فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۷۰۱ تا ۲٬۷۲۰ مورد از کل ۱۶٬۳۹۹ مورد.
حوزه های تخصصی:
سعدی معلم اخلاق
حوزه های تخصصی:
تحول معنایی وامواژه های عربی در کلیله و دمنه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحول معنایی یکی از تغییرات زبانی است که در سطح واژه ها رخ می دهد و منظور از آن، حفظ شکل ظاهری واژه و تغییر معنای نخستین و پذیرش معنایی تازه است. وام واژه ها یکی از زمینه های به وجود آمدن تحول معنایی هستند. در این مقاله، به تحول معنایی برخی از وام واژه های عربی کتاب کلیله و دمنة فارسی می پردازیم. ابتدا عوامل و نحوة تحول معنایی را از نظر زبان شناسان مطرح می کنیم و سپس وام واژه های تحول معنایی یافتة کتاب کلیله و دمنه را براساس این اصول مورد بررسی قرار می دهیم. در این بررسی که مطالعه ای طولی است، تحول معنایی وام واژه های عربی را در زبان فارسی قرن ششم هجری نسبت به قرون پیشین مقایسه کردیم. برای این کار، چهار لغت نامة عربی در قرن های دوم، سوم و پنجم را انتخاب و معنی آن ها را با لغت نامة دهخدا در زبان فارسی مقایسه کردیم. هدف این پژوهش بررسی جایگاه وام واژه ها در ادبیات تطبیقی و اهمیت بررسی آن ها در متون ادبی فارسی است. پس از بررسی چرایی تحول معنایی وام واژه ها، چرایی اهمیت آن ها در ادبیات تطبیقی را مشخص کردیم.
فردوسی و موسیقی در شاهنامه
حوزه های تخصصی:
بررسی اشکال گفتگومندی زبان در دو رمان زنانه پیرزاد و مستغانمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بر اساس منطق گفتگویی و توجه به دیگربودگی در نظریه باختین، می توان اصالت رمان را در ویژگی چندزبانگی آن دانست؛ از همین رو، زبان رمان در تعامل گفتگومند با سایر زبان های برآمده از خاستگاه های متنوع اجتماعی ایدئولوژیک و نیز در تعامل بینامتنی با زبان سایر متون قرار دارد و به بازنمایی آنها می پردازد. بدین ترتیب، رمان نویسان زن نیز در نوشتار زنانه خود، با تکیه بر چندزبانگی، گفتمانی دوصدایی ایجاد کرده، امکان بروز صدای زنانه را فراهم می کنند. مقاله حاضر، با روش توصیفی تحلیلی و با بهره گیری از نقد باختینی، در مقایسه ای تطبیقی بر پایه مکتب امریکایی جلوه های گفتگومندی زبان در دو رمان زنانه فارسی و عربی را بررسی می کند: رمان چراغ ها را من خاموش می کنم، اثر زویا پیرزاد و ذاکرةالجسد (خاطرات تن)، اثر أحلام مستغانمی. این دو نویسنده، علی رغم تفاوت در راهبرد های روایتی، در نوشتار زنانه خود به مسئله زبان و جایگاه آن در رمان توجه کرده، بر اساس ویژگی های سبک خویش اشکال متنوعی از حضور زبان های دیگر را در رمان بازنمایی کرده اند. در نتیجه گفتمان دوصدایی، در سه سطح مختلف، دیدگاه زنانه نویسندگان را به شکلی منکسر بروز می دهد؛ با این تفاوت که پیرزاد به ایجاد دنیای ناهمگون زبانی و شکست هژمونی زبان مسلّط بر ادبیات توجه کرده است، در حالی که مستغانمی نگاهی انتقادی به مقوله جنسیت می افکند.
بررسی تطبیقی مفهوم عدالت در شاهنامه (ایران باستان) و آثار افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ایران و یونان، دو تمدن کهن، در طول تاریخ همواره با یکدیگر در ارتباط بوده اند. به رغم برخوردهای نظامی که گاه میان آنها درمی گرفته است، تاریخ گویای دادوستدهای فرهنگی آنها نیز بوده است؛ چنان که در دوره ای ایرانیان از اندیشه فلاسفه یونان بهره ها برده اند و در زمانی دیگر یونانیان از فرهنگ ایرانیان تاثیر گرفته اند. بررسی مفهوم عدالت در شاهنامه (ایران باستان) و آثار افلاطون و به ویژه کتاب جمهوری او می تواند روشن کننده بخشی از این دادوستدهای فکری و فرهنگی باشد که در این مقاله به چگونگی آن خواهیم پرداخت. آنچه از بررسی تطبیقی مفهوم عدالت در میان این دو تمدن برمی آید، گویای تأثیرپذیری افلاطون از اندیشه های ایرانیان باستان ـ که انعکاس آن را در شاهنامه می توان دید ـ است. جدای از وجود یک ساختار طبقاتی ایستا در نظریه افلاطون که ظاهراً باید متأثر از نظام طبقاتی ایرانیان باستان بوده باشد، می توان به موارد دیگری چون فضای دموکراتیک یونان که با نظام طبقاتی بیگانه بوده است، نزدیکی برخی از تمثیل ها و آموزه ها و ... اشاره کرد که می تواند اثبات کننده تأثیرپذیری افلاطون از نظریه سیاسی ایران باستان باشد.
