نویسندگان: نجف لک زایی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

متن

حضور نیروهای بیگانه در صحنة تحولات سیاسی ـ اجتماعی هر کشوری کاملاً طبیعی و روشن است. خواه این حضور مستقیم باشد یا غیرمستقیم، دوستانه باشد یا خصمانه، و یکطرفه باشد یا دو طرفه. همة گونه‌های این حضور تحت عنوان روابط خارجی قابل تحلیل و بررسی می‌باشند که مجموعة تعاملات اجباری یا اختیاری و دوستانه یا خصمانة سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشورها با یکدیگر را شامل می‌شود.

البته کشورهای مختلف به لحاظ ویژگیها و امتیازات ژئوپولیتیک خود، از سطوح مختلف روابط خارجی برخوردار می‌شوند و از لحاظ فعال یا منفعل‌بودن متفاوت هستند. هر چند که امروزه در سیستم دهکدة جهانی و پروژة جهانی کلیة ویژگیهای ژئوپولیتیک قرار است که رنگ ببازد و همة واحدهای جغرافیایی در خدمت به یک مرکز ادامة حیات دهند، اما به هر حال هنوز هم دولت ـ کشورها پابرجا هستند و هر کدام از آنها سایر کشورها را بیگانه قلمداد می‌کند. ایران که یکی از ممتازترین کشورهای ژئوپولیتیک جهان محسوب می‌شود همواره دارای اصول مشخصی در تعامل با سایر کشورها بوده است که از آن به سیاست خارجی تعبیر می‌شود. با بررسی تاریخ درمی‌یابیم که ایران در دوره‌های پیش از اسلام، و بعد ازآن تا دوران صفویه دارای اصول و مبانی مشخصی در رابطه با کشورهای بیگانه بوده است. بویژه در دوران شکوهمند تمدن اسلامی، این اصول و مبانی برگرفته از تعالیم دینی و اسلامی و کاملاً منسجم و نظام‌مند بود. این رویه تا زمان صفویه کم و بیش پا برجا بود و حتی در طی حکومت سی‌سالة کریمخان زند تا حدود زیادی رعایت می‌شد. اما با روی کار آمدن سلسلة قاجاریه، گویا خورشید عزت و اقتدار ایران در روابط خارجی نیز بکلی غروب کرد و بزرگترین هنر اغلب پادشاهان قاجار حفظ تاج و تخت و مواریث سلطنت شد. از آن روزگار به بعد است که سیاست خارجی از دولت و کشور ایران رخت برمی‌بندد و جای خود را به روابط خارجی، آن هم از نوع انفعالی، می‌دهد و روز به روز عرصة ایران برای تاخت و تاز سفارتخانه‌های خارجی بازتر می‌شود. این وضعیت تا بدانجا پیش‌ می‌رود که مردم ایران سررشتة عادی‌ترین تحولات سیاسی ـ اجتماعی و اقتصادی کشور را در دست سیاست روس یا انگلیس می‌دیدند.

روی کار آمدن خاندان پهلوی کار را بدتر کرد، چرا که اساس تشکیل حکومت و به قدرت رسیدن آنها براساس دخالت و حمایت بیگانگان بود و حتی همان مقدار غرور پادشاهی قاجارها نیز از رفتار حکومتگران ایران زودوده شد و حکومت ایران عملاً به سرسپردگی و مزدوری قدرت‌های خارجی پرداخت.

وقوع انقلاب اسلامی، به گونه‌ای اساسی ورق را برگرداند و نه تنها حضور مداخله‌جویانه بیگانگان را پایان بخشید بلکه ایران را به عنوان محور تحولات منطقه‌ای و یکی از مهمترین بازیگران نظام بین‌الملل مطرح ساخت. در مقالة حاضر ضمن آشنایی با شمه‌ای از چگونگی روابط خارجی ایران معاصر با کشورهای بیگانه با تحلیلی از ویژگیهای ژئوپولیتیک و فرهنگی تاریخی کشورمان آشنا می‌گردید.

 

 

 

مقدمه

در تکوین تحولات سیاسی- اجتماعی ایران و از منظر جامعه شناسی سیاسی چهار نیرو از نقش اصلی و محوری  برخوردار بوده‌اند که عبارتند از: نیروی دولت و هیات حاکمه، نیروی مذهب و علما، نیروی منورالفکری و جدید و نیروهای بیگانه. در این گفتار به نقش نیروهای بیگانه در تحولات سیاسی، اجتماعی ایران می‌پردازیم تا دریابیم تاثیرات بیگانگان بر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران چه بوده است؟ از سوی دیگر جهت بررسی نقش بیگانگان، ناچاریم از دو مقوله سیاست خارجی و روابط خارجی سخن به میان آوریم. تفاوت این دو در این است که روابط خارجی ممکن است تابع برنامه ریزی مشخصی نباشد در حالیکه سیاست خارجی امری برنامه‌ریزی شده و مدون و تابع منافع ملی کشورها است. اندیشمندان روابط بین الملل منافع ملی را به دو دسته تقسیم می‌کنند:

منافع ملی اولیه: منافعی هستند که به هیچ وجه نمی‌توان از آنها صرف نظر کرد. به عنوان مثال حفظ استقلال و تمامیت ارضی یک کشور جزء منافع اولیه محسوب می‌شود و تحت هیچ شرایطی نمی‌توان آنرا نادیده گرفت.

