نویسندگان: مرتضی شیرودی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

متن

 

«باید بدون ابراز هیچگونه تردیدی گفت نقش اول و اساسی را در جنبش آزادی‌خواهانه و عدالت‌خواهانه مردم در مشروطه، علما برعهده داشتند. آنها با نفوذ روحانی خود در جامعه و سابقه‌ای که به دلیل همین نفوذ معنوی از آن برخوردار بودند، توانستند جنبشی را علیه حکومت ظالمانه قاجار به وجود آورند.»1امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران در همین مورد می‌فرمایند:«در این جنبشهایی که در طول زمانی که ما بودیم در آن، یا نزدیک ما بوده، در این جنبشها کسی که قیام کرده باز این طبقه(روحانیون) بودند. طبقات دیگر هم همراهی کردند، لیکن اینها ابتدا شروع کردند. در قضیه تنباکو اینها بودند در قضیه مشروطه اینها بودند که جلو افتادند و مردم هم همراهی می‌کردند با آنها. در این قضایای دیگر هم، روحانیت با شما همه رفیق بوده است.»2«این صد سال اخیر را وقتی ما ملاحظه می‌کنیم هر جنبشی که واقع شده است از طرف روحانیون برضد سلاطین، بوده است جنبش تنباکو برضد سلطان آن وقت بوده است. جنبش مشروطه برضد رژیم سلطنتی بود. البته با قبول داشتن رژیم، عدالت می‌خواستند ایجاد کنند.»3« جنبش مشروطیت هم از روحانیون نجف و ایران شروع شد. مردم تبعیت کردند و کار را تا آنجا که توانستند مشروطه را آن طور که هست درستش کنند متحققش کنند. باز همان بساط ]رژیم استبدادی[ بود.»4« در جنبش مشروطیت همین علما در راس بودند. اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت. این قدر که آنها می‌خواستند که مشروطه تحقق پیدا کند و قانون اساسی در کار باشد، لیکن بعد از آن که شد، دنباله‌اش گرفته نشد.»5« مشروطه را آنها(علما) بپا کردند و دیگران آمدند و مشروطه را همان استبداد غلیظ‌تر با اسم مشروطه، یک اسم بی مسمایی بود و گفته می‌شد که ما مجلس داریم و مشروطه داریم و مشروطه خواه هستیم، لیکن استبداد به تمام معنای خودش بر ما حکومت می‌کرد.»6 بنابر آنچه گذشت، نقش روحانیت در زایش و پیدایش مشروطیت بسیار واضح و آشکار است، اما چرا پس از پیروزی اولیه مشروطه، روحانیت کنار رفت و یا کنار گذاشته شد؟ از این رو، پرسش اصلی این مقاله، پاسخ به این پرسش است که علت کناره‌گیری و یا کنار گذاشتن روحانیت در جریان مشروطه چه بوده؟ پاسخ این سوال را با کنکاش در مولفه‌های زیر بررسی خواهیم کرد:

