فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۱ تا ۴۰ مورد از کل ۵۸۰ مورد.
حوزه های تخصصی:
این مقاله به کارکرد دین در تئوری دموکراسی توکویل میپردازد. توکویل در تحلیل دموکراسی در آمریکا اظهار میدارد که دین نقش مهمی در ایجاد دموکراسی و پاسداری از آن در برابر تهدیدهایی چون مادیگرایی، فردگرایی، استبداد اکثریت، تمرکز قدرت و کم رنگ شدن آزادی در مقابل برابری، ایفا می کند. او این نقش را با تأکید بر جنبه اخلاقی و سودمندی اجتماعی دین در جوامع دموکراتیک توضیح می دهد. به باور توکویل دین منبع اساسی و تکیه-گاه اصلی اخلاق خصوصی و عمومی است و اخلاق از شروط نخستین تداوم و بقای جامعه به شمار می آید.
بازاندیشی در ابعاد و گستره مفهوم سنت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر حاصل پژوهشی اندیشه شناختی است. کاوش مفهومی «سنت»، بازاندیشی در آن و ابعاد و گستره آن را به صورت هدف اصلی در کانون توجه قرار داده است. برای این منظور تعابیر متعدد درباره سنت مورد بررسی قرار گرفته است. آن گاه به بررسی مفهوم شناختی آن در قالب نسبت این مفهوم با مفاهیم نزدیک و برابرداشت آن با مفهوم مقابل آن در ذیل نظریات غربی پرداخته شده است. هم چنین، علاوه بر چند پرسش مفهوم شناسانه، از توانمندی این مفهوم برای تبیین دستگاه نظری و نظام فکری نظریه پردازان سوال شده است.در پایان با برقراری گونه خاص از پیوند میان بایستگی سنت و نیز مقدماتی که در مفهوم شناسی ارائه شده است و توجه به نظریات متعددی (مدرنیسم، پست مدرنیسم، جماعت گرایی) که سنت در ذیل آن ها به بحث گذاشته شد و با روش استدلال استنتاجی تاکید شده است که «سنت» به عنوان یک مفهوم غیرقابل گذر دارای چهار عنصر است: اولاً «آن مفروضاتی را تولید و تحکیم می کند که افراد بدون پرسش در هدایت زندگی روزمره به کار می گیرند»؛ ثانیاً «فهم و تفسیری از جهان ارائه می کند»؛ ثالثاً «در معنای وبری خود منبعی برای مشروعیت بخشیدن به قدرتی که اعمال می شود بوده و موجد اقتدار سنتی است» و بالاخره این که «از طریق انتقال ارزش ها، اعتقادات و رفتار از گذشته به حال، منبعی برای هویت بخشی محسوب می شود».
تکثرگرایی ارزشی و آزادی در اندیشه آیزایا برلین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از بزرگترین مدعاهای اندیشه لیبرال در نیمه دوم قرن بیستم به این نکته بر می گردد که می توان لیبرالیسم را به مثابه یک دستگاه هنجاری، با ارجاع به مفهوم تکثرگرایی ارزشی توجیه کرد. اولین اندیشمندی که این ادعا را در قالب اندیشه ای نظام مند عرضه کرد سر آیزایا برلین فیلسوف سیاسی انگلیسی بود. برلین با تعریف لیبرالیسم به عنوان مکتبی که آزادی منفی را در راس سلسله مراتب ارزشی می نشاند، استدلال می کند که می توان لیبرالیسم را به طور منطقی از مبانی تکثر گرایی ارزشی استنتاج کرد. برلین سعی می کند به سه شیوه، یعنی محوریت انتخاب، ضدیت با آرمان شهر، و وجود ارزش های جهان شمول، استلزام منطقی میان تکثرگرایی ارزشی و ارجحیت آزادی منفی را اثبات کند. همه این شیوه ها از اثبات این استلزام باز خواهند ماند. در پایان نیز سعی شده است به طوری ایجابی و با اتکا به خصیصه عقلانیت ستیزی و الگو های تصمیم گیری در تکثرگرایی ارزشی، امکان استنتاج هرگونه ارجحیت ارزشی از تکثرگرایی مورد بحث قرار بگیرد.
