ایران آریایی مهد دین کهن مهرپرستی است؛ دینی اسرارآمیز که مرزهای فرهنگی- دینی را درهم نوردید و در سراسر جهان گسترش یافت؛ به گونه ای که عقاید رازوارانة مهریان و بسیاری از آداب و رسوم برخاسته از آن باورها به بخشی از تاریخ و فرهنگ ایران و جهان بدل گردید. بازتاب اندیشه های این آیین دیرینه در آیین زردشتی، مسیحی و حتی عرفان اسلامی به خوبی نمایان است. ردّپای ایزد باستانی مهر یا میترا، ایزد بزرگ ایرانی و پروردگار گرما و فروغ و روشنایی، در متون ادبی- تاریخی فارسی نیز به وضوح مشاهده می شود. تاریخ بلعمی ازجمله آثاری است که در آن، باورهای میترایی با تاریخ بشری گره خورده است. بسیاری از مطالب این تاریخ پژواکی از فرهنگ و تمدن ایرانی و باورهای برخاسته از دین مهر است. هدف نگارندگان این پژوهش این است که با روش تحلیلی، ریشة بسیاری از اعتقادات و داستان های منعکس شده در این اثر را از این منظر شناسایی و بررسی کنند.
مقاله ی حاضر بحثی است درباره ی ستایش سیاره ی تیر که ابتدا اصلیتی غیر ایرانی و متأثر از ستایش نبوی عیلامی-بابلی داشته است.آن گاه یکی شدن تیر با تیشتر زردشتی مطرح می شود و اینکه همسان انگاری آنها، عناصری بیگانه را وارد زردشتی گری می کند.
از آن جمله است پرستش خدای سیاره یی، که نامی ناشناخته در اوستا بود. سپس اشاره یی می شود به پیوند سه گانه ی تثلیث-نبو-تیری-تیشتر و نیز ارتباط تثلیث مشابهی بین ایشتر-اناهیتی-اردویسور آناهیتا.پس از آن، نام ها و صفات این ایزد و همچنین صفت ها و نقش های سه گانه ی آناهیتا در متون پهلوی، اوستا، یونانی و فارسی باستان بررسی و این پرسش مطرح می شود که آیا می توان در این رابطه به وجود ایزد بانویی ایرانی، چون پلی میان ایزدان سامی و اوستایی، قایل بود؟دلایل این همسان سازی در دوره ی پیش-هخامنشی، در پایان مقاله ارائه می شود.
در میان متفکرانی که درباره مسأله «گذر زمان» تأمل جدی کرده اند و بر تمرکز بر لحظه تأکید ویژه ای داشته اند؛ بودا و خیام از اهمیت و جایگاه خاصی برخوردارند. در این پژوهش ابتدا مبنای اندیشگی این دو متفکر را درباره زمان و جهان بررسی کرده ایم و سپس با توجه به عناصری مانند مرگ، بیماری، زوال، حیات پس از مرگ، رنج و لذت و ... به تبیین دیدگاه بودا و خیام از لحظه پرداخته ایم. در تبیین عوامل رویکرد خیام و بودا به لحظه یا دم و دلایل پاسداشت آن و تفاوت های نگره ای این دو به مسأله زمان، باید گفت که خیام به گریز از آگاهی در بستر لحظه باور دارد تا از فکر فرجام لحظه و عاقبت کار آدمی بگریزد؛ لذا دیدگاه وی با لذت گرایی پیوند می یابد؛ اما تبیین بودا از لحظه ژرفا و عمق بیشتری دارد و با دیدگاه وی نسبت به آگاهی، شناخت و کلیت هستی پیوند می خورد. همچنین حاصل پژوهش حاضر نشان می دهد که اگرچه هر دو به تقلیل مرارت و کاستن رنج معتقدند، تفاوت نگاه آنها به رنجی که از گذر زمان و ناپایداری آنات ناشی می شود، باعث شده که آنان نسبت به شیوه کاهش این ر نج مواضع متفاوتی اتخاذ کنند.