فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۱۴۱ تا ۱٬۱۶۰ مورد از کل ۷٬۲۲۱ مورد.
حوزه های تخصصی:
مسئله شر، آن گونه که در اندیشه مطهری و سوئینبرن مطرح شده، یکی از معضلات مهم و در عین حال پیچیده در بحث باور به خدا و غایتمندی جهان است. هر دو فیلسوف از منظر عدل به مثابه مهم ترین صفت الهی بدان نگریسته و با ابتناء بر دو رهیافت عنایت و اختیار بدان پاسخ گفته اند. دشواری مسئله شر عمدتاً به روش منطقی طرح بحث باز می گردد که بر ناسازگاری، و نه صرفاً نقض، تأکید دارد. بدین معنا که با وجود خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه مطلق وجود شرور هیچ توجیهی نمی تواند داشته باشد. پژوهش حاضر در پی آن است تا با توجه به دیدگاه دو فیلسوف مطرح، مرتضی مطهری و ریچارد سوئینبرن، به مسئله شر بپردازد. این دو متفکر هر دو بر اساس نظام منسجم عدل الهی خود در صدد تبیین و توجیه شرور علی رغم وجود خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه مطلق هستند. در این مقاله، دیدگاه مطهری در دو بخش تبعیض ها و شرور مورد بحث قرار می گیرد. نظر ایشان در باب شرور ذیل سه عنوان «عدمی بودن شر»، «نسبی بودن شر» و «تفکیک ناپذیری خیر و شر» بررسی می شود. دیدگاه سوئینبرن نیز در سه محور «شر اخلاقی» (مهار منطقی، دفاع مبتنی بر اختیار، اصل صداقت و مسئولیت)، «شر طبیعی» (کسب معرفت، دفاع مبتنی بر خیرهای برتر) و «رنج حیوانات» بررسی خواهد شد. در پایان به مقایسه دیدگاه های این دو فیلسوف در محورهای انگیزه طرح عدل الهی، روش دو فیلسوف در ارائه نظریه عدل الهی، ماهیت شر، تقسم بندی شرور، فواید شرور، نظام احسن و رنج حیوانات می پردازیم، و روشن خواهد شد که هرچند هر دو متفکر در تأکید بر اختیار انسان و وجود نظام احسن الهی و فواید شرور با هم متفق القول اند، در باب ماهیت شر و تقسیم بندی شرور و برخی از توجیهات برای وجود شرور با هم اختلاف رای و رویکرد دارند. لذا می کوشیم تا وجوه اشتراک و افتراق این دو را مورد بررسی قرار دهیم.
تحلیل انتقادی دیدگاه جان شلنبرگ در باب مسئله خفای الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جان شلنبرگ، فیلسوف دین معاصر، برای اولین بار در سال 1993 «برهان خفا» را مطرح کرد. بر مبنای این برهان، خداوند برای بیشتر انسان ها شواهد کافی بر وجود خود ارائه نکرده است، و از این رو در خفاست. به عبارت دیگر، برخی از انسان ها، بدون تقصیر و بی آن که سزاوار سرزنش باشند، به شواهد کافی برای وجود خداوند دست نمی یابند. از منظر شلنبرگ، این امر قرینه ای به سود خداناباوری است. شلنبرگ معتقد است از آنجا که خدای محب نباید مزایا و منافع باور و اعتقاد را از آدمیان دریغ ورزد، فقدان شواهد بر وجود خداوند با عشق و حب الهی ناسازگار است. این مقاله نشان می دهد که برهان شلنبرگ مخدوش است. دفاع وی از دو مقدمه بحث انگیز برهانش موفق نیست: یکی این ادعا که عشق خداوند با این فعل او که اجازه می دهد برخی انسان ها در وجود خدا دستخوش تردید شوند، ناسازگار است؛ و دیگری این که ناباوری عده ای از لاادری گران سرزنش ناپذیر است. ادیان الهی برای این اندیشه که هر نوع ناباوری سرزنش پذیر است دلایل قابل قبولی دارند و شلنبرگ در رد آن ها موفق نیست.
