منطقه قفقاز در طول تاریخ یکی از مناطق استراتژیک جهان به شمار می آمد. اهمیت ژئوپلیتیکی این منطقه عمدتاً ناشی از نقش کوه های قفقاز می باشد که همچون سدی این منطقه را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم کرده اند. با تشکیل دولت ایلخانان در ایران و جنوب کوه های قفقاز و دولت اردوی زرین در شمال قفقاز یعنی دشت قپچاق بار دیگر اهمیت ژئوپلیتیک منطقه قفقاز برجسته شد. خانات اردوی زرین که پیش از ایلخانان در شمال قفقاز حضور داشتند همواره به قفقاز جنوبی دست اندازی می کردند. با تشکیل دولت ایلخانان منطقه قفقاز به متصرفات هلاگو اضافه شد. این مسئله نگرانی خانات اردوی زرین را در پی داشت. ایلخانان که به اهمیت منطقه قفقاز پی برده بودند پایتخت خود را در نزدیکی این منطقه بنا کرده اند تا مانع از افتادن این منطقه به دست رقیب خود یعنی اردوی زرین بشوند. این رقابت، دو امپراتوری را به اتخاذ سیاست های خاصی در روابط با یکدیگر و یا در روابط بین الملل نمود که در این مقاله کوشش می شود برخی از مهم ترین این اقدامات مورد بررسی قرار گیرد. روش تحقیق در این مقاله تاریخی است.
یکی از پدیده های اجتماعی مهم ایران در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم مهاجرت نیروی کار به جنوب امپراتوری روسیه، بویژه باکو و مناطق پیرامونی آن بود. از سال های آغازین سده بیستم موج اعتصاب ها، درگیری های قومی و در نهایت انقلاب 1905 روسیه، منطقه قفقاز و باکو را هم درنوردید. این رویدادها بر زندگی هزاران هزار مهاجر ایرانی که در آن مناطق به شغل های مختلف و عمدتا پست، می پرداختند اثرگذار بود. پژوهش با تکیه بر منابع و اسناد مختلف به بررسی تأثیر فعالیت احزاب انقلابی روسیه و قفقاز و اعتصابات فراگیر منطقه بر ایرانیان مقیم باکو می پردازد. نتیجه بیانگر آن است که اگرچه ایرانیان در ابتدا از فعالیت های صنفی و سیاسی کناره می گرفتند اما به تدریج و به فراخور موقعیت خود، تحت تأثیر روشنفکران آزادی خواه، مطبوعات، احزاب سیاسی و جریان های انقلابی ناحیه باکو قرار گرفتند. برخی از آنها چون حیدر عمواوغلی، اسدالله غفارزاده و ... به احزاب سیاسی روسی گرایش یافتند و سرانجام گروهی از ایرانیان نخستین حزب سیاسی خود را به نام فرقه اجتماعیون عامیون پی ریزی کردند.
جنبش جنگل در حیات سیاسی–نظامی خود، مراحل متفاوتی را ازسر گذراند. جان مایه این جنبش، مخالفت با حضور استعمارگران روس و انگلیس و ضدیت با استبداد داخلی بود. رهبر فرهمند آن، میرزاکوچک خان، از مشروطه طلبان متدینی بود که حیات شخصی خود را وقف پیشبرد اهداف جنبش کرد. با وقوع انقلاب کمونیستی در روسیه، جنبش جنگل که دوره فتور خود را می گذراند، وارد مرحله جدیدی از تکاپوهای خود شد. به نظر می رسید انقلاب بلشویکی با اهداف آرمان گرایانه خود، جنبش را از رکود نجات داده است؛ اما روند رویدادهای بعدی نشان داد که جنبش به شدت دچار تضادهای ژرف در هویت ایدئولوژیک و نیز اهداف خود شده بود. جنبش و رهبر آن، متعلق به سرزمینی بودند که پایداری سنت، ویژگی بارز آن بود؛ اما انقلاب بلشویکی، اگرچه از صافی تفکرات لنین گذشته بود، رهاورد مدرنیسم غربی به حساب می آمد. پُر واضح بود که در لحظه ای تعیین کننده از تاریخ، تضاد سنت و مدرنیته یا بهتر بگوییم، تضاد نظریه و عمل، خود را در عرصه و بستر واقعیت موجود جامعه نشان خواهد داد. مشخصاً هیچ کدام از طرف ها بهره شایانی از این ستیز نبردند: هم آرمان های بلشویکی به سبب پایداری سنت و حاملان آن، یعنی رهبر جنبش، یاران او و مردم اکثراً کشاورز گیلان، صورت عملی به خود نگرفت و هم جنبش جنگل توسط بلشویک ها فرو گذاشته شد و سرانجام، ازهم پاشید