 منافع ملی ثانویه: منافعی هستند که در اولویت اول قرار ندارند. تامین رفاه شهروندان و توسعه همه جانبه یک کشور، از جمله اموری است که جزء منافع ثانویه به شمار می‌روند.2

براساس توضیح فوق در خصوص سیاست و روابط خارجی می‌توان چنین گفت که ایران در دوره قاجاریه از سیاست خارجی خاصی برخوردار نبوده است. در دوره پهلوی نیز وضع برهمین منوال است و ایران صرفا دارای روابط خارجی با دیگر کشورها بود. در این دو دوره سیاست خارجی ایران توسط دولتمردان ایرانی و در داخل مرزهای کشور تدوین نمی‌گشت بلکه عمدتا توسط بیگانگان و متناسب با منافع ملی همان کشورها تدوین می‌شد. برهمین اساس منافع ملی ایران به هیچ وجه مد نظر قرار نمی‌گرفت تا جهت تامین آن، سیاست خارجی مدونی به وجود آید.3

این درحالی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و قطع سلطه بیگانگان بر کشور، علاوه بر روابط خارجی، مقوله سیاست خارجی نیز ظهور یافت.

ادوار دخالت بیگانگان در ایران

به طور کلی می‌توان دخالت بیگانگان در امور ایران را به دو دوره قبل از انقلاب و دوره پس از انقلاب اسلامی تقسیم کرد. در دوره پیش از وقوع انقلاب اسلامی نیز دو مقطع از یکدیگر قابل تفکیک می‌باشند:1- قبل از جنگ جهانی دوم 2- پس از جنگ جهانی دوم. در دوره قبل از جنگ جهانی دوم نیز مقاطع ذیل از یکدیگر قابل تفکیک هستند:

1-      دوره صفویه و نزاع با عثمانی‌: از جمله اتفاقات بارز در این دوره وقوع جنگهای خونین با امپراتوری عثمانی است. عثمانیها به دلیل ادعای در دست داشتن خلافت اسلامی، ایران را جزئی از امپراتوری خود می‌دانستند و انتظار داشتند که این کشور تبعیت از مرکزیت خلافت اسلامی را پذیرا باشد. اما ایران خواهان حفظ استقلال خویش بود و به همین دلیل جنگهایی بین دو کشور به وقوع پیوست. در این دوره همچنین علاوه بر عثمانی‌، استعمارگران اروپایی نظیر پرتغالیها نیز به ایران تجاوز کردند. در زمان حکومت شاه عباس اول و با جنگهای مختلف، ایران توانست بیگانگان را از مناطقی که اشغال نموده بودند بیرون براند.

2-      سقوط سلسله صفویه: یکی از عوامل مهم سقوط سلسله صفویه نیز در دخالت نیروهای بیگانه نهفته است. هرچند شورش افاغنه در آن دوره یکی از عوامل داخلی در سقوط آن سلسله بود، اما نقش نیروهای خارجی نظیر روسیه و عثمانی در این میان قابل چشم پوشی نیست.

3-      دوره قاجاریه: در این مقطع نیز موارد مختلفی از دخالت بیگانگان در ایران وجود دارد؛ از جمله در دوره فتحعلی شاه جنگهای ایران و روس اتفاق افتاد و بخشهای وسیعی از سرزمین ایران به اشغال بیگانگان درآمد. همچنین در دوره ناصرالدین شاه با تحمیل معاهده آخال از سوی روسیه به ایران، بخشهایی از آسیای مرکزی از کنترل ایران خارج شد. در همین دوره با دخالت انگلیسیها در سال 1857میلادی افغانستان نیز از ایران جدا گردید.

 

 

تمایز دوره‌های قبل و بعد از جنگ جهانی دوم:

به دلیل وجود پاره‌ای تفاوتها، دخالت بیگانگان در ایران را به دوره کلی قبل و بعد از جنگ جهانی دوم تقسیم نمودیم. برخی از این تفاوتها به قرار ذیل است:

1- تغییر در نوع نظام بین الملل: به دنبال جنگ جهانی دوم نظام بین الملل با تحول و دگرگونی جدیدی روبرو گشت. پیش از جنگ دوم جهانی به ویژه در قرن نوزدهم، نظام پنج قطبی بر جهان حاکم بود. 4 این ساختار در فاصله بین دو جنگ اول و دوم جهانی به نظام امنیت دسته جمعی تبدیل شد5و پس از جنگ دوم جهانی نظام دو قطبی بر جهان حاکم گردید. یک قطب به رهبری آمریکا کشورهای اروپای غربی را در بر می‌گرفت و قطب دیگر از آنِ اتحاد جماهیر شوری و کشورهای اروپای شرقی بود. متعاقب آن آمریکا با مکتب لیبرالیسم و کاپیتالیسم و روسیه با نام جدید شوروی و با مکتب مارکسیسم به عنوان قدرتهای جدید ظهور یافتند.