باور دینی، انگیزش و التزام اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
فیلسوفان اخلاق در باره نقش انگیزشی باورهای اخلاقی دو رویکرد مختلف دارند: درون گرایان با انحصار دلایل انگیزشی به باور، رابطه باور و التزام اخلاقی را ضروری می دانند و برون گرایان با پذیرش باور و میل به عنوان دو عنصر انگیزشی، ارتباط باور و التزام اخلاقی را ضروری تلقی نمی کنند. از این رو، ضعف اراده را ممکن می دانند یعنی فاعل با وجود باور به درستی فعل، آن را انجام نمی دهد. این مقاله نقش انگیزشی باورهای دینی را مورد سؤال قرار می دهد و از ارتباط باور با التزام اخلاقی می پرسد؛ اینکه باورهای دینی می توانند فاعل را به سوی انجام فعل برانگیزانند؟ و آیا باورهای دینی شرط لازم و کافی برای التزام اخلاقی اند؟ این مقاله پس از تحلیل دو رویکرد درون گرایی و برون گرایی اخلاقی و توضیح صور مختلف رابطه دین و اخلاق، رابطه روان شناختی را بررسی می کند و پس از تبیین نقش انگیزشی باور دینی رابطه ضروری آن را با التزام اخلاقی رد و ایمان را جایگزین باور می کند و درنهایت، نتیجه می گیرد ایمان، اگر واقعی باشد، می تواند با التزام اخلاقی ارتباط ضروری داشته باشد.
درنگی بر رویکرد شورای واتیکانی دوم در مواجهه با اسلام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی شوراهای جهانی کلیسای کاتولیک این ادعا را اثبات می کند که رویکرد این کلیسا نسبت به ادیان غیرمسیحی، به ویژه اسلام، در طول تاریخ یکسان نبوده است. نگاه این کلیسا به ادیان دیگر در شوراهای جهانی هزاره اول، عدم پذیرش با ادبیات سکوت بوده است. در شوراهای جهانی قرون وسطا، ادبیات آن تبدیل به تهاجم شده و اسلام و سایر ادیان را آشکارا محکوم به تکفیر می کرد. اما امروزه کلیسای کاتولیک در رویکرد جدید و به سبب عوامل متعدد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و علمی، نسبت به رویکرد ضداسلامی خود تغییر موضع داده و شورای واتیکانی دوم، محملی برای تجدیدنظر در عملکرد کلیسا شده است. این مقاله، با روش توصیفی تحلیلی تلاش دارد، تغییر رویکرد کلیسا را در ادوار تاریخی شوراهای جهانی، به ویژه شورای واتیکانی دوم بررسی کرده و نشان دهد که چگونه کلیسا در شورای واتیکانی دوم، عقبه اعتقادی و اجتماعی خود را نسبت به اسلام و سایر ادیان بازسازی کرده است.
لویناس و سوبژکتیویته اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
لویناس ریشه های خلأ عظیم اخلاقی عالم تجدد را در سیطره هستی شناسی غربی می جوید و نشان می دهد که آن چگونه همه چیز را یا با منحل کردن در رابطه ادراکی سوژه و ابژه تحت یک «کلیت» فراگیر قرار می دهد و یا، در صورت مقاومت، از اساس سرکوب و محو می سازد. نوشته ای که در پی می آید می کوشد تا: 1. نشان دهد که چرا لویناس در جهت عبور از سلطه هستی شناسی، بر خلاف فیلسوفانی چون هیدگر، فوکو و اشتراوس، به دفاع از سوبژکتیویته می پردازد؛ و 2. در این مسیر، بعضی از امکاناتی را ملاحظه و بررسی کند که تأملات لویناس در سوبژکتیویته می تواند برای تفکر و عبور از خلأ اخلاقی عالم معاصر فراهم آورد.
لویناس، فیلسوف دیگری
حوزه های تخصصی:
لویناس فیلسوفی است که از سنت پدیدار شناسانه مقوله ی اخلاق را بررسی می کند. وی با محوریت دادن به مبحث «دیگری»، جایگاه مبحث اخلاق را در فلسفه های مضاف جستجو نمی کند بلکه آن را فلسفه ی اولی تلقی می کند. در این راستا، با طرح مفاهیمی از قبیل چهره، مسئولیت در برابر امر نامتناهی و دیگری می کوشد رهیافت پدیدار شناسانه اش را با محوریت مقوله ی اخلاق بسط دهد. در این مقاله، تلاش شده است با مروری اجمالی اهمیت مقوله ی اخلاق و دیگری و پیامدهای سیاسی- اجتماعی آن را نشان دهیم. لویناس با نقد سنت متافیزیکی غربی که آن را متکی بر هستی شناسی امر همان می داند، بر آن است که نشان دهد با رجوع به سنت تعالی گرای سامی- یهودی می توان از اندیشه ی سوبژکتیویستی گذر کرد و آن را به روی دیگری گشود. بنابراین، لویناس وجود شخص را متکی به چهره ی دیگری و اشخاص دیگر می داند و نسبت های بین اشخاص را مبنای اخلاق و دوستی فردی و اجتماعی می داند.
