با توجه به ضرورت توجه به تاثیراتی که هر فعالیت بر فرهنگ بر جای می گذارد، در این مطالعه محیط فرهنگی دانشگاه مجازی المصطفی مورد بررسی قرار گرفته و با توجه به پیامدهای فرهنگی به دست آمده، راهکارهایی برای افزایش تاثیرات مطلوب و جلوگیری از تاثیرات نامطلوب فرهنگی ارائه شده است. در این پژوهش بر اساس مدل ارزیابی تاثیر فرهنگی (CIA)، مقولات فرهنگ مجازی، فرهنگ دینی و محیط چند فرهنگی به عنوان مؤلفه های اصلی محیط فرهنگی دما(MOU)مورد مطالعه قرار گرفته است و با توجه به نظریه های موجود در این زمینه و مصاحبه با مخاطبان، صاحب نظران و ذی نفعان، پیامدها و تاثیرات فرهنگی فعالیت دما شناسایی شده و در خاتمه راهکارهایی به منظور افزایش تاثیرات مطلوب و جلوگیری از تاثیرات نامطلوب ارائه شده است.
«انقلاب خاموش» اصطلاحی است که در ارتباط با تغییر و تحولات تدریجی در عرصه فکری نگرشی و باورهای سیاسی به کار رفته است، این انقلاب می تواند منجر به کنش های سیاسی اعتراضی و انقلاب سیاسی و اجتماعی گردد. هدف از انجام این پژوهش، تحلیل تاثیر اینترنت بر شکل گیری انقلاب خاموش ارزشی نگرشی و وقوع بهار عربی در چارچوب نظریه رونالد اینگلهارت است. پرسش پژوهش آن است که: مهم ترین عامل موثر بر بروز انقلاب خاموش در جوانان شهری و تحصیلکردگان خاورمیانه عربی در دو دهه اخیر چه بوده است؟ پیامد چنین انقلابی، در ساحت رفتاری یا کنشی چه بوده است؟ فرضیه تحقیق: بدون آن که تاثیر تحول در نظام آموزشی نادیده گرفته شود، باید گفت که از نیمه دوم دهه 2000 به این سو، افزایش دسترسی و استفاده از اینترنت منجر به شکل گیری انقلاب خاموش در ساحت ارزشی نگرشی و فکری و در ساحت رفتاری به تشدید کنش های اعتراضی در فضای سایبری و غیر سایبری و بهار عربی شد. روش تحقیق از نوع تبیینی علی و تحلیلی است. با استفاده از داده های پیمایش های ارزشی و نگرشی انجام شده توسط مراکز پژوهشی منطقه ای و مطالعات کمی انجام شده، در این پژوهش این نتیجه حاصل شد که اینترنت در بیش از یک دهه اخیر تا حد زیادی بر سپهر نگرشی و ارزشی و نیز سپهر رفتاری جوانان شهری و تحصیلکردگان تاثیرگذار بوده است؛ اما این نتیجه در مورد توده های بی سواد و کم سواد تایید نمی گردد لذا در تحلیل تاثیر اینترنت، متغیر نظام آموزشی متحول به عنوان متغیر زمینه ای که مفروض گرفته شده را نمی توان نادیده گرفت.
هدف نخست نگارنده در این مقاله، آن است که اهمیت نظری استدلال هایی را نشان دهد که له و علیه رابطه ی فضای مجازی و دموکراسی مطرح شده اند. هدف بعدی و مهم تر آن است که نشان دهد چرا هر دوِ این نگرش ها مسیر نادرستی را پیموده اند؛ بدین معنا که به جای آن که به ساختارهای اجتماعی و سیاسی جامعه نگاه کنند و محدودیت و بسط قدرت دموکراسی یا دولت را با توجه به آن ها توضیح دهند، وجه مستقل و علی حده ای برای فضای مجازی در نظر گرفته اند و بدین سان، قادر به فهم همه جانبه و عمیق عوامل عینی محدود کننده ی قدرت دولت و بسط دهنده ی قدرت اجتماعی نشده اند. در قسمت دوم مقاله به سویه های غیردموکراتیک فضای مجازی پرداخته ایم. این قسمت از این جهت اهمیت دارد که ایده هایی را بیان می کند که خلاف نگرش کلی و متعارف؛ یعنی سودمندی فضای مجازی برای دموکراسی است و از این لحاظ وجه افتراقی وافزایشی مهمی در این حوزه دارد. ما به نقد این نوع نگاه نیز پرداخته ایم و خاطر نشان کرده ایم که عدم تحقق «امر سیاسی» در جوامع اقتدارگرا، نه ناشی از خصلت های به اصطلاح ذاتی و مستقل فضای مجازی، بلکه برآمده از عدم شکل گیری نهادها، انجمن ها و عرصه های عمومی عینی در جامعه است و از سوی دیگر استفاده [یا سوءاستفاده ی] دولت از این ابزار، ناشی از ماهیت و کارویژه های این دستگاه سیاسی و نیز بستر اجتماعی و اقتصادی خاصی است که دولت از آن برخاسته است.