2- استعمار کلاسیک- استعمار نو: از دیگر تفاوتهای آشکار دو دوره قبل و بعد از جنگ جهانی دوم مقوله استعمار است. تا پیش از جنگ جهانی دوم، نظام استعماری کلاسیک بر دنیا حاکم بود. اما به دنبال جنگ دوم جهانی این شیوه استعماری فرو پاشید و کشورهای مستعمره به ظاهر استقلال خود را به دست آوردند.

با پایان جنگ جهانی اول و با فروپاشی عثمانی کشورهای تجزیه شده از این امپراتوری به قدرتهای برتر نظیر فرانسه و انگلستان واگذار شدند و تحت سلطه مستقیم آنها قرار گرفتند. این مساله منجر به شکل‌گیری و گسترش نهضتهای ضد استعماری در آن مناطق گردید و به تدریج پس از جنگ جهانی دوم این کشورها به استقلال دست یافتند. اما این امر به معنای رهایی کامل آنها از سلطه بیگانگان نبود و در واقع استعمار به شکل جدیدی تداوم یافت.

3-نهادهای غیردولتی: پس از جنگ جهانی دوم اهمیت نهادهای غیردولتی نسبت به قبل از جنگ بیشتر شد و افزایش آشکاری نیز در تعداد آنها به وجود آمد. این نهادها عبارت بودند از: 1- شرکتهای چند ملیتی 2- جنبشهای استقلال طلبانه و ضد استعماری

4-      ظهور سلاحهای هسته‌ای: یکی از تفاوتهای عمده قبل و بعد از جنگ جهانی دوم که اتفاقات و رخدادهای مهمی را به دنبال داشت، ظهور تسلیحات هسته‌ای بود. در خلال جنگ جهانی دوم برای اولین بار از این سلاح مرگبار استفاده گردید و آمریکا، ژاپن را مورد حمله هسته‌ای قرار داد. پس از آمریکا، شوروی نیز به این سلاح دست یافت و این اتفاق از عوامل موثر در تشکیل نظام دو قطبی قلمداد شد.

5-      انتقال قدرت مسلط از اروپا به کشورهای غیر اروپایی: یکی  از تفاوتهای آشکار قبل و بعد از جنگ جهانی دوم آن است که تا پیش از این جنگ، اکثر قدرتهای مسلط را اروپائیان تشکیل می‌دادند در حالیکه پس از جنگ جهانی دوم، دو قدرت برتر، یعنی آمریکا و شوروی، اروپایی محسوب نمی‌شدند(‌بخش اندکی از شوروی در قاره اروپا قرار داشت).

 

تحولات ایران قبل از جنگ دوم جهانی

ایران در دوره قبل از جنگ جهانی دوم و در سراسر قرن نوزدهم میلادی تا سال 1917که انقلاب روسیه واقع شد صحنه رقابت بین روسیه و انگلستان بود. همانگونه که پیش از این گفته شد ایران در دوره قاجاریه، چیزی به نام سیاست خارجی نداشت. تمام تلاش حاکمان قاجار حفظ و تداوم سلطنت بود. آنان برای نیل به این مقصود حاضر بودند هر امتیازی به بیگانگان واگذار کنند. اگر کشوری به آنها حمله می‌کرد، به دامان کشور دیگر پناه می‌بردند تا به هر طریق سلطنت خویش را حفظ نمایند. بنا به گفته لرد کرزن، ایران در قرن نوزدهم مجبور بود مستقل بماند، زیرا صحنه رقابت روسیه و انگلستان در ایران به گونه‌ای شدید بود که هیچ کدام از آن دو به راحتی نمی‌توانست بدون موافقت طرف مقابل ایران را به طور کلی تصرف نماید. آنان با بهانه کمک به سلطنت سعی می‌کردند موقعیت خویش را در این کشور مستحکم سازند. اما متاسفانه رژیم ایران قادر نبود از این رقابت به نفع مصالح و منافع ملی کشور بهره‌برداری نماید. یکی از دلایل عمده تبدیل ایران به صحنه‌ بازی و رقابت قدرتها مساله توسعه و گسترش اقتصاد بود؛ چراکه روند رو به رشد جهانی شدن اقتصاد عامل مهمی برای دخالت بیگانگان محسوب می‌گردید. حوزه اقتصاد اولین حوزه‌ای بود که پدیده جهانی شدن در آن آغاز گردید و پس از آن نوبت به جغرافیا، فرهنگ و بالاخره سیاست رسید.