آنتونی قدیس و تأثیرپذیری وی از آیین گنوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دین مسیحیت در برخی آموزه ها و نیز برخی شعایر و چگونگی دین ورزی، تحت تأثیر ادیان و مکاتب اسرارآمیز یونان باستان بوده است. از جملة این تأثیرپذیری ها، می توان به جریان رهبانیت در مسیحیت اشاره کرد. به نظر می رسد، ریشه های رهبانیت مسیحی را می توان در آیین گنوسی جست وجو کرد. آنتونی قدیس، که به عنوان پدر رهبانیت مسیحی شناخته می شود، در عین حال که از جمله منتقدان آیین گنوسی بود، در بسیاری از اندیشه هایش از آیین گنوسی تأثیر پذیرفته است. خصوصیاتی همچون ترک دنیا، ریاضت و مراقبه باطنی، تجرد و خودانکاری، که از ویژگی های رهبانیت آنتونی به شمار می رود، صبغة گنوسی دارد. الهیات آنتونی، در باب معرفت شناسی، جهان شناسی، انسان شناسی و نجات شناسی نیز از آیین گنوسی تأثیر پذیرفته است.
داوری معرفتی بین خداباوری و الحاد براساس فضیلت گرایی معرفتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سه نگره خداباوری، الحاد و لاادری گری با حجم انبوهی از مناقشات، در کانون مباحث فلسفه دین بوده و طرف داران هریک سعی در غلبه بر ادله مخالف و اثبات ادعای خود داشته و دارند. یکی از پیش زمینه های ضروری برای داوری بین این ادعاها، تعیین الگوی حاکم و مبنای ارزیابی است که قرینه گرایی، ایمان گرایی، معرفت شناسی اصلاح شده و رویکردهای مصلحت اندیشانه و عمل گرایانه، نمونه هایی از این معیارها به شمار می روند. معرفت شناسی فضیلت محور از رویکردهای نوین است که نقش فضایل عقلانی را در ارزش معرفتی باورها پررنگ می کند و راه اصابت باور را به صدق، برآمدن آن از فعالیت فضایل عقلانی می داند. درنتیجه برای ارزش سنجی معرفتی هر باوری باید کم و کیف به کارگیری فضایل پیش گفته را در فرایند معرفتی عامل ردیابی کرد. این پژوهش با سیری کلی در گونه های رایج برای داوری بین خداباوری و الحاد و نیز گزارشی کوتاه از معرفت شناسی فضیلت محور به روایت لیندا زگزبسکی درصدد نشان دادن ارزش معرفتی اعتقاد به خدا در مقابل عدم آن براساس رویکرد پیش گفته است.
برهان تنظیم دقیق: بررسی مواجهة سوبر و مدافعان برهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از برهان تنظیم دقیق، بر این اساس که حیات مبتنی بر کربن مستلزم قوانین فیزیکی و شرایط استانه ای است، نتیجه می شود این که جهان را خدا نظم داده باشد از فرضیات دیگر محتمل تر است. سوبر به این استدلال اعتراض می کند و معتقد است که تنظیم دقیقی که بین قوانین فیزیکی وجود دارد در معرض تأثیر انتخاب مشاهده ای ماست.
هدف از این پژوهش بررسی برهان تنظیم دقیق و اعتراض انتروپیکی سوبر به آن و پاسخ های داده شده به این اعتراض است.
