مقالات
حوزه های تخصصی:
از میان نقش ها و آثار مینیاتوریکه در جایجایمکان هایتاریخینقش بسته میتوان تا حدیبا فرهنگ کهن و اداب و رسوم باستان ایران اشنا شد. در میان این نقش ها مجلس هایبزم نیز جلوه نماییمیکند، مجالسیکه در آن شاهد رقص هایینیز هستیم. این مقاله بران است تا جنبه هایگوناگون این رقص ها بررسیشود و در ادامه به سماع که رقص صوفیان بحساب میرود، پرداخته میشود. این دو گونه رقص در طول تاریخ مفاهیمیداشته است که با سیر و تامل در بزم هاییچون بزم هایپادشاهان و صوفیان میتوان از میان ان ها نکاتیرا دریافت، اما مثنویمعنوینیز اشاره هاییبدین موضوع داشته و مولانا نیز سماع را در مجالس عارفانه از نظر دور نمیداشت.
مولوی و ادبیات مولویه
حوزه های تخصصی:
مولانا جلال الدین محمد بلخیاندیش مند بزرگ ایرانیو تاب ناک ترین چهره زبان و ادب و فرهنگ ایرانیدر عصر ایلخانان در دیار روم است.در این مقاله، ضمن نقد ارتباط سلطان کیقباد اول با پدر مولانا و خود او و دیگر افسانه هاییکه مریدیچون افلاکیدر مناقب العارفین خود برایبالا بردن شان و منزلت مراد خویش پرداخته است، کوشش شده است تا تاثیر عظیم اندیشه و آثار مولانا را در ادامه رواج زبان و شعر فارسیو فرهنگ ایرانیدر اسیایصغیر و سایر متصرفات عثمانینشان دهیم، هرچند در این راستا باید کتاب ها نوشت و از جنبه هایمختلف ان را تحلیل کرد. دو دیگر این که ادبیات مولویه را که نقشیبسزا در ترویج زبان فارسیدر خارج از ایران، بویژه اسیایصغیر و شبه قاره داشته است، از قبیل معارف بها ولد، معارف برهان الدین محقق ترمذی، مقالات شمس تبریزی، آثار سلطان ولد و ...، معرفیکنیم.
عالم مثل افلاطون، ناخودآگاه جمعی یونگ و عالم دل مولوی
حوزه های تخصصی:
انسان ها در هر کجایجهان و در هر دوره و فرهنگیاستعدادها و ظرفیت هاییمشترک دارند که از ماهیت وجودیو حتیشناخت انان ناشیمیشود. بخشیعظیم از شناخت ها و تجربه هایانسان ها عمومیو مشترک است، هر چند اختلاف هایفرهنگیو زمانیو مکانیو تجربه هایشخصیتفاوت داشته باشد. نکته مهم این جاست که این اختلاف و تفاوت در رو ساخت این فراورده هاست و ژرف ساخت ان ها تقریبا یک سان و شبیه یک دیگر است، زیرا ماهیت ظرفیت ها و استعدادهایادمیبه سبب تاثیر کم تر اختلاف تمدن و فرهنگ بیش تر شبیه یک دیگر میبینیم، چنان که میان افلاطون، سهروردی، مولویو یونگ درباره ساختار جهان و روان ادمیدر ژرف ساخت شباهت هاییهست. این شباهت ها ناشیاز اشتراک استعدادهایانسانیاست و در رویساخت اگر اختلافیهست، ناشیاز اختلاف فرهنگیو زمانیو مکانیاست. با طرح مثل افلاطون و صورت مثالیسهروردیو صور معنویو روحانیزرتشت (فروهرها) و ضمیر ناخودآگاه جمعییونگ (ارکئوتایپ) و آن چه عطار و مولانا درباره «تو» گسترده پنهان یا «من» ملکوتیبینهایت مطرح کرده اند، میتوان بروشنیشباهت این اندیشه ها را در ژرف ساخت ملاحظه کرد.