با فروپاشی سیستم فئودالی در غرب نظام سرمایه داری جایگزین آن گردید و روند صنعتی شدن به سرعت گسترش یافت. به دنبال این جایگزینی اتفاقات مهمی در اروپا و سپس در سطح جهانی رخ داد. در سیستم فئودالی تولید به اندازه مصرف در همان منطقه بود، از این رو مازاد تولید چندانی به وجود نمی‌آمد. اما با انقلاب صنعتی افزایش چشمگیری در تولید حاصل شد و در این میان وسیله‌ای به نام پول برای انجام مبادله به وجود آمد. در تداوم این روند در مدت زمان اندکی بازارهای اروپا اشباع گردید. نیاز به یافتن بازارهای جدید از یکسو و نیاز به مواد خام اولیه برای تولید از سوی دیگر موجب شد تا اروپائیان متوجه مناطق دور دست گردند.

جوهر و ذات سرمایه داری، برخلاف فئودالیته، با استقرار در یک منطقه و محدودیت منافات دارد. بدین ترتیب پدیده استعمار شکل جدی‌تری به خود گرفت و به سرعت مناطق مختلفی از آفریقا، آسیا و سایر نقاط جهان را به تصرف درآورد. گاه رقابت و خصومتهایی نیز بین قدرتهای بزرگ در مناطق تحت اشغال ظهور می‌یافت و آنان سعی می‌کردند به رقیب خویش در مستعمرات ضربه بزنند. به عنوان نمونه با پیروزی انقلاب فرانسه، دیگر کشورهای اروپایی با آن به مخالفت برخاستند. در این میان ناپلئون برای مقابله با انگلستان به مستعمرات آن کشور در شبه قاره هند روی آورد و سعی کرد آنجا را به تصرف خود درآورد. فرانسه بدین منظور با ایران که از لحاظ موقعیت جغرافیایی بسیار مناسب بود وارد مذاکره گردید و قرارداد «فین کنشتاین» بین دو کشور به امضا رسید. طبق این قرارداد فرانسویها متعهد شدند دولت ایران را در برابر روسیه حمایت کنند؛ در مقابل ایران باید به آنان اجازه می‌داد تا از طریق این کشور به هندوستان دست یابند. به دنبال این مساله ناپلئون به فکر افتاد تا راه دیگری را نیز برای دستیابی به هندوستان مورد آزمایش قرار دهد و به دنبال آن با روسها به انعقاد قرارداد تیلسیت مبادرت ورزید و تعهدات قبلی خویش نسبت به ایران را فراموش کرد. به دنبال این اتفاقات انگلستان از موقعیت پیش آمده و ناخرسندی دولت ایران از فرانسه بهره برد و قرار دادهایی با ایران منعقد ساخت.

ایران در قرن نوزدهم برای سه قدرت روسیه، فرانسه و بریتانیا از اهمیت طریقی و نه موضوعی برخوردار بود و به همین علت محل رقابت سه قدرت مذکور قرار گرفت. هرچند فرانسه، پس از دوره ناپلئون از صحنه رقابت ایران حذف شد اما بازی بزرگ بین دو رقیب دیگر ادامه یافت. اهمیت ایران برای دو کشور فرانسه و انگلستان آن بود که این کشور در مسیر شبه قاره هند واقع شده بود و روسیه نیز قصد داشت تا از طریق ایران به آبهای گرم(دریای عمان و خلیج فارس) دست یابد.

دخالت دول استعماری در سراسر قرن نوزدهم در ایران تداوم داشت. این وضعیت به ویژه پس از معاهدات گلستان و ترکمانچای، تحمیل کاپیتولاسیون و مساله دخالت در ولایت عهدی عباس میرزا تشدید گردید و دربار قاجار حوزه نفوذ گسترده روسها گشت. در این دوره به دلیل نفوذ بیش از حد بیگانگان در کشور، در میان نیروها و نخبگان داخلی، دو جریان به وجود آمد: روسو فیلها که نیروهای طرفداری روسیه بودند و انگوفیلها که نیروهای طرفدار انگلیس به شمار می‌رفتند. این وضعیت تا آنجا مشهود بود که وقتی میرزا آقاخان نوری پس از امیر کبیر به صدر اعظمی ایران انتخاب شد، تابعیت انگلستان را نیز داشت و برای صدر اعظم شدن ادعا کرد از تابیعت انگلستان انصراف داده است. بسیاری از امتیازاتی که حاکمان ایران به بیگانگان واگذار می‌کردند به قدری خفت بار بود که در واقع نوعی به تارج بردن ایران به حساب می‌آمد و به همین دلیل بسیاری از قیامها و شورشها را باعث می‌شد. حادثه قتل گریبایدوف و حمله به سفارت روسیه نتیجه قرارداد ترکمانچای بود که به ایران تحمیل گردید. پس از قرارداد رویتر نیز مخالفت عمومی و گسترده‌ای در کشور به وجود آمد، در جریان تحریم تنباکو نیز مردم ایران به طور بسیار گسترده در برابر حضور و سلطه استعمار به مقابله برخاستند. در جریان مشروطیت نیز انگلستان از مشروطه خواهان و روسیه از دربار حمایت می‌کرد. تشدید رقابت و خصومت دو قدرت بر سر ایران آنان را به این فکر انداخت تا به نوعی تقسیم منافع روی آورند. لذا اندکی پس از انقلاب مشروطه، در سال 1907.م با انعقاد یک قرارداد، ایران را به سه منطقه تقسیم نمودند. شمال ایران منطقه تحت نفوذ روسیه، جنوب محل نفوذ انگلیسیها و منطقه مرکزی نیز به دولت ایران اختصاص یافت. به دنبال اعطای امتیاز نفت به دارسی و امضای قرارداد دارسی در سال 1901.م انگلیسیها توانستند در سال 1908.م به اولین چاه نفت در مسجد سلیمان دست یابند. در سال 1912م. اولین پالایشگاه نفت خاورمیانه در آبادان راه اندازی شد و دو سال بعد یعنی در سال 1914م. جنگ جهانی اول آغاز گردید. در خلال جنگ جهانی اول ایران محل تاخت و تاز چهار قدرت روسیه، انگلیس، آلمان و عثمانی قرار گرفته بود دو دولت به وجود آمد؛ 1-دولت مستقر در تهران که به نوعی در اختیار انگلستان و روسیه بود.2- دولت مستقر در کرمانشاه که طرفدار آلمان و عثمانی بود.

