با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، موج جدیدی از تجدید حیات اسلام، سرتاسر جهان اسلام را در برگرفت. این موج بهویژه در سرزمین فلسطین، از قدرت تعیینکنندگی بیشتری برخوردار بود، بهطوری که در عرض مدت کوتاهی موقعیت سیاسی و ارکان رژیم اشغالگر قدس را به لرزه انداخت. در چنین شرایطی، حامیان و همپیمانان رژیم صهیونیستی در غرب و برخی از رهبران و سران سرسپرده و سازشکار آنان در منطقه، به یاری این رژیم شتافته و با ارائه طرحهای صلح خاورمیانه، تلاشهای همهجانبهای را برای تثبیت موقعیت این رژیم و تأمین امنیت آن در منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه آغاز کردند. با این وجود، امروز، پس از قریب به سه دهه تلاش، هدف دستیابی به یک صلح پایدار در منطقه، بش از گذشته، دور از دسترس است. سئوال اساسی ما این بود که چرا این تلاشها نتیجه نداده است؟ریشه این ناآرامیها را باید در کجا جستجو کرد؟ مطالعات و بررسیها به روشنی حاکی از این است که کشمکشها و جنگهای خاورمیانه ریشه در خلقوخوی نژادپرستانه، توسعهطلبانه و سلطهجویانه رژیم صهیونیستی اسرائیل دارد که خود برگرفته از تعالیم و دستورات تورات تحریف شده، تلمود و پروتکلهای زعمای صهیونیسم میباشد و صلحی که اسرائیل از آن دم میزند، یک صلح واقعی نیست. بلکه صرفاً ترفندی است برای ادامه حیات تحمیلی خود در منطقه در جهت اجرای سیاست اشغال و انقراض نسل اعراب مسلمان. لذا با وجود رژیم جعلی اسرائیل، دستیابی به صلح پایدار در منطقه، یک اید? خیالی است
نزدیک به دو دهه است که موضوع کردهای عراق به جدالی جذاب و مناقشهانگیز تبدیل شده است. کردها مانند بعضی اقوام و ملل جهان، کسانی هستند که معمولاً سرنوشتشان به وسیله حوادثی چون جنگهای جهانی، تبانی قدرتهای خارجی و اختلاف بین نخبگانشان تعیین شده است. وقوع جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی، به حکومت رسیدن بعثیها و بالاخره، حمله آمریکا و متحدانش به عراق در سال 1991، از جمله حوادث بسیار مهمی بودند که مزه خودمختاری را به کام کردهای عراق بردند. در عین حال، آخرین حادثه یعنی رویارویی آمریکا و نیروهای تحت امر سازمان ملل با صدام در ماجرای کویت (1991م)، پربارترین حادثه برای کردهای عراق بود. برای اینکه آنها، طولانیترین (تا سال 2003) مقطع خودمختاری را در طول تاریخ کردها چشیدند و آمریکا به بهای همکاری کردها با آنها، دست صدام را در حمله به شمال عراق بست.
خلیج فارس به دلیل موقعیت ژئواکونومیک و ژئواستراتژیک خود همواره مورد توجه قرار داشته است. افزایش مصرف انرژی جهان همزمان با افول ذخایر نفتی سایر نقاط جهان روز به روز بر اهمیت خلیج فارس به عنوان اصلی ترین مرکز تامین انرژی جهان می افزاید.انرژی تاثیر مستقیم بر رشد اقتصاد و به تبع آن رفاه و امنیت ملی کشورها دارد و آمریکا به عنوان بزرگترین مصرف کننده انرژی جهان شدیدا از تغییرات و نوسانات در عرضه انرژی متاثر خواهد شد. لذا دستیابی به انرژی مطمئن ومستمر جزء منافع حیاتی ایالات متحده به شمار می رود. از سویی دیگر نقش انرژی در ساختار امنیتی خلیج فارس نیز قابل چشم پوشی است. نفت در ثبات سیاسی، رفاه اقتصادی و نهایتا بقای کشورهای خلیج فارس نقش کلیدی ایفا می کند.از آنجا که امنیت هم برای تولید کنندگان و هم برای مصرف کنندگان انرژی -و مهمترین مصرف کننده یعنی ایالات متحده- نقش بنیانی و اساسی دارد لذا در این مقاله رابطه بین انرژی و امنیت در منطقه خلیج فارس و ارتباط آن با ایالات متحده مورد بررسی قرار می گیرد و پس از آن یک الگوی امنیت مشارکتی برای خلیج فارس با توجه به واقعیت های کنونی و در جهت تامین منافع اغلب کشورها ارایه می گردد.