حدوث و بقای نفس ناطقه و نفس استعلایی از دیدگاه ملاصدرا و کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت عقل باوری ( قرون 16 و 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
ملاصدرا و کانت، به عنوان دو فیلسوف مهم اسلامی و غربی، تأکید و تمرکز ویژه ای بر مسئله «خود» یا «نفس» داشته اند. نفس از دیدگاه ملاصدرا معانی و مراتب گوناگونی دارد که در برخی از آن ها، منفصل از بدن وجود داشته و در برخی مراتب، عین بدن می شود و پس از طی مراحل نباتی و حیوانی، عنوانِ نفس ناطقه بر آن قابل اطلاق است. این نوشتار درصدد تبیین این امر است که حدوث نفس ناطقه با پذیرش عقل نظری ممکن می شود اما بقای آن، در فرایند رشد عقل نظری و عملی صورت می پذیرد. این مسئله با دیدگاه کانت به عنوان فیلسوفی معرفت شناس که پیدایش نفس استعلایی را در کارکرد عقل نظری یا معرفت یقینی، و بقای آن را صرفاً در کارکرد عقل عملی میسر می داند، قابل مقایسه است
بررسی رابطه اخلاق و هنر از نگاه افلاطون و کانت
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو افلاطون (428-348 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید کانت تا ابتدای دوره معاصر
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه هنر
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
برخی متفکران معاصر همچون انسکوم، گیچ و فوت با نگاه به نظریات ارسطو در باب اخلاق، مکتب فلسفی جدیدی تحت عنوان فضیلت گرایی نوارسطویی خلق کردند که به واسطه آن بتوانند مسائل اخلاقی در دوران معاصر را حل کنند. فیلیپا فوت یک واقعگرای اخلاقی تمام عیار است و در این مقاله سعی می کنیم به بررسی دیدگاههای وی در این باب بپردازیم؛ به همین دلیل ابتدا تعریفی از واقعگرایی اخلاقی در دوران معاصر و مؤلفه های مختلف آن ارائه خواهیم دادیم. واقع گرایی اخلاقی دارای چهار مولفه متمایز می باشد که هر نحله واقع گرایی ممکن است یکی از این مولفه های چهارگانه را بپذیرد و دیگری را رد کند؛ اما فوت به هر چهار مؤلفه باور دارد.
فوت واقعگرایی خود را تحت نظریه هنجارمند بودن طبیعی مطرح می کند، به این معنی که هنجارهای اخلاقی را باید از طبیعت گونه ای که فرد به آن تعلق دارد استخراج کرد و رفتار افراد آن نوع را با توجه به ویژگی های طبیعی آن نوع مورد قضاوت قرار داد.
سنت گرایی و تکثرگرایی دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سنت گرایی مکتبی نوپا و مربوط به سده بیستم است که در نزاع بین سنت و مدرنیته، که در عصر روشنگری به وجود آمد یا به اوج خود رسید، جانب سنت را می گیرد. باورهای این مکتب از قبیل حکمت جاویدان، که در دل هر سنت قرار دارد، سبب باور به حقانیت همه سنت های ریشه دار و در نتیجه، حقانیت و نجات بخشی همه سنت های بزرگ دینی، یعنی تکثرگرایی دینی، شده است. این نوشتار به بیان و بررسی مبانی تکثرگرایانه این مکتب می پردازد. مسئله مقاله این است که اساسی ترین باور سنت گرایی (که موجب پذیرش تکثرگرایی دینی شده) یعنی اعتبار و تقدس همه سنت های تاریخی، مخدوش است.
عقل فعّال در نظر ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گفته می شود که نظریه عقل فعال از مبهم ترین و بحث انگیزترین موضوعات فلسفه ارسطو است. این ابهام عموماً ناشی از ایجاز و ابهام کلام ارسطو در کتاب درباره نفس دانسته شده است. اما آیا ابهام سخن ارسطو چندان هست که بتوان مانند برخی از تابعان یا شارحان ارسطو عقل فعال منسوب به او را مفارق از نفس و دارای محتوایی شامل همه صور معقول دانست؟
در این مقاله با ارائه بحثی تحلیلی نشان داده شده است که عقل فعال ارسطو نه مفارق از نفس است و نه واجد محتوای پیشینی معقول. بلکه ناظر به جنبه ای از توان و کارکرد عقل است؛ عقلی که بسیط و انقسام ناپذیر و لذا یک حقیقت واحد است با دو جنبه کارکردی: 1- پذیرندگی صور معقول (که بدین لحاظ منفعل است) 2- معقول سازی صور بالقوه موجود در ادراک (که بدین لحاظ فعال است).