در سال 1915م. ایران به دو منطقه تحت نفوذ روسیه و انگلستان تقسیم شد و حتی آن منطقه مرکزی که در قرارداد 1907 به ایران واگذار شده بود نیز از اختیار دولت ایران خارج شد.

همچنین در این زمان انگلستان پلیس جنوب را تاسیس کرد و روسیه نیز به وسیله نیروهای قزاق نفوذش در ایران را  توسعه بخشید. با وقوع انقلاب مارکسیستی 1917.م در روسیه، روسها موقتا از ایران صرف‌نظر کردند. به دنبال خروج روسها از ایران، انگلستان خود را قدرت بلامنازع در ایران یافت و سعی کرد نفوذ و سلطه خویش را در این کشور توسعه بخشد. در همین مقطع قرارداد1919 توسط وثوق الدوله نخست وزیر وقت ایران به امضا رسید اما به دلیل تعطیلی مجلس شورا  مقرر شد در اولین فرصت و در مجلسی که تشکیل خواهد شد این قرارداد به تصویب نهایی برسد. مضمون قرارداد 1919 چیزی جز مستعمره شدن ایران نبود. اعتراضات داخلی به رهبری مدرس و نیز مخالفت برخی دولتهای خارجی باعث عقب نشینی دولت انگلستان شد. از این پس بود که طرح ایجاد دولت دست نشانده در ایران از سوی انگلستان با انتخاب سید ضیاء به عنوان بازوی سیاسی و رضاخان به عنوان بازوی نظامی آغاز شد. رضاخان پس از کودتای سوم اسفند1299ش/1912م سمت وزارت جنگ را اشغال نمود و از این پس تا رسیدن به نخست وزیری کشور به عنوان وزیر جنگ در همه کابینه‌ها حضور داشت. در فاصله دو جنگ جهانی سیاست ایران کاملا توسط انگلیسیها طراحی می‌شد. در این دوران نهادهای جدیدی در راستای مذهب زدایی و مقابله با فرهنگ دینی ایران تاسیس گردیدند. سرانجام در جنگ جهانی دوم و پس از اشغال ایران توسط روسیه و انگلستان، رضاشاه از سلطنت خلع و تبعید گردید.

در پاسخ به این سوال که آیا علت سرنگونی رضاشاه گرایش وی به سمت آلمانها بود نیز تحلیلهای متفاوتی وجود دارد. یک تحلیل دلیل خلع رضاشاه از سلطنت را رویکرد وی به سمت آلمانها ارزیابی می‌کند که به همین دلیل نیز انگلستان وی را تنبیه و از سلطنت خلع نمود. تحلیل دیگر آن است که اساس تغییر رویکرد رضاشاه به آلمان با حمایت و رضایت انگلستان صورت گرفت. طبق اسناد موجود تمایل رضاشاه به آلمان و انعقاد قراردادهای تجاری- اقتصادی بین دو کشور به دستور انگلستان بود. به دنبال شکست آلمان در جنگ جهانی اول بریتانیا تمایل داشت که آلمانها بتوانند کشورشان را تا حدودی بازسازی نمایند. در این زمان هنوز هیتلر و حزب نازی به قدرت نرسیده بود و لذا انگلستان به اقمار خویش دستور داد تا در حد رابطه تجاری با آلمان وارد معامله شوند. برهمین اساس حتی بسیاری از تاسیسات زیربنایی در ایران نیز توسط آلمانها ساخته شد. اما در ادامه هیتلر با شعار مخالفت با قرارداد صلح تحمیلی به آن کشور، به قدرت رسید و با هدف بازگشت عظمت از دست رفته آلمان، جنگ را شعله‌‌ور ساخت.

