این مقاله، صرفاً به عنوان یک موضع نظری معرفتی ( و نه رتوریک سیاسی ایدئولوژیک) به سناریوهای تکوین یک علم اجتماعی اسلامی ( امکان/امتناع) می پردازد. براساس استدلال هایی مبتنی بر معرفت شناسی و منطق رشد علمی، این مقاله درصدد است نشان دهد که شکل گیری یک علم اجتماعی اسلامی هم «ممکن» است و هم «ممتنع»، اما امتناع از تکوین یک علم اجتماعی اسلامی بیشتر از نوع «عملی» است تا «ذاتی». امتناع عملی بیش از هر چیز ناشی از طرح علم اجتماعی دینی در چشم اندازی کاملاً محدود از علم و رشد عملی است. بنابراین، امتناع «در عمل» به موانعی مانند زمان بری، کافی نبودن دانش دینی در همه عرصه ها، توجه نکردن به دیگر سرچشمه های معرفت، استریل کردن متافیزیکی، عدم اتکای به عقل و بافت زدایی دانش اجتماعی اشاره دارد.
نوع دیگری از امتناع نیز متصور است؛ یعنی ممکن است بیشتر به خاطر انعطاف ناپذیری مدل علم شناسی فلسفی باشد که بر مبنای آن نمی توان معرفت علمی را به هر اندازه و به هرطور با هر سلیقه سازگار کرد. تو گویی توصیه به احتراز از رفتن به سمت تکوین علم اجتماعی اسلامی می خواهد نشان دهد که ادعای هر علم اجتماعی نو پدید ( از جمله علم اجتماعی اسلامی) باید ادعایی متکی به «اجتماعیت» ( عرفی بودن) و «علمیت» (معرفتی بودن) باشد و این میسّر نیست مگر تن دادن به همان قواعد علم شناسیِِِِ فلسفی و معرفت شناسیِِِِ علمی بر پیشینة ساخته شده قبلی.
باری در مقاله حاضر تلاش شده است تا با طرح چشم اندازی گسترده تر و قرار دادن مفهوم علم اجتماعی اسلامی در مدلی پویا از علم شناسی فلسفی و الگوی رشد علمی (مدل پویای تولید علم) تصویری پویا از علم اجتماعی دینی تصویر شود. این تصویر نیز مانند هرگونه معرفتی دستخوش تغییر و تحول خواهد بود و پیامش آن است که تلاش های نظری ما برای تعریف رابطه دین و علم و رشد نظریه های اجتماعی دینی (اسلامی) جریانی بی پایان خواهد بود. نمی توان یک بار و برای همیشه آن را تعریف کرد و کار را تمام شده پنداشت. خود این تعریف و بازتعریف ها نیز بخشی از علم اجتماعی دینی خواهد بود.
الکل با سابقه مصرفی ۸۰۰۰ ساله قدیمی ترین ماده مصرفی است که هزینه های هنگفت پزشکی و اجتماعی را به خود اختصاص داده است. در این تحقیق تلاش بر این بوده تا علاوه بر سنجش میزان گرایش به الکل در بین نوجوانان و جوانان ۱۵ تا ۳۵ ساله شهر ارومیه، متغیرهای تأثیرگذار گرایش به الکل را نیز به مثابه سوالات اساسی مطالعه مورد نظر مد نظر قرار دهد. بر این اساس پس از تعیین چارچوب نظری و ارائه مدل نظری مرکب، از یک نظریه بنام پیوند افتراقی برگس و ایکرز فرضیه های تحقیق تعیین گردید. در این مطالعه فرضیات از این قرارند: بین تسلط پذیری در گروه، بین سهل گیری زیاد والدین، بین ناسازگاری اعضای خانواده، بین اعتیاد والدین با گرایش نوجوانان و جوانان به الکل رابطه وجود دارد. در این مطالعه واحد تحلیل، افراد جوان و نوجوان بوده و سطح تحلیل آن شهر ارومیه است. شیوه نمونه گیری به صورت تصادفی انجام گرفت و ارومیه به چهار منطقه تقسیم شد. در همین ارتباط با تکنیک پرسشنامه از یک نمونه ۴۱۰ نفری جوانان و نوجوانان ۱۵ تا ۳۵ ساله ی شهر ارومیه به جمع آوری اطلاعات پرداخته شد. از روش پیمایش، تکنیک تحلیل واریانس و رگرسیون چند متغیره استفاده گردیده و از تحلیل مسیر نیز برای بررسی آثار مستقیم و غیر مستقیم هریک از متغیرهای مستقل بر روی متغیر وابسته بهره گرفته شد. از روش اعتبار محتوا برای سنجش اعتبار مقیاسهای ساخته شده و از آلفای کرونباخ نیز برای نشان دادن پایایی استفاده گردید. نتایج بدست آمده از آزمون فرضیه ها نشان دادند که بین سهل گیری والدین، ناسازگاری والدین، تسلط پذیری درگروه و اعتیاد والدین، با گرایش جوانان و نوجوانان به الکل رابطه ی معنی داری وجود دارد. میزان گرایش به الکل ازحد متوسط به بالا نشان داده شد. در نهایت نتایج تحلیل رگرسیونی چند متغیره و تحلیل مسیر نشان داد بیشترین میزان هم بستگی بامتغیر وابسته متعلق به متغیرهای سهل-گیری والدین(35%)، اعتیاد والدین(28%)، ناسازگاری والدین(26%)، تسلط پذیری درگروه(21%) است.