جان رالز و عدالت بین المللی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جان رالز برای تبیین مفهوم و جایگاه عدالت در عرصه بین المللی، اصولی را که از عرف بین الملل نشئت گرفته اند و بطور معقولانه ای می توانند مورد توافق همه دولت ها قرار گیرند، بعنوان یک مبنای مشترک و عادلانه مطرح می سازد. وی در راستای بررسی سیاست خارجی «دولت های لیبرال دموکرات» در عرصه بین المللی، رابطه این دولت ها با دول دیگر را تنها با توجه به رعایت اصول مذکور از جانب آنان مورد سنجش و ارزیابی قرار می دهد. بدین ترتیب، رابطه یک دولت لیبرال دموکراسی با دیگر لیبرال دموکراسی ها و یا با «دولت های شریف» می تواند در همه عرصه ها و بطور آزادانه و برابر اتفاق افتد؛ این رابطه با «دولت های تحت فشار» تنها در قالب کمک های مالی و با «دولت های قانون شکن» صرفاً به شکل جنگ عادلانه متصور است. از نظر رالز، این مفهوم واقعی عدالت در عرصه بین المللی خواهد بود؛ مفهومی که امروزه بنیادهای نظری لازم را برای توجیه رفتار مستبدانه و یکه تازی قدرت های جهانی در عرصه بین المللی فراهم آورده است.
نظام نوین بین المللی و مدیریت بحران های بین المللی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعه تجربیات و شیوه های مدیریت بحران های بین المللی توسط چهار قدرت بزرگ (امریکا، اتحادیه اروپا، چین و روسیه) در پیش و پس از جنگ سرد، و بهره برداری از آن برای شناخت دوران انتقالی نظام بین الملل و شرایط پیچیده می تواند تلاش علمی مهمی به حساب آید. تجربیات و رویکردهای هر یک از این قدرت های بزرگ در مدیریت بحران های بین المللی از قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگ استراتژیک آنها نشئت می گیرد، اما آنچه در این میان اهمیت اساسی دارد، تحولات نظام بین الملل و تاثیر آن بر ساختار تصمیم گیری است. به همین دلیل، در این مقاله تلاش می شود به این پرسش مهم پرداخته شود که تحولات نوین نظام بین الملل چه تاثیری بر ساختار تصمیم گیری قدرت های بزرگ در مدیریت بحران های بین المللی داشته است. در این مطالعه، دو ویژگی خاص این بحران ها یعنی تنوع دامنه آنها و افزایش تعدادشان در دوران پس از جنگ سرد نیز مورد بررسی قرار گرفته و به پیچیدگی های خاص مدیریت قدرت های بزرگ از حیث شرایط خاص رقابت و همکاری آنها در حل و فصل این بحران ها نیز اشاره می شود. در نهایت، این مقاله به اشتراکات و تفاوت های مدیریت بحران هر یک از قدرت ها در دوران پس از جنگ سرد، با توجه به منافع و اهداف آنها می پردازد.
نسبت فلسفه سیاسی و قدرت در اندیشه سیاسی لئواشتراوش و میشل فوکو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش نسبت فلسفه سیاسی و قدرت در اندیشه سیاسی لئو اشتراوش و میشل فوکو بررسی شده است. تا قبل از نیچه و تعریف متفاوت وی از قدرت، این مقوله با تمرکز و حاکمیت سیاسی پیوندی تنگاتنگ داشت؛ به گونه ی که فلسفه سیاسی تلاشی برای نیل به حقیقت، نسبتش با قدرت به صورت پاسخ به مساله توجیه حاکمیت اقلیتی حکومتگر بر اکثریت تحت حکومت، یا ایجاد سامان سیاسی نیک تعریف می شد، اما با نیچه و طرح مباحثی چون "اراده معطوف به قدرت" قدرت پراکنده و در همه جا حاضر تلقی شد. این نوشته نیز بر نسبت بین فلسفه سیاسی و قدرت تاکید دارد، اما با دو نگرش متفاوت: نخست، نگرش اشتراوسی به رابطه دو مقوله فوق است که بنا بر تعریفی که از فلسفه سیاسی دارد یعنی تلاش برای جایگزین کردن معرفت نسبت به امور سیاسی (از جمله قدرت)
«مطلق خاص» در اندیشه رورتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آماج رویکرد انتقادی رورتی عمدتاً معرفت شناسی غربی و در متن و بطن آن، نظریه معرفتی بازنمایی است. رورتی با منظر و نظری پراگماتیستی در پی یافتن توجیه و توضیحی برای نگرش اخلاقی و سیاسی غرب امروز است. این منظر و نظر رورتی، سخت وام دار آموزه های زبان شناختی و رویکردهای توصیفی در شکل گیری درک آدمی از امور است. اما، آیا رورتی می تواند در این فضای نظری از آفات فراتئوری ها، از یک سو، و نگاه های هنجاری در عرصه علوم، از سوی دیگر، پرهیز کند؟