به دنبال این وقایع انگلستان از ایران خواست رابطه خود را با آلمان قطع نماید و اتفاقا رضاشاه نیز همان کار را کرد. اما با این وجود بریتانیاییها برای حفظ منافع خود وارد ایران شدند. کمک به شوروی در برابر آلمان، حفظ امنیت چاه‌های نفت و جلوگیری از تصرف آنها توسط آلمانها از جمله دلایل ورود آنان به خاک ایران بود. متفقین به دنبال این بهانه بودند تا وانمود سازند که دولت ایران به تعهد خویش مبنی بر اعلام بی‌طرفی در جنگ وفادار نبوده است.

با خلع رضاشاه از سلطنت تصمیمات مختلفی برای جانشینی وی مطرح گردید تا اینکه سرانجام قرار شد فرزندش محمدرضا، جانشین وی گردد. حدود دو سال بعد از اشغال ایران توسط شوروی و انگلستان نیروهای آمریکایی نیز وارد ایران شدند. با توجه به نگرانی انگلستان از حضور شوروی در ایران، این دولت از آمریکا دعوت کرد در ایران حضور یابد. رقابت روسیه و انگلستان که در ایران دارای پیشینه‌ای طولانی بود پس از جنگ دوم جهانی نیز همچنان ادامه یافت. هرچند در زمان جنگ به دلیل لزوم مقابله با تهدیدات آلمان این دو کشور به وحدت تاکتیکی دست زدند اما پس از اتمام جنگ جهانی اختلافات دیرینه مجددا آشکار شد. دعوت انگلستان از آمریکا برای حضور در ایران بیشتر به منظور در اختیار داشتن برگ برنده ای در برابر روسیه بود. پس از اشغال ایران توسط متفقین قراردادی بین آنها به امضا رسید که حداکثر می‌بایست پس از جنگ، از ایران خارج شوند. با پایان یافتن جنگ، آمریکا و انگلستان به تدریج نیروهای نظامی خود را از ایران خارج کردند اما شوروی حاضر نشد به این تعهد عمل کند. این دولت خواستار نفت ایران بود تا امتیازی همطراز با انگلستان در اختیار داشته باشد چراکه انگلستان به موجب قرارداد دارسی نفت ایران را به مدت شصت سال در اختیار گرفته بود. این قرارداد در دوره رضاشاه در حالیکه بیش از سی سال از زمان انعقاد آن سپری شده بود مجددا مورد تجدید نظر قرار گرفت و از همان تاریخ نفت ایران بار دیگر به مدت شصت سال در اختیار انگلستان قرار گرفت.

در دهه 1320 شمسی آمریکا و همچنین شوروی در صدد بدست آوردن امتیاز نفت ایران برآمدند. با این وجود آمریکا به انعقاد قراردادی در زمینه نفت با ایران موفق نشد اما مسیر دیگری را برای نیل به اهداف خود برگزید. این دولت تحت عنوان کمک و برنامه‌ریزی برای توسعه ایران سعی نمود تا هم در دولتمردان ایرانی نفوذ پیدا کند و هم تا حد امکان از نفوذ انگلستان در ایران بکاهند و خود نقش اصلی را در صحنه سیاسی ایران برعهده گیرد. از سوی دیگر آمریکا در عرصه بین الملل رقیب جدی شوروی به حساب می‌آمد و لازم بود تا از حضور و نفوذ شوروی نیز در ایران جلوگیری نماید. این در حالی بود که روسها هنوز ایران را تخلیه نکرده بودند و به کارشکنی می‌پرداختند. این کشور خروج نیروهای خود از ایران را منوط به کسب امتیاز نفت شمال نموده بود. از طرفی مجلس چهاردهم، ماده واحده‌ای به تصویب رساند که به موجب آن تا زمانی که نیروهای اشغالگر در ایران حضور دارند هیچ مقامی حق مذاکره در خصوص نفت و یا اعطای امتیاز نفتی به دیگران را ندارد. با این وجود قوام- نخست وزیر وقت- با روسها در این زمینه مذاکره کرد و ظاهرا قرار شد تا چنین طرحی در مجلس به تصویب برسد. اما پیش از آن می بایست شوروی ایران را تخلیه نماید و دست از حمایت دولتهای دست نشانده خود در مناطق کردستان و آذربایجان بردارد.7

به دنبال خروج شوروی از ایران و قطع حمایت از تجزیه طلبان، هر دو منطقه فوق مجددا در اختیار دولت مرکزی قرار گرفت. اما قرار داد واگذاری نفت شمال به شوروی (قرارداد قوام- سادچیکف) در مجلس پانزدهم به تصویب نرسید و تهدیدات شوروی نیز نتیجه‌ای برای این کشور در پی نداشت.