مراتب علم از دیدگاه ملاصدرا و اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت عقل باوری ( قرون 16 و 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی مقولات
مراتب علم در اندیشه عمده متفکران شرقی و غربی از جایگاه مهمی برخوردار است و متفکران بزرگ به بحث های دقیقی در این حوزه پرداخته اند. پژوهش حاضر این مسأله را از دیدگاه دو اندیشمند برجسته اسلامی و غربی، ملاصدرا و اسپینوزا مورد مداقه قرار داده است. و مدعی است که گر چه این دو اندیشمند به جریان های فکری متفاوتی تعلق دارند از جمله اینکه اساساً ملا صدرا بر خلاف اسپینوزا علم را از سنخ وجود بر می شمارد و نیز در بحث کلیات، ملاصدرا قائل به اصالت واقع (رئالیزم) و اسپینوزا از اصحاب تسمیه است، اما به رغم این اختلافات، در زمینه های خاصی نظریاتی اظهار داشته اند که می توان آن ها را مورد مقایسه قرار داد. از جمله در تقسیم مراتب علم که هر دو فیلسوف بر سه قسم دانسته اند، و نیز اینکه در هر یک از این سه مرتبه، مرتبه پیشین و فرو تر، خود مقدمه و وسیله تحقق مرتبه پسین و فرا تر می شود، و نهایتاً سعادت انسان از نظر هر دو متفکر با شهود عقلانی که بالا ترین مرتبه علم است، محقق می شود. در این جستار، تفصیل این موارد و نیز موارد دیگر از مشابهت ها و اختلاف نظرات این دو اندیشمند مورد کنکاش قرار گرفته است.
بررسی و تحلیل تطبیقی مرگ و معنای زندگی از دیدگاه مولوی و هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای فلسفه های زندگی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تصوف و عرفان اسلامی کلیات شخصیت ها[زندگینامه ها؛ اندیشه ها و..]
مرگ و تأثیر آن بر معنی زندگی از دغدغه های همیشگی بشر بوده است؛مولوی در شمار اندیشمندانی است که موضوع مرگ و رابطه ی آن با معنای زندگی را در مثنوی و کلّیّات شمس به تفصیل بیان نموده است. مولویِ عارف، بسیار «مشتاق مرگ» است و از آن با تعبیر «عروسی ابدی» یاد می کند.از دیدگاه وی، مرگ به معنی«قطع و پایان زندگی» نیست، بلکه« آغاز زندگی جاودانه ی دیگری» است.در اندیشه ی مولوی ، معنی زندگی ، تولّد دوباره یافتن، تکامل انسانی، روی کردن به صفای باطن، به دنیای قلب پا نهادن ، زمام عقل را به عشق الهی سپردن ، ایجاد تغییر و تحوّل در جریان زندگی و پرهیز از خشک اندیشی ، همراهی با زمان و...است. هایدگر نیز در شمار فیلسوفان معاصری است که بخش عظیمی از اندیشه ی فلسفی خویش را به مرگ و معنای زندگی اختصاص داده است.از دیدگاه هایدگر ، مرگ ، نوعی «انتخاب اجباری» و گاهی «هراسناک» توصیف شده است.از نظر وی، معنای صحیح مرگ، واقعیّتی بیرونی و عمومی در جهان نیست، بلکه «امکان درونی هستی» خود انسان است که نقطه ی پایانی بر زندگی اوست؛ انسان، تنها با مرگ است که« هستی غیر اصیلش» به «ساحت اصیل» در می آید و مرگ، حدّ پایان زندگی اوست. وی بر این عقیده است که مرگ واقعه ای نیست که در آینده اتفاق بیفتد، بلکه ساختاری بنیادی و جدایی ناپذیر از «در جهان بودن» ماست.ازاین رو ، رویارویی انسان با مرگ، نه تنها«کلید خودمختاری»، بلکه «کلید تمرکز» نیز هست. افزون بر این،هایدگر بر این باور است که زندگی دارای معناست و این معنی ،وظیفه ای است که سازنده ی «ماهیّت» انسان است..این پژوهش بر آن است تا به تحلیل تطبیقی موضوع مرگ و معنای زندگی از نگاه این دو اندیشمند بپردازد.
