همواره رابطه میان جامعه و دولت مدنظر علوم انسانی بوده است. این ارتباط در علوم سیاسی جایگاه ویژه ای دارد. مقصود این نوشتار از «جامعه» بهطور مشخص طبقات آن می باشد و منظور از «دولت» مشاهده و بررسی سیاست های حمایتی قوه مجریه می باشد. یکی از این سیاست های اعمالی، هدفمندسازی یارانه ها و پرداخت های نقدی به شهروندان است. مفروض این نوشتار آن است که هرگونه روش حمایتی از سوی حوزه حکومتی (از بالا)، بازتولید و بازخورد خاصِ بستر اجتماعی و حوزه عمومی (جامعه مدنی) را در بر دارد. بر این اساس سوال اصلی ما بر آن است که هدفمندسازی یارانه ها چه تأثیری بر طبقه متوسط جدید در ایران دهه ی80 شمسی داشته است؟ و در پی بررسی و ارزیابی فرضیه ای هستیم که بیان می دارد: هدفمندسازی یارانه ها و پرداخت یارانه ها نقدی، نه تنها باعث تقویت طبقه متوسط نشده است، بلکه با انحراف در اهداف و شیوه اجرا زمینه ساز تضعیف طبقه متوسط و تقویت طبقات پایین جامعه شده است.
به رغم مطالب فراوانی که درباره ی مدرنیزاسیون دوره ی رضاشاه نوشته شده است؛ هنوز ابهاماتی درباره ی آن وجود دارد. به خصوص به نظر می رسد درباره ی نقش دولت در تدوین سیاست های نوسازگرایانه (و نه در اجرای آن که بی شک از آن دولت است) اغراق شده است. این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که اگر نیروهای اصلی تدوین کننده ی پروژه های نوسازگر این دوره به خوبی شناخته نشود، شناخت ماهیت این نوسازی به اشکالات فراوان مواجه خواهند بود. بدین ترتیب سؤال اصلی این است که «منابع و دلایل تدوین سیاست های نوسازی های دولت رضاشاه چه بوده است؟» فرضیه ی این مقاله این است که «نوشته های روشنفکران به خصوص در سال های به قدرت رسیدن رضاشاه (1304-1299) منبع اصلی و فشار همسایه-های بیشتر مدرن ایران (روسیه/شوروی و ترکیه) از دلایل مهم تدوین این سیاست ها بود».
این نوشتار ضمن اشارهاى کوتاه به وضعیت زنان جهان سوم در هنگام برگزارى پنجمین کنفرانس جهانى زن (پکن + 5)، به کمبودها و نابرابرىهاى زنان در کشور ایران مىپردازد و تشکیلات صنفى زنان را از عوامل مهم بهبود این وضعیت معرفى مىنماید. همچنین اجلاس زنان 2000 را روزنهاى براى پیشرفت وضعیت زنان و تحقق اهداف و برنامههاى توافقشده در سطح ملى و بینالمللى در حوزههاى دوازدهگانه نگرانکننده سند پکن دانسته و موافقت ایران را با سند نهایى این اجلاس، در چارچوب شریعت اسلام و قانون اساسى مىداند.
نویسنده در این مقاله با اشاره به مطالب گفتهشده توسط دکتر سروش، نظرات وى را درباره تمامیتخواهى، دگراندیشى و گرایشات روشنفکرى مورد نقد قرار داده است. مصاحبه روزنامه ایران با دکتر سروش نقاط ابهام و تاریکى در خود داشت که شایسته پاسخگویى و نقد است. نقدنامه حاضر در دو قسمت مجزا ترتیب یافته است. در بخش نخست به برخى ملاحظات صورى و ساختارى سخنان دکتر سروش اشاره شده است و در قسمت دوم، ایرادهاى متدیک و معرفتى آن را مورد توجه قرار داده است.