پیوندهای موضوعی فیه ما فیه با مثنوی و دیوان شمس
حوزه های تخصصی:
مولانا جلال الدین محمدبلخی، شاعر و عارف نام دار گستره زبان و ادب فارسیصاحب آثاریبس ارج مند چون مثنوی، دیوان شمس و فیه مافیه است که هر یک از آن ها پژوهش هاییگسترده را در برداشته و هنوز میدان تحقیق در این باب فراخ است. از میان این آثارگران قدر، فیه مافیه به مجلس گوییهایصوفیانه اختصاص دارد. در این بحث، پس از معرفیمختصر «مجلس گفتن» یا وعظ گوییهایصوفیانه، به پیوندهایموضوعیفیه مافیه با مثنویو دیوان شمس پرداخته شده است.
حسام الدین چلبی و جایگاه او
حوزه های تخصصی:
مولانا، عارف بزرگ ایران در قرن هفتم هجری، پیش از حشر و نشر با بزرگ مردانیچون شمس تبریزی، صلاح الدین زرکوب و حسام الدین چلبی، در میان مردم، هم چون پدرش، بهاولد، از پایه و مقامیخاص برخوردار بوده، همواره در مجالس وعظ او شرکت میجسته و او را فرمان میبردند، لیکن پس از اشناییبا شمس دگرگون شد و پس از مرگ شمس هم روحیات مولانا به آن چه که در گذشته بوده بازنگشت، اما پس از ان صلاح الدین زرکوب و حسام الدین چلبیجایشمس را به نوعیپرکردند. در این مقاله تاثیر و خدمت بزرگ حسام الدین چلبیبه ادبیات فارسیو ایرانیان، محور اصلیبررسیاست که از میان سخنان مولانا نکاتیمفید و قابل تامل در این باب استخراج شده است.
پنبه وسواس بیرون کن ز گوش
حوزه های تخصصی:
هدف غاییعارف از تحمل ریاضت ها و طیسلوک، رسیدن به یقین است که آن را به نام ها و عنوان هایدیگر نیز خوانده اند اما یقین را نه با نام کار است و نه با عنوان، باید دریافت و چشید و فهمید. یقین، به قلب اطمینان، به دل ارامش، به جان قرار و به زندگی، امید میبخشد و مرگ را دروازه ایبه سویارزوها میسازد. جهان آخرت را نزدیک و حب نفس را از ساحت انسانیبه دور میدارد. نقطه مقابل ان وسوسه و تردید است و سیر آن برخلاف یقین. مولانا، دست یابیبه یقین و رهاییاز تردید را موکول به هدایت خداوند و خواست واقعیسالک میداند و غرض از سرودن و ارایه مثنویمعنویرا وصول بدان سرمنزل میانگارد. نگاهیبه تلاش هایمولانا در این جهت، سرلوحه کار این مقاله است که به جایپرداختن به تعاریف و نظرات گوناگون و اغلب تکراری، میکوشد که از بیان شیوا و عاشقانه پیر بلخ یاریجوید. تا چه قبول افتد.
عشق از دیدگاه مولانا جلال الدین محمد بلخی
حوزه های تخصصی:
مرا حق از میعشق آفریدست همان عشقم، اگر مرگم بساید (دیوان شمس( نظریات عرفانی، فلسفیمولانا در مجموع، بر یک اصل استوار است و آن «وحدت وجود» است. ارکان این اصل عبارت است از: هستیو نیستی، عشق، جمع و تفریق، تضاد، انسان کامل. بحث حاضر بر رکن عشق استوار است که در فلسفه وحدت وجود، مبنایعرفان و تصوف شناخته آمده است. مولانا «عشق» را خمیرمایه همه پیش رفت ها و بزرگ واریها میدانست. عین القضات همدانیمعتقد است که عشق، واسطه است میان عاشق و معشوق که موجب پیوند میشود. مولانا معتقد است که واجب الوجود، محور عشق است و جهان مدارهایمتصل و وابسته به آن. مثنویمولانا با عشق اغاز شده و با عشق پایان میپذیرد.
عشق حالی دو اسبه می آمد
حوزه های تخصصی:
آن چه در این مقاله آمده است، بیان اجمالیداستان آفرینش آدم، صدور فرمان خداوند به فرشتگان برایآوردن مشتیخاک از زمین است و این که از میان این فرشتگان تنها عزرائیل موفق میشود با اغفال زمین، مشتیخاک برگیرد و فرمان الاهیرا اجرا کند. این داستان که در دفتر پنجم مثنویو مرصادالعباد نجم رازیآمده است، برایبیان دو هدف متفاوت است:مولانا نخست از مساله خیر و شر سخن میگوید و نتیجه میگیرد که امتناع خاک در رد پذیرش ماموریت فرشتگان برایآن است که گرفتار خیر و شر نشود. نجم رازیبه دلیلیدیگر متوسل میشود و آن این که از ترس قرب حق خاک سرباز میزند و میگوید من نهایت بعد را برگزیده ام تا از وحشت قرب در امان بمانم. در خلال این روایت نکاتیظریف و خواندنیاز مولانا و نجم رازیدر فضیلت دل و روح و خصایص فرشتگان برمیخوانید.
