز هم همان قدر منتقد سیاست های دولت امریکا ست که روزگاری بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را به خاطر توصیه های نابه جا مورد انتقاد قرار می داد. پروفسور جوزف استیلگیتز که کوله بار پری از جوایز،تشوق ها و تمجیدها و البته انتقادها و اهانت ها را بر دوش دارد این روزها بیشتر به فکر کرسی اش در دانشگاه کلمبیا و ادامه تحقیقات و تالیفات خود است.
جوزف استیگلیتز در نهم فوریه سال 1943 در ایالت ایندیانا در سواحل جنوبی دریاچه میشیگان به دنیا آمد.

استیگلیتز در36 سالگی مدال معتبر “جان بیتز کلارک” را از آن خود کرد. این مدال به افرادی با کمتر از 40 سال سن اعطا می شود که اقدامات قابل توجهی در زمینه پیشرفت وفراگیر شدن علم اقتصاد انجام دهند. استیگلیتز در شرح زندگی خودش می نویسد”باید چیز خاصی در هوای شهر ما وجود داشته باشد که ما را به سمت اقتصاد سوق داده است. اولین برنده جایزه نوبل اقتصاد پل ساموئلسون و چند اقتصاددان برجسته دیگرهم در همین شهر به دنیا آمده اند.” استیگلیتز در سال 1992 به دولت کلینتون پیوست و به عنوان یک عضو وارد گروه مشاوران اقتصادی دولت شد و پس از آن هم ریاست همین گروه را بر عهده گرفت.
 
پس از انتخاب مجدد کلینتون از دولت خارج شد وبه عنوان معاون رئیس بانک جهانی وارد سیاست گذاری های این نهاد بین المللی شد.پس از این که بانک جهانی به مرور تغییرات روی داده در کشورهای کمونیستی که طبق سیاست های صندوق بین المللی پول و وزارت خزانه داری امریکا به سمت اقتصاد آزاد در حرکت بودند، پرداخت. استیگلیتز به جرگه منتقدین پیوست و معتقد بود که این دو نهاد هیچ توجهی به شرایط حاکم در آن کشورها و وضعیت اقتصادی مردم آن‌ها ندارند و صرفا دنباله رو سیاست های خودشان هستند.
 
انتقادهای تند و تیز استیلگیتز باعث شد تا لارنس سامرز وزیر خزانه داری ایالات متحده اخراج استیگلیتز را شرط انتخاب مجدد جیمز ولفنسون به ریاست بانک جهانی قرار دهد و اقتصاددان منتقد را قربانی معامله‌ای کند که البته ولفنسون همیشه آن را رد کرده است.
استیگلیتز پس از آن به دانشگاه برگشت و انتقاد هایش را با تالیف کتب مختلف و تدریس در دانشگاه با شدت بیشتری ادامه داد.استیگلیتز در سال 2001 جایزه نوبل اقتصاد را به خاطر فعالیت ها و بنیان گذاری اقتصاد اطلاعات ازآن خود کرد. استیگلیتز در زمان حضور در دولت از طرفداران سرسخت محیط زیست به شمار می‌رفت وفعالیت های زیادی برای آگاهی مردم از تغییرات آب و هوایی انجام داد. او حتی در تدوین پیش نویس قانونی در مورد زباله های سمی کمک های فراوانی کرد که البته این قانون هیچ گاه در ایالات متحده به تصویب نرسید.
 
کتاب “تجارت منصفانه برای همه” از آخرین تالیفات وی است که به کمک اندرو چارلتون در باب انتقاد از روند کنونی جهانی شدن نوشته شده است.رابرت بیچ در قسمتی از مقاله اش در نیویورک تایمز با عنوان “فقیرها فقیرتر می‌شوند”، می‌نویسد:جوزف استیگلیتز استاد دانشگاه کلمبیا و اندرو چارلتون محقق دانشکده اقتصاد لندن بیان می کنند که کشورهای فقیر فکر می کنند که کشورهای ثروتمندتر هنوز معاملات نادرستی به آنان تحمیل می‌کنند و البته حق با ان هاست.
 
معامله بهتر و پرمنفعت‌تر این است که این کشورها بتوانند با توجه به شرایط پیرامونی خود کم کم به سمت تجارت آزاد حرکت کنند. مولفان کتاب اصرار دارند که کشورهای ثروتمند باید به کشورهای فقیر در آماده سازی آن ها برای ورود به تجارت کمک کنند و موانع تجاری که باعث می شود تا کشورهای در حال توسعه نتوانند بسیاری از کالاها وخدماتشان را به آنها بفروشند را بردارند.
استیگلیتز و چارلتون نشان می دهند که پنداشت های اقتصادی استاندارد در کشورهای در حال توسعه غلط از آب درمی آیند. در بازار هایی که در افریقا یا هر مکان توسعه نیافته دیگری باز می شوند، مردم نمی توانند به راحتی وارد رقابت صنایع جدید شوند.سیستم حمل و نقل در این کشورها ضعیف است، مسکن به حد کفایت وجود ندارد و آموزش مهارت های شغلی بسیار اندک است.
 
در ضمن این افراد به خاطر فقدان و یا کمبود شبکه های سلامت و درمان بسیار آسیب پذیرند. اکثر مردم به اعتبارات و بیمه ها دسترسی ندارند چون شرکت های مالی در این کشورها بسیار شکننده هستند،بنابراین قادر نیستند که خودشان راسا و به تنهایی اقدام به راه اندازی تجارت بکنند و یا از فرصت‌هایی که تجارت آزاد برایشان پیش می‌آورد استفاده کامل را ببرند. بسیاری از این کشورها دچار طاعون بیکاری هستند و حتی ممکن است که این تجارت جدید باعث از بین رفتن شغل های زیادی نیز بشود.
 