1- دستهای اجانب

حامد الگار در کتاب نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت می‌نویسد:«اندکی پیش از کشته شدن سید عبدالحمید و مهاجرت علما به قم، سید عبدالله بهبهانی باگراندوف(Grant duff) وابسته سفارت انگلیس در محل ییلاقی سفارت واقع در قلهک ملاقات و تقاضای کمک کرده بود. اما وابسته سفارت حکومت سلطنتی انگلیس به او گفت به هیچ وجه به جنبشی که مخالف حکومت ایران باشد کمک نخواهد کرد. ]در حالیکه[ در 27 جمادی الاول 1324.ق(19 ژوئیه 1906‌) چهار روز بعد از آغاز حرکت به قم تقریبا سی تن از گروه‌های روحانی و بازرگان در سفارت انگلیس متحصن شدند ]و[ گراندوف خواسته‌های ]متحصنین[ را به شاه تسلیم کرد.»7 صادق زیبا کلام در کتاب سنت و مدرنیسم در این مورد می‌گوید:«پس از به توپ بسته شدن مجلس از جمله حدود هفتاد نفر به سفارت انگلیس پناهنده شدند.»8 فراماسونری به عنوان یک تشکیلات نوپا ولی موثر، با همراهی و همگامی اجانب نقش ویژه‌ای در ایجاد شکاف بین روحانیت بازی کرد. به عقیده الگار:«ظاهرا عبدالله بهبهانی دست کم در آغاز از روی خصومت شخصی‌اش با عین الدوله به فعالیت پرداخته و مشخصا به هیچ یک از دسته‌های تهران وابستگی نداشت. لکن سید محمد طباطبائی، میرزا نصرالله ملک المتکلمین و سید جمال الدین واعظ، همه به محافل گوناگونی وابسته بودند ]لذا[ درست دینی آنان آشکارا در معرض شک قرار داشت. طباطبائی تحصیلات مذهبی داشت و از جمله شاگردان میرزا حسن شیرازی بود با وجود این از طریق پدرش سید صادق روابط فراماسونری یا شبه ماسونی داشت. بنا به گفته ملک‌زاده از طریق این روابط همکاری خود را با جنبش مشروطیت آغاز کرد سید جمال الدین در نوشتن کتاب ضد روحانی«رویای صادقانه» با ملک المتکلمین همکاری داشت.»9

2- توطئه دولتی

الگار در کتاب خود آورده است:«عین الدوله گماشتگانی در خفا به شاه عبدالعظیم فرستاد به امید اینکه در رهبری علما تفرقه اندازد. در روز چهاردهم ذی العقده سال 1323.ق(12 ژانویه 1906.م) چهارتن از علما به نمایندگی بقیه به تهران آمدند تا با عین الدوله درباره تقاضاهایشان گفتگو کنند هنگامی که علائم بی‌میلی عین الدوله به اجرای حکم تاسیس عدالت خانه افزایش یافت رساله‌هایی درباره ضعف علما در برابر تعلل ورزی عین الدوله شروع به نشر کرد. کار به جایی رسید که طباطبائی لازم دید شخصا به منبر رفته به قرآن سوگند یاد کند که او و همکارانش از عین الدوله رشوه نگرفته‌اند تا از در خواستهای خودشان دست بردارند.»10 ملک‌زاده در کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایران به این موضوع چنین اشاره می‌کند:«پس از آنکه محمدعلی شاه به واسطه فشار مردم و انقلاب تبریز برخلاف میل قلبی و تصمیم واقعیش اعلان مبهم و بی‌سرو ته انتخابات را منتشر نمود، برطبق نقشه‌ای که قبلا تهیه کرده بودند سیل تلگراف از طرف روحانیون و اعیان شهرستانها در مخالفت با مشروطه و حرمت آن به طرف دربار سرازیر شد روحانیون مستبد تهران و روسای طلاب، مجلسی در منزل حاجی شیخ فضل الله و منزل امام جمعه تهران منعقد نمودند و برضد مشروطه و اعلانی که از طرف شاه شده بود به کنکاش پرداختند و پس از جلسات متعدد و مذاکرات بسیار بر آن شدند که متفقا به دربار رفته و از شاه تقاضا نمایند که چون مشروطه و قانون اساسی مخالف شرع اسلام است و مشروطه خواهان کافر و مرتدند، شاه باید از اعطای مشروطه و برگزاری انتخابات به کلی صرف نظر کند.»11