قصه پردازی مولانا در غزل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ذهن مولانا، به واسطه اشتغال خانوادگی به وعظ و قصه، چنان به قصه پردازی خوگرفته است که در هیچ یک از آثارش از تاثیر آن برکنار نمانده است. چنان که حتی در غزل نیز قصه گفته است که کاملاً بدیع و منحصر به فرد است. این قصه ها گاه بسیار کوتاه هستند و در یک یا دو بیت ارائه می گردند و گاه نیز نسبتاً طولانی هستند. قصه های غزلیات شمس دارای انواع مختلفی چون قصه های رمزی، قصه های تمثیلی، قصه های انتزاعی، قصه های برساخته و قصه های واقعی و تاریخی هستند.
انسان کامل از تجلی تا حلول
حوزه های تخصصی:
انسان، علت غاییعالم افرینش است. هر چند به صورت ظاهر در مرحله آخر افرینش قرار گرفته است ولیبه حسب معنی، نخستین خلقت است، زیرا مقصود از افرینش، ظهور صفات و افعال الهیاست و انسان مظهر این ظهور است. به اعتقاد مولانا، اگرچه در ظاهر میوه از درخت پدید میاید، اما مقصود اصلیاز درخت، میوه است. نیز در مورد انسان اوست که علت نهاییو ثمره افرینش است. این انسان که علت غاییافرینش است، محل تجلیصفات و اسما و افعال حقیقت مطلق است، اما دریغا که در تکاپویزندگیمادیاز لطیف ترین حقیقت روحانیخویش غافل گشته و مرات ضمیرش که تماشاگه جلوه هایسرمدیبود، از غبار تعینات مادی، پوشیده گشته است: عشق خواهد کین سخن بیرون بود اینت دانیچرا غمار نیست اینه غماز نبود چون بود زان که زنگار از رخش ممتاز نیست زدودن این غبار، نتیجه شور و شوقیاست که آدمیدر رهاییاز خود و نیل به عالم ملکوت دارد. با این شوق رهاییچنان در عرصه کشاکش تعینات نفس و جان، هم سو با جان به مقابله با نفس برمیخیزد که به مرحله فنا و بیخودیدست مییابد تا این که قبل از آن که بمیرد و قالب تن را رها کند، وجود را با هر چه در آن است از جسم و جان به پرواز در میآورد و مصداق این حدیث میگردد:موتوا قبل ان تموتوا» مولانا نیز با طرح داستان هاییچون بازرگان و طوطیو ... نشان میدهد که غایت سلوک عارف همین مرگ ارادیاست. این همان فنایدر وجود معشوق است که اتصال را برایاو ممکن میسازد. در این مقام است که سالک به شهود میرسد و آن چه میبیند و میشنود و انجام میدهد در حقیقت به حق است نه به خود. به نوعیاستغراق میرسد که ناشیاز حیرت عارف از مشاهده جلال حق است. رو که بییسمع و بییبصر توی سر تویچه جایصاحب سر توی در این مقام اگر عارف بخواهد غوغایدرونش را بازگو کند از آن جاییکه درک این عالم بیمتنها ورایحد آدم خاکیاست و فقط عارف کامل ان را درک مینماید، سخنان او صورت شطحیات بخود میگیرد وگرنه از دید مولانا، نغمه ایکه در درون انسان کامل است، انعکاس نغمه حق است و سخن حلاج در حقیقت اوایمرتعش تارهایوجودش بود، وجودیکه بیخودیرا تجربه میکرد، او نبود، حق بود. برمن از هستیمن جز نام نیست در وجودم جز توایخوش کام نیست به اعتقاد مولانا آن چه در این کمال، عارف بدان میرسد، استغراق در ذات حق است نه حلول زیرا در این مرتبه عارف به حق میپیوندد، جز به کل میرسد نه آن که کل گردد یا حق گردد.