مولفان کتاب معتقدند مسیری که در طول آن بازار این کشورها به روی تجارت باز می شود باید با توسعه موسسات جدید-جاده ها،مدارس،بانک ها و موسسات مشابه- همراه باشد تا این تغییرات را ساده تر پیش ببرد و فرصت های واقعی خلق شود. مولفان بیان می کنندد که بدون حضور چنین موسساتی توسعه تجارت به خودی خود بیشترمضر خواهد بود تا سودمند.استیلگیتز و چارلتون اشاره می کنند که پس از آزاد سازی تجارت درآرژانتین، کلمبیا،شیلی، کاستاریکا و اوروگوئه بی عدالتی رواج بیشتری یافته است.
 
در حالی که 10 سال از قرارداد تجارت آزاد امریکای شمالی می گذرد دستمزدها در مکزیک کمتر از آن چیزی است که قبلا بوده و نابرابری و فقر افزایش یافته است. بسیاری از مشاغل تولیدی که پس از قرارداد تجارت آزاد امریکای شمالی وارد مکزیک شدند دیگر در چین از بین رفته اند چون چین سرمایه گذاری زیادی در آموزش عمومی داشته در حالی که مکزیک به علت فقدان درآمدهای مالیاتی قادر به انجام چنین کاری نبوده است.

طبق نظر استیگلیتز و چارلتون آن دسته از کشورهای در حال توسعه که در دستیابی به رشد اقتصادی سریع موفق بوده اند تا حدی بازارشان را محافظت کرده بودند تا به مرور موفق به رفع موانع موجود شدند. برای مثال رشد اقتصادی چین در دهه 1970 اتفاق افتاد که هنوز چین بازارهایش را کاملا باز نکرده بود. علاوه بر این مولفان هشدار می دهند که یک نوع برنامه برای همه مناسب نیست. کشورهای ثروتمند نباید کشورهای ضعیف را مجبور کنند که از یک بسته یکسان دستور العمل برای آزادسازی بازار استفاده کنند.
 
کشورهای فقیر نیازهای متفاوتی دارند.این کشورها هر کدام در مرحله متفاوتی از توسعه اقتصادی به سر می برند و ظرفیت های متفاوت سیاسی و بنیادی دارند.
استیگلیتز و چارلتون در کتابشان می نویسند که کشورهای ثروتمند باید به کشورهای در حال توسعه کمک کنند تا بتوانند با اصلاح خودشان سهمی عادلانه در منافع تجاری داشته باشند. کشورهای توسعه یافته نباید بیش از این تولید کننده های منسوجات خودشان را حمایت کنند، به کشاورزانشان یارانه پرداخت کنند(لایحه کشاورزی امریکا در سال 2002 معادل 83 میلیارد دلار بیش از لوایح پیشین به کشاورزی یارانه تخصیص داده بود)، از کشتیرانی و ساختمان سازی خودشان محافظت کنند در حالی که کشورهای فقیر را برای سقوط صادرات جریمه می‌کنند.
 
مولفان این کتاب حتی پا را از این فراتر نهاده و اعلام می کنند که تمامی کشورهایی که به سازمان تجارت جهانی (WTO) می پیوندند باید متعهد شوند که دسترسی به بازارهایشان را برای کشورهای در حال توسعه و فقیرتر کاملا آزاد بگذارند و سرانجام این که ملل ثروتمند باید اجازه دهند تا هراز گاهی کارگران فاقد مهارت از کشورهای فقیرتر به انجا مهاجرت کنند تا پولی به دست آورده و برای خانواده خود ارسال کنند. نکته تعجب برانگیز این است که چگونه استیگلیتز که خود در واشنگتن زندگی کرده است به این سوال آشکار پاسخ نمی دهد که “چگونه می‌توان کشورهای ثروتمند را به عمل به این نسخه توصیه شده وادار کرد؟

این در حالی است که در بسیاری از همین کشورهای توسعه یافته و ثروتمند شهروندانی هستند که شغلشان را از دست می دهند و درآمدهایشان کمتر شده است وبه حق یا ناحق با جهانی سازی مخالفند. این یکی از مهم ترین دلایلی است که باعث شده تا جهانی سازی به همان اتدازه و شدت کشورهای در حال توسعه در کشورهای پیشرفته نیز مخالف داشته باشد. در دسامبر 1999 همین امریکایی ها بودند که در اعتراض به جهانی شدن راهپیمایی کردند ویا این که همین چند ماه پیش در یک دولت جمهوری خواه با کنگره ای به رهبری جمهوری خواهان و حمایت کامل رهبران تجاری امریکا قرارداد تجارت آزاد امریکای مرکزی تنها با 2 رای در مجلس نمایندگان به تصویب نرسید.

در حالی که استیگلیتز و چارلتون مصرانه خواستار بازنگری قراردادهای تجاری غیرمنصفانه هستند به قراردادهای غیر منصفانه داخل امریکا توجهی نمی کنند.طبقه ثروتمند در حال ثروتمند تر شدن است و طبقه متوسط در مخمصه خودش گرفتار است. در واقع اصلاح مکانیسم هایی که مولفان معتقدند در کشورهای در حال توسعه صورت نمی پذیرد-مثل مدارس عمومی مناسب و شبکه های درمانی و اجتماعی کافی- در خود امریکا نیز روز به روز کمتر و کمتر می شود.

تبلیغات