3- منازعه در مفهوم برابری

 زیبا کلام عقیده دارد:«یکی از مبانی مشروطه، تساوی افراد در برابر قانون بود. به عبارت دیگر، اگر فردی جرمی را مرتکب می‌شد، قانون مستقل از جنسیت، مذهب یا وضعیت اجتماعی متهم می‌باید به آن جرم رسیدگی نماید. اما شیخ فضل الله این اصل را خلاف شریعت می‌دانست، زیرا معتقد بود که شرع میان مسلم و غیر مسلم در ارتکاب جرم تفاوت قائل شده است به عنوان مثال حکم یک کافر ذمی، با حکم یک کافر حربی یا اهل کتاب متفاوت است.»12 اما در سوی دیگر آیت الله نائینی معتقد بود:«غرض از مساوات و یکسان بودن در برابر قانون، در خصوص قوانین عرفی می‌باشد که بالطبع همه از جمله پادشاه و حاکم با افراد معمولی در برابر آن یکسانند احکام اولیه در حوزه عالمان دینی است، ولی احکام ثانویه(پس از آنکه حکم ثانویه بودنشان توسط فقها تایید شد)، باید توسط کسانی حل و فصل شود که اشراف به عرف و امور مستحدثه دارند. این افراد می‌توانند غیر روحانی و غیر مجتهد باشند، زیرا عنصر اصلی پرداختن به احکام ثانویه آگاهی از عرف و مقتضیات زمانه است.»13

4- معنای دوگانه حکومت مشروطه

 

 یکی از دلایل اصلی اختلافات موجود بین روحانیت که تا حدودی منجر به کاهش اعتبار اجتماعی آنان نیز شد، دوگانگی در فهم و استنباط مفهوم حکومت مشروطه بود. از یک سو علمای نجف پس از به توپ بسته شدن مجلس توسط احمدعلی شاه فتوا می‌دهند که:«به عموم ملت حکم خدا را اعلام می‌داریم: الیوم همت در رفع این سفاک جبار ]محمدعلی شاه[ و دفاع از نفوس و اعراض و اموال مسلمین از اهِم واجبات و دادن مالیات به گماشتگان او از اعظم محرمات و بذل جهد در استحکام و استقرار مشروطیت به منزله جهاد در رکاب امام زمان ارواحنا فداه و سر مویی مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه با آن حضرت صلوات الله و سلامه علیه است.»14 در حالیکه شیخ فضل الله در هیمن مقطع زمانی اظهار کرده بود:« اگر مقصود اینها تقویت دولت اسلام بود چرا این قدر تضعیف سلطان اسلام پناه را می‌کردند و چرا به همه نحو تعرضات احمقانه نسبت به سلطان مسلمین کردند.»15 یا محمد حسین تبریزی، روحانی برجسته آذربایجان نیز نظر مشابه‌ای ابراز کرد:«پس بایست به قدر امکان به قدرت و شوکت سلطان افزود تا از رعب و ترس شوکت و مجازات او اشرار اقارب و اجانب و گرگهای خون خوار داخله و خارجه حمله و تعدی به این مشت گوسفندان بی دست و پا ننموده و ایشان را پامال و طعمه خود قرار ندهند.»16

5- عدم اعتقاد به مشروطیت

علاوه بر دو دستگی بین روحانیون معتقد به مشروطه(مشروطه مطلق و مشروطه مشروعه)، دسته‌ای از طبقه روحانیت با اساس مشروطه مخالف بودند و از این رو، با روحانیت معتقد به مشروطه مخالفت می‌ورزیدند. زیبا کلام در این مورد می‌‌نویسد:«برخی از روحانیون به واسطه عدم اعتقاد به مشروطه و یا تحت تاثیر نوشته‌های مخالفین مذهبیشان به مشروطه پشت کردند.»17 کسروی درباره عدم اعتقاد برخی از روحانیون به مشروطه می‌ گوید:«در آخرهای فروردین در خود تبریز یک آشوب ریشه‌داری پیش آمد و آن دشمنی حاجی میرزا حسن مجتهد و برخی از نمایندگان انجمن ایالتی با مشروطه بود که به بیرون کردن مجتهد از شهر انجامید.»18 زیبا کلام تاثیر نوشته‌های مخالفین در کناره‌گیری روحانیت از مشروطیت را به این صورت به تصویر می‌کشد:«اقلیت رادیکال غیر مذهبی درون مجلس و شماری از روزنامه‌های وابسته انتقاداتی را به افکار و آرای روحانیون وارد آورده و خواهان کناره‌گیری و عدم دخالت آنان در امور مملکت و سیاست شدند. از نظر آنان همان طور که غرب در جریان تحول تاریخی خود مذهب را از سیاست جدا کرده بود، ایرانیان نیز می‌بایست برای ترقی و پیشرفت در چنین راهی گام بردارند.»19

