امروزه در اینکه جهانى شدن یک واقعیت است، تردیدى نیست. جهانى شدن دو بعد دارد: یک بعد به عنوان یک فرآیند و دیگرى به عنوان یک ایدئولوژى. گفتهاند که جهانى شدن محصول کاپیتالیسم و لیبرالیسم است؛ ولى به نظر من، فلسفهى مناسب با عصر جهانى شدن، پستمدرنیسم است. آمریکا همواره در فکر جاىگزین کردن نیروهاى فئودالى حاکم بر جهان، به وسیلهى یک سیستم مشارکتى به رهبرى خود است. ایران هدف خوبى براى استراتژى جدید آمریکاست. ما فرصتهاى زیادى را براى ورود به عرصه جهانى شدن از دست دادهایم.
در این مقاله، توانایی تبیین الگوی نظام جهانی در تحلیل جنبش های اجتماعی مورد کنکاش قرار می گیرد. پرسش اصلی این است که الگوی تحلیلی نظام جهانی در تحلیل جنبش های اجتماعی از چه توان تبیینی برخوردار است؟ در این راستا، پس از بیان بنیاد نظری و ویژگی های نظریه نظام جهانی، چارچوب روش شناختی و الگوی تحلیلی نظام جهانی ترسیم می گردد. سپس کاربرد این الگوی تحلیلی در جهت تحلیل جنبش های اجتماعی مورد بررسی قرار می گیرد. با توجه به تحولات بنیادینی که در مناسبات سیاسی و اجتماعی در عصر جهانی شدن به وجود آمده است، جنبش های نوین سیاسی و اجتماعی در بستر متفاوتی شکل گرفته و از سرشت، اهداف، فرایند و آرمان های متفاوتی برخوردارند و پیامدهای دیگری را به ارمغان می آورند. بنابراین، دیگر الگوهای تحلیلی سنتی از توانایی لازم برای تبیین علل و عوامل، بسترها و خاستگاه، شرایط و ویژگی ها و نتایج و پیامدهای جنبش های جدید اجتماعی برخوردار نمی باشند. در حالی که به نظر می رسد، الگوی تحلیلی نظام جهانی از توانایی تبیین لازم و کارآیی مناسبی برخوردار است و با ویژگی های عصر جهانی شدن و جنبش های نوین اجتماعی انطباق دارد.
سرزمین یکی از محورهای کلیدی جغرافیای سیاسی می باشد. اما بحث های زیادی در رابطه با کاهش اهمیت موضوع سرزمین در عصر جهانی شدن وجود دارد. در این زمینه بحث سرزمین زدائی توجه محافل دانشگاهی و علمی را به خود جلب کرده است، به گونه ای که برخی بر این اعتقاد هستند که جهانی شدن و سرزمین زدایی دارای معنای واحدی می باشند.
مقاله حاضر با رویکردی نوواقع گرائی تلاش کرده است تا فرایند جهانی شدن را با دیدی سرزمینی تحلیل کند. به عبارت دیگر، درحالی که فرایندهای فراملی و فراسرزمینی انکار نمی گردد بلکه بر سرزمین سازی مجدد جریان ها و پدیده های گوناگون در دوره جهانی شدن تأکید می شود. فرض اصلی مقاله این است که سرزمین و مرز نمی توانند حذف شوند، بلکه عملکرد آنها تغییر می یابد. همچنین، این اعتقاد نیز وجود دارد که نیاز انسان در رابطه با تفاوتها و جغرافیای آن، باعث می شود نقش سرزمین برای آینده تداوم یابد و جهانی شدن و فراملی شدن نقش و موقعیت سرزمین را در زندگی اجتماعی از بین نمی برد.
بی تردید جهانی شدن شعار غالب عصر حاضر ماست. طیف گسترده و متنوعی از نظریه پردازان رشته های گوناگون در این اصل اشتراک نظر دارند که «جهانی شدن» روند متمایز کننده عصر حاضر است. گرچه کاربرد این مفهوم و ارزیابی های ارایه شده از این فرایند متفاوت و گاه متناقض اند. این تناقض ها نشان از آن دارد که مفهوم جهانی شدن از پایگاه های نظری و عقیدتی متفاوت مطرح می شود و باید در مورد شیوه تحلیل و نتیجه گیری ها با تردید و تعمق نگریسته شود.در این مقاله با توجه به این فرض که جهانی شدن فرآیندی چندبعدی و فراگیر است، این پرسش اصلی مطرح می شود که آیا کشورهای از توسعه مانده اراده و توانایی مقاومت در برابر این فرآیند را دارند؟