تبیین رابطه «عمل و پاداش» در مثنوی معنوی مولوی
حوزه های تخصصی:
«عمل»، در کنار اعتقاد قلبیو اقرار زبانی، یکیاز سه پایه دین ورزیرا تشکیل میدهد و در واقع بدون آن همه سلوک دینیو معنویانسان مختل میشود. مولانا ازجمله عارفانیاندیش مند است که در سرتاسر کتاب ارجمند خود، مثنویمعنوی، توجهیفراوان به مساله «عمل» کرده است. سخنان او در این باره آن قدر گسترده و ژرف است که طرح همه آن ها در حوصله یک مقاله مختصر نمیگنجد و از آن جا که بخشیعظیم از سخنان مولانا در این مورد، به پاداش عمل اختصاص دارد و او از زوایایمختلف این مساله را بررسیکرده است، در مقاله حاضر مساله «رابطه عمل و پاداش ان» را در مرکز توجه خود قرار داده و کوشیده ایم سخنان او در این زمینه را گرداوری، دسته بندیو تحلیل کنیم. بطور کلیمیتوان گفت که مولانا در مورد رابطه عمل و پاداش آن، مسایل زیر را مطرح کرده است: فناناپذیریاعمال، بیپاسخ نماندن اعمال، یگانگیپاداش و عمل، پیوند رنج ها و قبض هایروحیبا کارهایناپسند، تجسم اعمال، حبط اعمال، کافینبودن عمل برایدستیابیبه حقیقت (ترک عمل)، گسترش مهارناپذیر آثار عمل و بالآخره عمل بلاعوض. پیش گفتار مقاله هم به بحثیآسیب شناسنانه در مورد نگاه جامعه ایرانیبه مساله عمل و پاداش اختصاص یافته و سه اسیب اساسیدر این زمینه را معرفیکرده است: جداسازیعمل از پاداش آن، اعتقاد به ملازمت ایمان و بدبختیدر دنیا و بالآخره بیتوجهیبه فرهنگ کسب و کار.
نفیر مولوی، گوهر مثنوی بررسی تطبیقی مساله «اتحاد عاشق و معشوق» در مثنوی و حکمت متعالیه
حوزه های تخصصی:
از بخت شکر دارم و از روزگار هم». خداوند را سپاس گزارم که بار دیگر توفیق هم نشینیبا ملک الخلاق گلستان مثنویرا نصیبم کرد و جام کوچک وجودم را از ان رحیق سرخوشان مشحون ساخت. هدف این مقاله، یافتن این پرسش مهم است که لب لباب مثنویشریف مولانا چیست و به بیانیدیگر، آن «نفیری» که ویدر این عالم سرداد و همه سینه هایشرحه شرحه از فراق را به سویخویش فراخواند، کدام است؟ در این نوشته سعیخواهیم کرد تا با یاریجستن از سه مقدمه فلسفیدر حکمت متعالیه (تئوریحرکت جوهری، مساله نفیو اتحاد عاقل و معقول)، به یافتن پاسخ پرسش مهم مذکور از دیدگاه جلال الدین نایل اییم. امید است که ببار اید و کام همه عاشقان را شکرین سازد: و هذا دعا لا یرد فانه دعا لاصناف البریه شامل
وحدت درونیادیان در اندیشه مولانا
حوزه های تخصصی:
سنت عرفانیاسلام که مبانیو اموزه هایآن بخوبیدر آثار عارفان مسلمان ترسیم و تبیین شده است، یکیاز عناصر ارزشمند فرهنگ و هویت دینیما به شمار میاید و بازخوانیآن برایکشف قابلیت ها و ظرفیت هایش در عرصه جهانیشدن و تبادل افکار و اندیشه ها، وظیفه و رسالتیاست که بیش از همه بر دوش اندیش مندان فکور و آگاه نهاده شده است. در این نوشتار اندیشه هایمولانا را بازبینیو بازخوانیکرده و کوشیده ایم تا رد پاییکیاز نظریات جدید در عرصه دین پژوهیتطبیقیرا در ان نشان دهیم. نظریه «وحدت متعالیادیان» یا «وحدت درونیادیان» که اساس ان بر پایه تفکیک شریعت و طریقت نهاده شده است، کم یا بیش در اندیشه هایمولانا جلال الدین محمد بلخیدیده میشود. مولانا در آثار خود، با تکیه بر اصل محوری«وحدت وجود»، به یگانگیادیان اشاره کرده و محتوایدرونیادیان را برتر از صورت ظاهریآن ها دانسته است. اندیشه وحدت گرایانه مولانا در باب ادیان، گاهیبر پایه کثرت ظاهر و وحدت باطن، بنا شده و گاهیبر مبنایوحدت حقیقت و اختلاف منظر تبیین گردیده است.