مطالعه ی تطبیقی درباره ی دلایل تجرد نفس و بقای آن نزد ارسطو و ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلاسفه از جمله ارسطو و ابن سینا از دیرباز به مسائل مربوط به نفس انسان توجه داشته اند. همواره یکی از پرسش های اساسی نزد آن ها مسأله ی بقای نفس در انسان است. تردیدی نیست که ابن سینا نفس را مجرد دانسته و به تفصیل بر آن استدلال کرده است. اما تعارض سخنان ارسطو در این مقام، همواره موجب اختلاف نظر شارحان شده است، به طوری که گاهی از صورت بودن نفس برای بدن، بر مادیت نفس و از این رو، به مثابه ی دلیلی بر فساد و عدم بقای نفس بعد از مرگ آن استنباط کرده اند. در این بررسی، دلایلی برای رفع تعارض بین تعریف صورت بودن نفس برای بدن و تجرُّد و بقای آن اقامه شده است؛ مثلاً با این که در نظر ارسطو، نفس صورت بدن است و صورت در عین ملازمت با ماده، مفهومی مستقل از آن دارد، اما در برخی مواقع، امکان وجود صورت بدون ماده محتمل بوده و نفس در مقایسه با بدن، اصیل و مستقل دانسته شده است. ازاین رو بر مبنای براهین ضمنی ارسطو و دلایل مصرَّح ابن سینا، استدلال شده است که نفس انسان نمی تواند امری مادی باشد. بنابراین در نظر آن ها، نفس به منزله ی موجودی فی نفسه که ذات آن عقل است، مجرد و باقی است.
فراروش شناسی حل مناقشه اثبات ریاضیاتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گسترش روش های استدلال ریاضی، در دهه های اخیر، منجر به نقد اساسی تعریف کلاسیک اثبات ریاضیاتی شده است. منتقدان، معمولاً، تعریف های بدیلی پیشنهاد کرده اند؛ تعریف های فراوانی که دارای پیش فرض ها و پیامدهای گوناگون و گاهی حتی ناسازگاری هستند. این وضعیت، ریاضیات را در معرض نسبی نگری قرار داده است. از این رو، مسئله فراوانی تعریف های اساساً گوناگون را می توان یکی از مهم ترین مسائل معرفت شناسی ریاضیاتی دانست. این مقاله، تلاش می کند تا از یک موضع مرتبه سوم یا فراروش شناختی به «چیستی فرامعیار انتخاب بهترین تعریف برای اثبات ریاضیاتی» پاسخ دهد و از این طریق، ما را یک گام به تعریف موجه اثبات ریاضیاتی نزدیک تر سازد.
نگارندگان نشان خواهند داد که فرامعیار قدرت تبیینی، در مقایسه با دو رقیب دیگر، یعنی فرامعیارهای هم ارزی، و اجماع قابل دفاع تر است.
رابطه ی کل و جزء در فلسفه ی لایب نیتس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله ما انواع کل و جزء و نسبت میان آن ها را با توجه به مفهوم بنیادین فلسفه ی لایب نیتس یعنی «جوهر» بررسی کردیم. همچنین ارتباط کل و جزء با جوهر را با توجه به برخی اصول اندیشه ی او مثل امتناع تناقض، جهت کافی، هماهنگی، اتصال و. . . مطالعه کردیم. کل و جزء یا معنای فلسفی–وجودی دارد و یا معنای منطقی-معرفتی. معنای دوم با توجه به معنای اول اعتبار دارد. کل در معنای فلسفی به معنای کل در منطق صوری نیست، به عکس کل یک جزءِ موجود است که تمام کیفیات و حالاتش را بالقوه در خود دارد. یعنی جوهر فرد و منادی است که وحدت واقعی دارد. کل و جزء در هم تنیده اند. از یک طرف جزء یک جزء است واز طرف دیگر جزء، کل است و وحدت دارد. کل نیز از یک طرف وحدت دارد و از طرف دیگر دارای اجزا و کثیر می باشد.
خاستگاه و امکان محبت به دشمن؛ بررسی و نقد نظریه آگوستین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شواهد تاریخی مبنی بر توجیه فقرات ناظر به محبت اناجیل از یک سو، و جنگ های عادلانه از سوی دیگر، جایگاه نظریة محبت به دشمن در میان مسیحیان را در معرض تردید جدی قرار داده است. وجود چنین عقیده ای در ادیان و فرهنگ های کهن، در میان یهودیان و یونانیان، ازجمله مباحثه بین سقراط و اتوفرون در کتاب «محاوره اوتوفرون» افلاطون، نشان از اهمیت آن به مثابه رام کننده دل هاست. این مقاله به بررسی نظریة محبت به دشمن آگوستین می پردازد که بر این اصل استوار است که خداوند با فرمان به محبت، از ما می طلبد که نگرش باطنی صائب انتخاب و روحی مهرورز داشته باشیم. ازاین رو، این آموزه به تدریج تبلوری مبالغه آمیز پیرامون شخصیت و شریعت مسیح یافته است. این مقاله به روش تحلیلی انتقادی، به بررسی دیدگاه خاستگاه و امکان نظریه آگوستین در باب محبت به دشمن و نقد و بررسی می پردازد.