6- نگرش متفاوت در قانون‌گذاری

صادق زیبا کلام به این موضوع اشاره می‌کند که:«شیخ فضل الله در خصوص وجوب قانون، ناقص بودن عقل بشر در جعل قانون را پایه استدلالش در مخالفت با قانون‌گذاری توسط مجلس قرار داده و نتیجه‌گیری می‌کند که اگر بشر قانون‌گذاری نماید، به معنای آن است که قوانین نبی اکرم کامل نبوده او قانون‌گذاری را نوعی بدعت می‌دانست.»20 «اما نائینی این استدلال را نمی‌پذیرد] زیرا به عقیده وی[ بدعت آن است که چیزی از بیرون وارد احکام شرعی شده و لباس شریعت به تن کند. بنابراین، مصوبات مجلس به هیچ روی حکم بدعت پیدا نمی‌کنند، چون صرفا قوانین عرفی هستند و به عنوان احکام شرعی بر مردم تکلیف نمی‌شوند. او همچنین استدلال می‌کند که تکلیف قوانین شرعی روشن است و مجلس حق دخل و تصرف در آنها را ندارد و این امور بر عهده مجتهدین می‌باشد. اما قوانین عرف پیرامون امور مستحدثه مشروطه به شرط آنکه ناقض احکام شرعی نباشند می‌توانند توسط مجلس وضع و نقض شوند. وی در جهت تحقق این منظور حضور مجتهدین در مجلس را برای نظارت بر مصوبات کافی می‌داند.»21

7- درک نادرست از معنای مشروطه

کسروی بر این باور است که:«ملایان که به مشروطه درآمده بودند بسیاری از ایشان، نه همه شان، معنی مشروطه را نمی‌دانستند و چنین می‌پنداشتند که چون رشته کارها از دست دربار گرفته شود یکسره به دست اینان سپرده خواهد شد کارهای باز پسین مجلس- از برانداختن«تیول» و «تسعیر» و مانند اینها- آنان را سخت می‌رنجانید، این بود ]که[ دلسرد گردیده و ناگزیر می‌شدند که از همراهی با توده کناره بگیرند.»22 کسروی در جایی دیگر می‌نویسد:« این علمای نجف و دو سید و کسانی دیگری از علما که پافشاری در مشروطه خواهی می‌کنند، معنی درست مشروطه و نتیجه رواج قانونهای اروپایی را نمی‌‌دانستند، و از ناسازگاری بسیار آشکار که میان مشروطه و کیش شیعی است آگاهی درستی نداشتند.»23

8- اختلاف در کیفیت مجلس

 حسن آیت معتقد بود:«با فشارهایی که شیخ فضل الله آورد، در قانون اساسی کلمه اسلام به کرات تکرار شد. حتی گفته شد هیچ قانونی خلاف شرع نمی‌تواند از مجلس بگذرد. در اصل دوم متمم قانون اساسی که اصل طولانی هم بود و به اصل طراز مشهور بود، پیش بینی کرده بودند که تمام قوانین باید از زیر نظر پنج نفر علمای درجه اول بگذرد و اسم مجلس، شورای اسلامی باشد. آن سید محمد صادق طباطبائی و دیگران که بعدها مشروطه خواه قلمداد شدند، اینها می‌گفتند که نه.»24 ملک‌زاده نظر مشابهی را ابراز کرده و می‌گوید:«طباطبائی عقیدتا مخالف با آن دستگاه ظلم بود و بهبهانی سیاستا.»25