پیوست ها و گسست های ساختاری در غزل مولانا
حوزه های تخصصی:
غزل مولانا در بلنداییاست که نقل و نه بعد از آن، نظیریبرایش یافت نمیشود. شعریساختمند که بر محور عمودیزبان قوام یافته و از طریق روایت گریو تمثیل گوییو پرورش استعاره به وحدت و انسجام رسیده است، اما استحکام غزل مولانا بر موسیقیاستوار است، و اگرچه وحدت معناییو موسیقاییدارد و مضمون هایتخیلیو رنگارنگ، ولینوعیگسست در تار و پود زیرینش دیده میشود. مقاله میکوشد نشانه هاییاز پیوست ها و گسست هایساختاریدر غزل هایاو را بیابد.
پیوندهای فکری مولانا با بهاولد، افلاطون
حوزه های تخصصی:
آدمیوارث علوم و معارف نیاکان خویش است، اما کم یافت میشود کسیکه دانش مضبوط در ضمیر خود آگاه فردیو جمعیرا در قالب چند ده هزار بیت سطر اشکار کند و قرن ها، عام و خاص را میهمان و مجذوب اندیشه هایالاهینماید و سروده هایمعنویخود را صیقل ارواح بخواند. دریافت خاست گاه فکریمولانا به همان اندازه دشوار است که بخواهیم سرچشمه رودیرا در اعماق جنگلیانبوه جست و جو کنیم، اما ان چه از ظاهر مثنویو ورایصورت آن برمیاید مهم ترین منبع تغذیه روحانیسراینده آن، قرآن و معارف اسلامیاست. برخورداریمولانا از اقبال تلمذ در محضر استادانیچون پدرش، برهان الدین محقق ترمذی، شمس تبریزیو افراد نام دار و بینام عصر خود و بهره مندیاز علوم منقول و مکتوب اعصار گذشته، مثنویرا به منشوریکثیر الوجوه مانند میکند تا باز تاباننده اندیشه هایاسلامی، ایرانی، یونانی، هندیو سامیباشد. مقصود این مقاله یاداوریبرخیپیوندهایفکریمولانا با بها ولد و افلاطون و فلوطین است که به اجمال با ذکر برخیشباهت ها در موضوعات مربوط به خدا ره روی، سنخیت، عشق و موطن اولیه بیان شده است.