تحولات ایران پس از جنگ جهانی دوم

پس از جنگ جهانی دوم سازمان ملل متحد تشکیل گردید. هرچند در ابتدا این سازمان توسط کشورهای بلوک غرب شکل گرفت اما پس از مدتی شوروی و بلوک شرق نیز به آن ملحق شدند. در جامعه ملل که پس از جنگ جهانی اول تاسیس شده بود آمریکا حضور نداشت. کشورهای قدرتمند دیگر نیز به دلیل آنکه نظرشان تامین نمی‌شد به تدریج از جامعه ملل کنار کشیدند لذا برای تداوم کار و استحکام بیشتر تصمیم بر این شد که در سازمان ملل به کشورهای قدرتمند حق وتو تعلق گیرد. به موجب این حق هیچ تصمیمی مخالف نظر کشورهای دارای حق وتو نمی‌بایست به مرحله اجرا درآید. آمریکا در این مقطع براساس دکترین ترومن عمل می‌کرد و حضورش در ایران عمدتا متوجه مقابله با نفوذ کمونیستها بود. در همین راستا آمریکا در سال 1327 اولین برنامه توسعه ایران را تدوین نمود. بحث ملی کردن نفت نیز که در این دوره در ایران شیوع یافته بود از سوی آمریکاییها هرچند به صورت غیرعلنی حمایت می‌شد. همین مساله یکی از دلایل خوش بینی دکتر مصدق به آمریکا گردید. او معتقد بود که این دولت از ملی شدن نفت حمایت کرده است و بنابراین دلیلی ندارد به او اعتماد نکنیم. در حالیکه ‎آیت الله کاشانی معتقد بود آمریکا تنها به دنبال کسب منافع خویش است چراکه آمریکا با ملی شدن نفت، می‌توانست خود مستقیما با ایران وارد معامله شود. این دولت همچنین از طریق حمایت از طرح ملی شدن نفت می‌توانست به انگلستان نیز فشار آورد تا در صورت توافق طرفین بر سر ملی نشدن نفت، آن کشور سهمی نیز برای آمریکا در نظر گیرد.  اما سرانجام با تصویب قانون 29 اسفند 1329.ش نفت ایران ملی گردید. این مساله منجر به خروج انگلستان از ایران و قطع روابط سیاسی دو کشور شد. همزمان در صحنه داخلی آمریکا، ترومن جای خود را به آیزنهاور داد، آیزنهاور نیز مصدق را تنها گذاشت و به معامله با انگلستان پرداخت.

با توافق بین آمریکا و انگلیس قرار بر این شد در صورتی که این دو کشور به طور مساوی از نفت ایران بهره‌مند شوند آمریکا به نفع انگلستان وارد صحنه گردد. به دنبال این توافق کودتای 28 مرداد 1332.ش علیه دولت مصدق به وقوع پیوست. مصدق بر کنار و به جای وی زاهدی به قدرت رسید و قرارداد نفتی جدیدی در 1954م/1333.ش به امضا رسید. به موجب  قرار داد جدید، نفت ایران بین شرکتهای آمریکایی، انگلیسی، هلندی و فرانسوی تقسیم شد که چهل درصد کل این قرارداد به پنج شرکت آمریکایی اختصاص یافته بود.

پس از کودتای 28 مرداد1332 به تدریج شاه و دولت ایران تبدیل به مهره‌های دست نشانده آمریکا گردیدند. به دنبال جنگ جهانی دوم مساله دولتهای وابسته به صورت وسیع در سراسر دنیا مطرح گردید. در این مدت برخی کشورها دست نشانده شوروی و بلوک شرق و برخی دیگر وابسته به آمریکا و بلوک غرب بودند. اما سرانجام در سال 1992میلادی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سیستم دو قطبی نیز از بین رفت و آمریکا خود را قدرت بلامنازع جهان یافت. سوال مهمی که در اینجا می‌توان مطرح کرد این است که چه دولتهایی در معرض روابط سلطه آمیز قرار دارند؟ پاسخ به این پرسش می‌تواند برخی از حوادث سلطه‌گرانه امروز را توضیح دهد.

روابط سلطه

به طور کلی هدف از رابطه سلطه آمیز ارتقاء امنیت کشور سلطه‌گر و حاکمان کشور سلطه‌پذیر است. به عبارت دیگر می‌توان گفت در این میان کالایی به نام امنیت وجود دارد که هر دو طرف خواهان دستیابی به آن می‌باشند. منظور از امنیت، صرفا بعد نظامی آن نیست بلکه شامل ابعاد سیاسی و اقتصادی نیز می‌شود. حاکمان کشورهای ضعیف می‌خواهند به هر نحو ممکن قدرت و حکومت خود را ادامه دهند در مقابل نیز کشورهای سلطه‌گر نظیر آمریکا به نفت برای تضمین انرژی آینده خود و حاکمیت مطلق بر منابع انرژی جهان نیاز دارند. از آنجاکه حاکمان غیر مردمی و نامشروع برای تداوم حکومت خویش به کشور سلطه‌گر نیاز دارند و کشور سلطه‌گر نیز به منابع انرژی آنان، بدین شکل روابط سلطه شکل می‌گیرد.