9- نقش روشنفکران غرب و شرق زده

 امام خمینی(ره)، رهبر کبیر انقلاب اسلامی درباره نقش روشنفکران غرب و شرق‌‌زده در ایجاد اختلاف بین روحانیت می‌فرماید:«از آن طرف عمال قدرتهای خارجی و خصوصا در آن وقت انگلستان درکار بودند که اینها را از صحنه خارج کنند یا به ترور یا به تبلیغات. گویندگان آنها کوشش کردند به این که روحانیون را از دخالت در سیاست خارج کنند و سیاست را بدهند به دست آنهایی که می‌توانند به قول آنها، یعنی فرنگ رفته‌ها و غرب‌زده‌ها و شرق‌زده‌ها و کردند آنچه را که کردند.»26 امام راحل همچنین در جای دیگر می‌فرمایند:«ببینید چه جمعیتهایی هستند که روحانیون را می‌خواهند کنار بگذارند. همان طوری که در صدر مشروطه با روحانی این کار را کردند و اینها را زدند و کشتند و ترور کردند همان نقشه است. آن وقت ترور کردند سید عبدالله بهبهانی را، مرحوم نوری را کشتند و مسیر ملت را از آن راهی که بود برگرداندند، به یک مسیر دیگر و همان نقشه الان هست که مطهری را می‌کشند و فردا هم شاید من و پس فردا هم یکی دیگر را.»27 بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران در اشاراتی دیگر می‌فرماید:«از اول مشروطه را اینها(روحانیون) درست کردند. این شیاطین(عمال بیگانه) که متوجه مسائل بودند روحانیون و مومنینی که تبع آنها بودند، بازی دادند. اینها را خدعه کردند، متمم قانون اساسی را قبول کردند، ولیکن اینها وقت عمل، عمل نکردند به متمم قانون اساسی، یعنی پنج نفر مجتهد را در مجلس نیاوردند.»28

10- تاثیرپذیری از فرهنگ سیاسی غرب

 ناصر جمال‌زاده در مقاله تنوع گفتمانی علمای شیعه در عصر مشروطیت نوشته است:«برخلاف علمای مشروطه مشروعه، ]سایر روحانیون[ از اعلام این نکته که در حال حاضر بعضی از مفاهیم و نهادهای خود را از گفتمان غربی گفته‌اند، ابایی ندارند. اینان در توجیه‌های خود سعی دارند غربیان را در اخذ مفاهیم که موجب پیشرفتشان شده است، وامدار اسلام و مسلمانان نشان دهند؛ ولی به صورت تلویحی اثرپذیری خود را از مفاهیم جدیدی که در حال حاضر از طریق غرب آمده است، کتمان نمی‌کنند و به آن اعتراف دارند ]به دیگر بیان[… نائینی از یک طرف غربیها را به خاطر اخذ اصول مشروطیت از اسلام مدیون می‌داند، و از طرف دیگر علما و مسلمانان را به خاطر تعمق نکردن درمتون دینی از منظر سیاسی محکوم می‌کند.»29 اما آنچه مشروطه خواهان را از مشروعه خواهان جدا کرد، تاکید یکی بر اسلام و آن دیگری بر غیر اسلام نیست، بلکه درجه تاثیرپذیری آن دو از فرهنگ سیاسی غرب و میزان اعتماد مشروعه‌خواهان به مشروطه‌خواهان بود. «مشروطه مشروعه نفی استبداد را در قالب مشروطه‌خواهی، به صورتی می‌خواست که شریعت شیعی و جامعه متدینّان را حفظ کند و چون به مشروطه خواهان حاکم در تحقق این خواسته اطمینان نداشت، با آن از در مخالفت درآمد وگرنه نفس وجود نظام مشروطه، مجلس، قانون اساسی، آزادی و برابری را پذیرا بودند.»30