انسان کامل از تجلی تا حلول
حوزه های تخصصی:
انسان، علت غاییعالم افرینش است. هر چند به صورت ظاهر در مرحله آخر افرینش قرار گرفته است ولیبه حسب معنی، نخستین خلقت است، زیرا مقصود از افرینش، ظهور صفات و افعال الهیاست و انسان مظهر این ظهور است. به اعتقاد مولانا، اگرچه در ظاهر میوه از درخت پدید میاید، اما مقصود اصلیاز درخت، میوه است. نیز در مورد انسان اوست که علت نهاییو ثمره افرینش است. این انسان که علت غاییافرینش است، محل تجلیصفات و اسما و افعال حقیقت مطلق است، اما دریغا که در تکاپویزندگیمادیاز لطیف ترین حقیقت روحانیخویش غافل گشته و مرات ضمیرش که تماشاگه جلوه هایسرمدیبود، از غبار تعینات مادی، پوشیده گشته است: عشق خواهد کین سخن بیرون بود اینت دانیچرا غمار نیست اینه غماز نبود چون بود زان که زنگار از رخش ممتاز نیست زدودن این غبار، نتیجه شور و شوقیاست که آدمیدر رهاییاز خود و نیل به عالم ملکوت دارد. با این شوق رهاییچنان در عرصه کشاکش تعینات نفس و جان، هم سو با جان به مقابله با نفس برمیخیزد که به مرحله فنا و بیخودیدست مییابد تا این که قبل از آن که بمیرد و قالب تن را رها کند، وجود را با هر چه در آن است از جسم و جان به پرواز در میآورد و مصداق این حدیث میگردد:موتوا قبل ان تموتوا» مولانا نیز با طرح داستان هاییچون بازرگان و طوطیو ... نشان میدهد که غایت سلوک عارف همین مرگ ارادیاست. این همان فنایدر وجود معشوق است که اتصال را برایاو ممکن میسازد. در این مقام است که سالک به شهود میرسد و آن چه میبیند و میشنود و انجام میدهد در حقیقت به حق است نه به خود. به نوعیاستغراق میرسد که ناشیاز حیرت عارف از مشاهده جلال حق است. رو که بییسمع و بییبصر توی سر تویچه جایصاحب سر توی در این مقام اگر عارف بخواهد غوغایدرونش را بازگو کند از آن جاییکه درک این عالم بیمتنها ورایحد آدم خاکیاست و فقط عارف کامل ان را درک مینماید، سخنان او صورت شطحیات بخود میگیرد وگرنه از دید مولانا، نغمه ایکه در درون انسان کامل است، انعکاس نغمه حق است و سخن حلاج در حقیقت اوایمرتعش تارهایوجودش بود، وجودیکه بیخودیرا تجربه میکرد، او نبود، حق بود. برمن از هستیمن جز نام نیست در وجودم جز توایخوش کام نیست به اعتقاد مولانا آن چه در این کمال، عارف بدان میرسد، استغراق در ذات حق است نه حلول زیرا در این مرتبه عارف به حق میپیوندد، جز به کل میرسد نه آن که کل گردد یا حق گردد.
بررسی تطبیقی«فنا» و «نیروانا» در آموزه های بودا، کارلوس کاستاندا و مولانا
حوزه های تخصصی:
بر مبنایمعرفت شناسیسنتی، آدمیقادر بود از راه حواس و به مدد روش هایتجربی، اشیا را چنان که هست، بشناسد و به واقعیت پیببرد. پس از نظریه کانت در معرفت شناسیکه بعد از او پذیرش عام یافته است، معلوم شد که معرفت، دستاورد تعامل عین و ذهن است و عامل شناسا (سوژه)، در موضوع شناسایی(ابژه) تصرف هاییدارد و ما با «نمود» اشیا سروکار داریم، نه با «بود» اشیا. ما نمیتوانیم به واقعیت، آن گونه که هست برسیم، بلکه تنها میتوانیم واقعیت را آن گونه که مینماید، بشناسیم. به عبارت دیگر ما با «فنومن ها» سروکار داریم نه با ""نومن ها"". بنظر میرسد که در روزگار پست مدرن، بر اثر ظهور معرفت شناسیجدید و درهم شکسته شدن اقتدار علم (Science) و متدهایتجربیو کم رنگ شدن جزمیت و اثبات گراییدر علوم و اکتفا به ابطال گرایی، راه برایمکتب هایعرفانیو معنوی، که انسان را به درک شهودیو یقینیفرا میخواند، گشوده شده است. شبه دین ها، معنویت هایمدرن و سیستم هایعرفانیدر کنار ادیان توحیدیو غیرتوحیدی، متاع خویش را به بازار آورده و بساط تبلیغ و تبیین را گسترده است. برخیاز این مکاتب عرفانیمتاثر از سنت هایعرفانیدینیاست که در تداوم تاریخیخود با گسست از بنیان هایمعرفتیخود، راهیدیگر برگزیده و برخیدیگر ریشه در نیازهایانسان مدرن به فضا/ تفکر معنویفارغ از پیش فرض هایدینیو غیردینیدارد. در این مقاله میکوشیم با بررسیتطبیقیسه سیستم عرفانی(بودیسم، عرفان سرخ پوستیو عرفان مولانا)، فرجام و غایت سلوک را بر مبنایدریافت ها و آموزه هایاین سه مکتب مورد بررسیو ارزیابیقرار دهیم.