اخلاق و سیاست از دیدگاه نظریه انتقادی
حوزه های تخصصی:
شاید در هیچ دوره ای از تاریخ پرفراز و نشیب، مانند عصر پرتلاطم و پرحادثه ای که ما در آن زندگی می کنیم، بحث اخلاق و سیاست و ضرورت پرداختن به اصول، ارزشها، هنجارها و فضایل اخلاقی و انسانی تا بدین حد مطرح نبوده است.علم و فناوری سلطه خود را بر تمام ابعاد زندگی بشر انداخته و اصول بزرگ معنوی و اخلاقی ناخواسته تحت الشعاع تغییرات شگرف مادی قرار گرفته است. عصر فناوری و مدرنیته، عصر ارتباطات و اطلاعات مرزهای سیاسی را در هم شکسته و ملت ها و دولت های بزرگ و کوچک را به یکسان در معرض تهاجم تکنولوژی فرهنگی قرار داده و بحران مشروعیت سیاسی را در قرن بیست و یکم به ارمغان آورده است.نظریه انتقادی به مثابه گونه ای آسیب شناسی به نقد مدرنیته خالی از ارزش و اخلاق پرداخته است و با موضع راهنمای کنش انسانی، هدفش ایجاد خودسازی و بازسازی منافع راستین خویش است. آدورنو، هورکهایمر، مارکوزه، هابرماس، هانا آرنت و اریش فروم از جمله نظریه پردازان انتقادی قرن بیستم هستند که به نقد علوم انسانی اثبات گرا پرداخته اند. هدف پژوهشگر در این مقاله بررسی نقش مهم اخلاق و سیاست و رابطه آنها با یکدیگر از دیدگاه نظریه انتقادی و بازاندیشی اندیشگران نظریه انتقادی قرن بیستم درباره ارتباط مثبت و معنادار میان توسعه علوم با تحقق انسانیت و تعالی بشر است و سعی شده مدرنیته را که بر اثر دگرگونی علم شکل گرفته است، مورد ارزیابی قرار دهد و انتقادات وارده بر آن را بررسی کند.در این تحقیق از روش همبستگی برای رسیدن به نتایج حاصل از نظریه انتقادی استفاده شده است. بدین گونه که به دنبال این پرسش هستیم که رابطه اخلاق و سیاست از دیدگاه نظریه انتقادی چیست؟ در یک نگاه کلی به این نتیجه می رسیم که تمامی اندیشمندان نظریه انتقادی بر تعامل و هماهنگی «اخلاق و سیاست» تاکید دارند و تمامی فجایع و بربریت، کشتار انسانها، سرکوب طبیعت را به دلیل جدا بودن اخلاق از سیاست می دانند. در آرای اندیشمندان نظریه انتقادی چنین به نظر می رسد که مدرنیته از یک سو باعث توسعه و امکان دستیابی به رفاه و امور زندگی بشر گشته و از سوی دیگر سرمنشا اکثر آفات و بدبختی ها را «عقلانیت ابزاری» دانسته که باعث نابودی اخلاق و محدود شدن آزادی فردی در سیاست گشته است.
آمارتیاسن، توسعه به مثابه آزادی (نقد و بررسی کتاب)(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
آمارتیا کومارسن اقتصاد دان، فلسفه دان و برنده جایزه نوبل اقتصاد سال 1998؛ در سال 1993 در هند به دنیا آمد. در سال 1953 از دانشگاه کلکته مدرک کاشناسی اقتصاد گرفت. سپس در سال های1955 و 1959 مدارج کارشناسی ارشد و دکترای را در دانشگاه کمبریج لندن طی نمود.
فوکو، اندیشمندی انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار با بررسی آرای میشل فوکو، توانایی های انتقادی اندیشه او به نمایش گذاشته می شود. چرا که به اعتقاد نویسندگان مقاله تأکید بر روایتهای ساختگرایانه و نسبیگرایانه و نیز تفسیر هایدگری آرای فوکو مانع از نمودار شدن جنبههای انتقادی اندیشه و به طور کلی درک پروژهی فکری انتقادی او شده است. بر این اساس، استدلال اصلی مقاله این است که فوکو در جایگاهی منحصر به فرد از جریان اندیشهی انتقادی قرار دارد و فارغ از محدودیت های نظریهی انتقادی قبل از خود است، بی آنکه در موضع پسا انتقادی غلطیده باشد. نوآوری های فوکو در بحث های مربوط به نقد و قدرت و پرداختن وی در دوران متاخر، به سوژه و روشنگری، دستاوردهایی قابل توجه برای تفکر انتقادی به همراه داشته است؛ به گونه ای که آرای وی در دوران معاصر مبنای شکل گیری بحث های گوناگون در اندیشه های متفکرانی نظیر ژیل دلوز، جورجو آگامبن