در سال های اخیر، ساختار منطقی کاپیتال (سرمایه) مارکس مورد تمرکز پژوهشگران تازه ای قرار گرفته و در جهان انگلیسی زبان مناقشاتی را برپا کرده است. رهبری این جریان بر عهده ی گروهی از محققان آمریکایی و اروپایی بوده که هدف مشخص شان بازخوانی سرمایه بر اساس ارجاع گسترده به آن چه دیالکتیک های نو یا دیالکتیک نو خوانده می شود است. همان طور که خواهیم دید افرادی که وسیعا گرداگرد این پژوهش مستقرند، مارکس و دیالکتیک نو را با گرایش نظری واحدی مورد خوانش قرار نمی دهند. از هنگامی که کار مشترک نمایندگان این گروه در سال 1991 آغاز شد، آن چه آنان را در یک اتحاد گرد هم می آورد، باور مشترکشان به این است که مارکس در سازمان یابی و حرکت استدلال های سرمایه، از عناصری برگرفته از دو کتاب منطق هگل بهره جسته و این امر باید در مرکز توجه قرار داده شود. علاوه بر این، همان طور که «فرد موسلی» در مقدمه اولین جلد از مجموعه مقالات درباره پژوهش های دیالکتیک نو خاطرنشان می کند، همکاران در این مجموعه نوشتار ها پذیرفته اند که تفسیر منطقی-تاریخی انگلسی از سرمایه را می بایست رد کرد. موسلی در ارتباط با انگلس می نویسد: مقولات منطقی مارکس در سرمایه با دوره بندی ایده آل شده ای از روند حقیقی تاریخ در تلازم است. واضح ترین و اثرگذارترین سویه این تفسیر، فرض می کند که موضوع بخش اول از جلد اول سرمایه، نه سرمایه داری، بلکه تولید کالایی ساده پیشاسرمایه داری است، به طوری که تولیدکنندگان خود مالک ابزار تولید هستند و هیچ کارمزدی ای وجود ندارد.
مفهوم سرمایة فرهنگی ازجمله مفاهیم مهم، پرکاربرد، چندوجهی در جامعه شناسی و نظریة فرهنگی است. به دلیل همین خصائص مفهومی، این مقوله در مرحلة عملیاتی سازی، ساخت سنجه و طراحی گویه و مدل جامع سرمایة فرهنگی اقتضائات نظری، روشی و منطقی را می طلبد که برخی از مطالعات پیشین داخلی اهتمام کمی بدان داشته اند. با تأکید بر اهمیت این مفهوم و مرور و نقد مطالعات پیشین داخلی پیرامون سرمایه فرهنگی، در این مطالعه تلاش شده است تا با استناد به سنت نظری پی یر بوردیو و در سنت جامعه شناسی فرهنگی، پس از تفکیک رویکردهای مهم در بسط نظری سرمایة فرهنگی و اشاره به کاستی های مطالعات پیشین داخلی از حیث تعریف، انتخاب مؤلفه ها و عملیاتی سازی، مدلی جامع برای این مفهوم چندبعدی طراحی کرده و سپس با به کارگیری روش های پیشرفتة آماری و مدل سازی اعتبار آن را سنجیده و به نوعی مدل را هنجاریابی نماییم. یافته های این پژوهش، حاکی از نیکویی برازش شاخص سرمایة فرهنگی با استفاده از معیارهای چهارگانه اعتبار و قابلیت اعتماد مورد تأکید نظریه پردازان روش حداقل مربعات جزئی در چارچوب نرم افزار Smart Pls است. این مطالعه آزمون شده خود را مطابق با معرفت فرهنگی جامعة موردمطالعه برای سنجش این مفهوم، ارائه داده است.
در این مقاله سعی شده است که در قالب چارچوب نظری نوسازی‘ تغییرات و دگرگونی های جامعه روستائی – قبیله ای منطقه شادگان مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. به عبارت دیگر هدف از این پژوهش‘ ارزیابی نظریه نوسازی از لحاظ کاربردی است. اما از آنجا که نظریه پردازان نوسازی متعددند‘ لذا در این جا‘ تاکید ما بیشتر برآراء اسملسر Smleser پیرامون توسعه اقتصادی و دگرگونی اجتماعی است. به منظور ارزیابی نوسازی از لحاظ کاربردی لازم است که دو مسئله مختلف مورد بررسی قرار گیرد. اول اینکه آیا کاربرد این نظریه می تواند مسائل و روابط جامعه شناختی اساسی را مشخص کند و روابط مربوط به توسعه را در جوامع روستائی – عشایری معاصر تعیین نماید و از این رو کمک کند که پویائی دگرگونی اجتماعی را کامل تر درک کنیم. دوم اینکه فرضیه های به کار رفته در این مدل برای درک پیچیدگی های مسأله توسعه و توسعه نیافتگی مناسب و کافی است یا خیر؟ در این پژوهش ابتدا دیدگاه نظری نوسازی و آراء برخی از متفکرین آن مورد بررسی قرار می گیرد و سپس در پرتو دیدگاه نظری اسملسر تغییرات و دگرگونی های حاصله در جامعه روستائی – قبیله ای شادگان تجزیه و تحلیل شده و در پایان اعتبار و شایستگی تجربی این دیدگاه در تحلیل مسائل توسعه مورد بررسی قرار می گیرد.