بررسی تطبیقی نمادهای خورشید و پرواز در اسطوره ایکاروس و شعر عطار نیشابوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش، با تکیه بر نظریات یونگ در زمینه ناخودآگاه جمعی و در چارچوب مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی، به مقایسه نمادهای خورشید و پرواز در اسطوره ایکاروس و اشعار عرفانی عطار پرداخته شده است تا چگونگی استفاده از این نمادها برای بیان مفاهیم پیچیده ای همچون فنا و جاودانگی در دو فرهنگ متفاوت معلوم شود. مقایسه نمادهای خورشید و پرواز در نسخه های مختلف اسطوره ایکاروس در شعر شاعران انگلیسی و اشعار عرفانی ادب فارسی معلوم می کند که اشاره به خورشید و پرندگان در هر دو دسته اشعار، اشاره ای نمادین است که به شکل مشابهی استفاده شده است. یافته های این تحقیق نشان می دهد که ایکاروس شباهت بسیار زیادی به عاشقان توصیف شده در اشعار عرفانی دارد. او نیز برای رسیدن به خورشید به عشق تکیه می کند و با فراموش کردن جسم و جانش راه فنا را در پیش می گیرد. اگرچه در پایان ایکاروس جان خود را از دست می دهد، مرگ او حیاتی دوباره است. همچنین پرواز ایکاروس به سوی خورشید، همچون پروازی که در اشعار عرفانی دیده می شود در حقیقت نماد عروج به سرزمین جاودانگی و دست یافتن او به حقیقت است و همان فنایی را در خاطر ما زنده می کند که عرفایی چون عطار در شعر خود آورده اند.
تطبیق منازل سلوک بودایی و برخی مفاهیم «دَهَمَّه پَده» با دیدگاه عارفان مسلمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دهمّه پَدَه از آثار مشهور فلسفی، اخلاقیِ گوتمه بودا، مصلح بزرگ قرن ششم پیش از میلاد مسیح، در کیش هندویی است. باتوجه به اینکه نواحی شرقی ایران، به ویژه بلخ، از خاستگاه های تصوف ایرانی و نزدیک ترین محل برخورد دو فرهنگ بودایی و اسلامی به شمار می آمده است، گمان می رود آیین بودایی با پیشینه ای هزار ساله بر ذهن و آداب سالکان مسلمان اثر گذاشته باشد.
این نوشتار به بررسی آرا و بیان شباهت د یدگاه های بودایی با آراء عارفان مسلمان در بیان منازل سلوک و مقامات عرفانی یادشده در کتب متصوفه می پردازد. شایان ذکر است که در این مقاله مشابهت های لفظی و لغوی، و نیز مشابهت های مفهومی و معنایی بحث و بررسی شده اند. البته ضمن بیان مشابهت های منازل سلوک، مفاهیم برجستة عرفانی- اخلاقی را نیز در دو فرهنگ بررسی و مقایسه شده است
زمینه های گفتگویی طنز در مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گفتگو در آثار میخاییل باختین اصطلاحی است که سرشتی روش شناختی دارد. وی گفتگو را روشی برای روبه رو شدن با اموری می داند که تن به برخورد سلطه جویانه نمی دهند. بنابراین، این اصطلاح در تقابل با برتری طلبیِ نیروهای تک آوا قرار می گیرد. جنبه های گفتگوییِ طنز، خنده و کارناوال در اندیشه باختین نیز در همین ویژگی ریشه دارند. هدف مقاله حاضر بررسی زمینه های است که با پرورش عناصر گفتگویی و کارناوالی، به شکل گیری عناصر طنزآمیز در مثنوی انجامیده اند. از این رو، ابتدا براندازی آوای برتر به عنوان روشی تنیده در ساختارِ صوری و معنایی مثنوی بررسی شده است. در بخش دوم، بازتابِ این روش در طنزآمیز کردنِ حکایات مثنوی دنبال شده است. در این حکایات، ورود صدای مسلط به فضایی عمومی و همنشینی آن با صداهای سرکوب شده، به ایجادِ فضایی کارناوالی و همراه با خنده می انجامند. می توان گفت، طنزپردازی مثنوی، زاییده روشِ براندازنده و فرارونده آن برای تفسیر جهان اند نه عناصری برای تزیینِ متن.
روابط متقابل فرهنگ و تمدن ایران وهند- و سهم اندیشه های عرفانی
حوزه های تخصصی:
دراین مقاله سعی براین شده است که روابط همه جانبه ایران و هند و خصوصأ روابط متقابل فرهنگی این دو کشور را مورد بررسی قرار دهیم. هرچند که مردم ایران وهند چه در زمینه تاریخی وادبی و چه در زمینه معماری و هنر و موسیقی روابط تنگاتنگی داشته اند اما در این مورد سهم اندیشه های عرفانی بسیار در خور توجه است . از این نظر در این مقاله بیشتر به تأثیرات متقابل تفکرات عرفانی هند وایران اسلامی پرداخته شده است . لیکن متأسفانه این رابطه بسیار نزدیک‘ پس از عصر بابریان رو به ضعف نهاد و امیدواریم که بار دیگر در اثر کوشش فرهنگ دوستان هردوکشور‘این روابط فرهنگی از نو احیاء گردد.