نتیجه‌گیری

پیشتازی روحانیت در انقلاب مشروطیت، همانند پیشگامی آنان در سایر حرکتهای انقلابی و ضد استعماری تاریخ معاصر ایران بدیهی، روشن و بی نیاز از مجادله و مباحثه است، به نحوی که دوست و دشمن به حقانیت این سخن اذعان دارند. اما وجود دو دستگی و اختلاف در میان آنها نیز امری واضح است. امام خمینی(ره) در این مورد می‌فرماید:«مشروطه بعد از این که ابتدا پیش رفت، دستهایی آمد و تمام ایران را به دو دسته تقسیم‌بندی کرد. نه ایران تنها، از روحانیون بزرگ نجف؛ یک دسته مخالف، یک دسته طرفدار مشروطیت، یک دسته دشمن مشروطه. علمای خود ایران نیز یک دسته طرفدار مشروطه، یک دسته مخالف مشروطه همان مستبدین بعدها آمدند و مشروطه را قبضه کردند و رساندند به آنجایی که دیدید و دیدیم در ایران هم بین علما همین جور اختلافات را ایجاد کردند.»31

اما آنچه روحانیت را پس از جریان مشروطیت از صحنه سیاسی کشور حذف کرد، بیش از آنکه به وجود این اختلافات و وابسته باشد، به کناره‌گیری آنان از مسائل سیاسی مرتبط می‌باشد. به کلامی از امام خمینی(ره) نگاه کنید:«در جنبش مشروطیت همین علما در راس بودند. اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران نیز به دست علما شروع شد و پیش رفت. این قدر که آنها می‌خواستند که مشروطه تحقق پیدا کند و قانون اساسی در کار باشد شد، لیکن بعد از آن که شد، دنباله‌اش گرفته نشد. مردم که بی‌طرف بودند و در روحانیون هم هرکسی سراغ کار خودش رفت.»32

البته بدون هیچ شک و تردیدی بخشی از جریان حذف روحانیون به دستهای شیطانی مخالفین این سرزمین و اصول الهی اسلام باز می‌گردد. در کلامی از امام خمینی(ره) می‌خوانیم:« و مثل زمان مشروطیت نشود که آنها که اهل کار بودند مایوس بشوند و کنار بروند، که در زمان مشروطیت همین کار را کردند و مستبدین آمدند و مشروطه‌خواه شدند و مشروعه‌خواهان را کنار زدند.»33 بنابراین در پایان باید به این کلام ارزشمند امام خمینی(ره) توجه کنیم که:«ما باید از این تاریخ درس عبرت بگیریم که مبادا یک وقتی در بین شما آقایان روحانیون، اشخاصی بیفتند یا در بین مردم وسوسه کنند و خدای نخواسته آن امری که در مشروطه اتفاق افتاد در ایران اتفاق بیفتد.»34

 

پی نوشت‌ها

1-      رسول جعفریان، بررسی و تحقیق در جنبش مشروطیت ایران، ص27

2-      صحیفه نور، ج5، ص51

3-      همان، ج7، ص204

4-      همان، ج8، ص179

5-      همان،ج15، ص202

6-       همان، ص222

7-      حامد الگار، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ص348

8-      صادق زیبا کلام، سنت و مدرنیسم، ص500

9-      حامد الگار، همان، ص353

10- همان، ص344

11- مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج4و5، ص219

12- زیبا کلام، همان، ص474

13- همان، ص 494

14- عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت، ص110

15- غلامحسین زرگری نژاد، رسائل مشروطیت، ص185

16- حسین آبادیان، حکومت مشروطه،ص50

17- زیبا کلام، همان، ص 462

18- احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص238

19- زیبا کلام، همان، ص461

20- همان، ص 476

21- همان، ص 493

22- کسروی، همان، ص239

23- همان، ص278

24- حسن آیت، درسهایی از تاریخ سیاسی ایران، ص105

25- ملک زاده، همان، ج1، ص252

26- صحیفه نور، ج15، ص202

27- همان، ج6، ص258

28- همان، ج2، ص285

29- ناصر جمال زاده، تنوع گفتمان علمای شیعه در عرصه مشروطیت، فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق(ع)، شماره 8، زمستان 78، ص178

30- همان، ص196

31- صحیفه نور، ج18، ص135

32- همان

33- همان، ص151

34- همان، ص135

 

 

تبلیغات