رباعی و موضوع مرگ در رباعیات مولانا
حوزه های تخصصی:
رباعی، یکیاز قالب هایشعریاست که ابداع آن را در زبان فارسیدانسته اند. از آن جا که در این قالب، مفهومیمنحصر گنجانده میشود و وزنیخاص در آن بکار میرود، کاربرد آن را در زبان فارسیکمتر از دیگر قالب هایشعریمیبینیم. مولانا نیز در خیل اشعارش، به سرایش رباعیپرداخته و در این باره مهارتیویژه را بکار بسته است. در این مقاله به بررسیمساله مرگ و آن سویمرگ و اندیشه هایمولانا در این باب میپردازیم. بدین ترتیب با اندیشه هایویدرباره مرگ، که میان انسان ها مشترک است، حیات بعد از مرگ و حیات آخروی، که جایمحاسبه اعمال این جهانیاست، آشنا میشویم.
مقالات شمس و مینیمالیسم
حوزه های تخصصی:
گسترش صنعت و مدرنیزم باعث شده که زندگیبشر دچار تغییر و تحول گردد و این امر حوزه هنر و ادبیات را نیز تحت تاثیر قرار داده است. حاصل این تاثیرپذیریپدید امدن مینیمالیسم در عرصه داستان سراییاست. به این معنیکه نویسنده از حداقل واژگان و ایجاز بهره میگیرد تا داستانیرا در طرح ساده بیان کند. هرچند این پدیده در غرب مقوله ایجدید محسوب میشود، اما در ادبیات وسیع ایران زمین نمونه هاییفراوان وجود دارد که کاملا منطبق با ویژگیهایداستان مینیمال است. مقالات شمس تبریزیعلاوه بر داشتن ارزش هایمحتواییو بیان آموزه هایدینیو عرفانیاز جهت داستان پردازینیز قابل اهمیت است. موجز بودن، حذف حشو و زواید و داشتن درون مایه و تم جذاب از برجسته ترین ویژگیهایحکایات و قصه هایمقالات است که به نوعیمنطبق با شگردهایداستان سراییمینیمالیستیبشمار میرود. در این نوشته سعیبر ان است که چگونگیبیان حکایات و قصه ها در مقالات شمس، هم راه با ویژگیهایداستان مینیمالیسم بررسیشود.
زاد روز مولانا
حوزه های تخصصی:
زمان ولادت مولانا جلال الدین محمد بلخی، چنان که در رساله فریدون بن احمد سپه سالار یعنیقدیم ترین و موثق ترین زندگینامه او آمده است، در سال 604 هـ.ق. است، شادروان عبدالباقیگلپینارلی، استاد دانشگاه استانبول و مولویشناس برجسته روزگار ما، برپایه مطلبیاز کتاب فیه مافیه و بیتیاز دیوان شمس، در این باره شک کرده و تولد مولانا را 24 سال قبل از تاریخ فوق دانسته است. بعضیمحققان دیگر نیز نظر او را پذیرفته اند. بنابر مباحث و دلایلیکه در این گفتار آمده است، این نظر پذیرفتنینیست و زاد روز مولانا همان است که از روزگار قدیم تاکنون همگان آن را باور داشته اند.
نقد قدرت از دیدگاه مولانا در مثنوی
حوزه های تخصصی:
کمتر کسیممکن است به مولانا به چشم منتقد و مصلح اجتماعینگاه کند و در آثار عرفانیو غناییویبه دنبال آرایانتقادیو سیاسیباشد، اما درک عرفان و اندیشه انسانیو مردم گرایانه او، تردیدیدر جامعیت شخصیت و جهان بینیویباقینمیگذارد، از این رو بسیار طبیعیمینماید که او وقتیاز رستگاریانسان و زندگیصلح آمیز و مبتنیبر معنویت و آگاهیسخن میگوید، قدرت ستم گرایانه و استبداد ظالمانه را به مثابه مانعیعمده نکوهش میکند. در این نوشتار سعیشده است با کنکاش در مثنوی، برخورد او با مساله قدرت و حکومت و جهت گیریانتقادیش نسبت بدان بررسیو تحلیل شود.