کشورهایی که در معرض روابط سلطه آمیز قرار دارند دارای مشخصاتی هستند که مهمترین آنها عبارتند از:

1-       این کشورها که از نظر استراتژیک مهم هستند، دو دسته‌اند: الف) کشورهایی که به لحاظ جغرافیایی نزدیک یا هم مرز با کشور رقیب کشور سلطه‌گر هستند. ب) کشورهایی که به لحاظ جغرافیایی نزدیک یا هم مرز با خود کشور سلطه‌گر هستند. در مورد نخست می‌توان به اهمیت کشورهای ایران و کوبا برای آمریکا و شوروی اشاره کرد چراکه ایران و کوبا هم مرز با دشمنان شوروی و آمریکا بودند. تمام کشورهایی نزدیک به شوروی برای آمریکا اهمیت داشتند و ایالات متحده سعی می‌کرد با سه پیمان نظامی ناتو، سنتو و سیتو راه نفوذ شوروی را مسدود کند.

2-      کشورهایی که در مسیر راه‌های استراژیک حمل و نقل بین المللی خصوصا راه‌های دریایی قرار دارند. هرچند تحولات جهانی، گاه تغییراتی در اهمیت نقاط و مناطق استراتژیک به وجود می‌آورد اما به طور کلی باید پذیرفت که تنها تعداد محدودی از مناطق و نقاط مهم استراتژیک در جهان امروز وجود دارند. مهمترین تنگه‌ها و کانالها و آبراه‌های حیاتی که مورد نظر قدرتهای بزرگ می‌باشند عبارتند از:

1-      تنگه هرمز 2-تنگه باب المندب 3- تنگه جبل الطارق 4- تنگه لومبوک 5 - تنگه سوندا 6-  تنگ مالای

 7 - تنگه اسکاژراک 8- تنگه کاتگات 9- تنگه بسفر 10-تنگه داردانل 11- تنگه ماژلان12 - دماغه امید نیک 13- کانال سوئز14 - کانال پاناما  15- کانال مانش

 همچنین مناطق مهم و استراتژیک صنعتی جهان یعنی شمال شرق ایالات متحده آمریکا (مناطق مهم صنعتی آمریکا)، اروپای غربی، منطقه منچوری در چین و کمربند مسکو لنینگراد (مناطق صنعتی مهم روسیه از مسکو تا لنینگراد) و خاورمیانه به دلیل برخورداری از منابع عظیم انرژی از اهمیت حیاتی برخوردارند و بنابراین همواره در معرض روابط سلطه‌آمیز می‌باشد.

3-      کشورهایی که بخش عمده‌ای از مواد خام و مواد اولیه تولیدات صنعتی، معادن و انرژی را در اختیار دارند. از جمله این کشورها می‌توان به کشورهای صاحب نفت و گاز مثل کشورهای حوزه خلیج فارس و شمال آفریقا اشاره کرد.

4-      کشورهایی که از نظر ایدئولوژیکی اهمیت دارند. منظور کشورهایی است که صاحب فکر، اندیشه و صاحب مکتب هستند. این کشورها می‌توانند بر جوامع دیگر تاثیر گذار باشند.

وضعیت ایران

بدون تردید می‌توان گفت که شاخصه‌های کشورهای با اهمیت در ایران وجود دارد.

1-      نزدیکی و همسایگی با شوروی(و امروز روسیه) به عنوان رقیب ایالات متحده آمریکا 2- در اختیار داشتن یکی از مهمترین آب راه‌های جهان یعنی تنگه هرمز 3-در اختیار داشتن منابع عظیم انرژی، اعم از نفت و گاز 4- برخورداری از منابع و معادن عظیم مواد خام و مواد اولیه مورد نیاز بسیاری از صنایع استراتژیک جهان 5- ایران صاحب اندیشه، مکتب و فرهنگی جذاب بوده و قادر است که بر روی مردم کشورهای منطقه و حتی دور دست تاثیر گذار باشد. واضح است که این مورد پس از وقوع انقلاب اسلامی به فعلیت رسیده است.

دلایل پذیرش سلطه از سوی کشورهای تحت سلطه:

دلایل مختلفی وجود دارد که دولتها و حاکمان حاضرند سلطه یک قدرت خارجی را بپذیرند:

1-      دستیابی به کمکهای اقتصادی: این حاکمان به دلیل کمبود و محدودیت امکانات مالی متوجه قدرتهای بیگانه شده و برای دریافت برخی کمکهای اقتصادی حاضرند تن به سلطه بیگانگان دهند.

2-       دستیابی به کمکهای نظامی و امنیتی: حکومتی نظیر رژیم پهلوی که احساس می‌کرد مشروعیت ندارد سعی می‌کرد برای حفظ حکومت و قدرت خود به آمریکا پناه ببرد. این وضعیت در برخی دیگر از کشورهای منطقه و جهان نیز وجود دارد. کشورهای حوزه خلیج فارس علیرغم در اختیار داشتن امکانات وسیع مالی، به لحاظ امنیتی و فقدان پایگاه مردمی خود را نیازمند بیگانگان می‌دانند.

3-       کسب حمایت بیگانگان برای رویارویی با مخالفان داخلی یا دشمنان احتمالی خارجی: رژیم شاه علاوه بر نگرانی از قیام مردم، از روسها به ویژه ایدئولوژی مارکسیسم نیز می‌ترسید و دائما خطر آنان را گوشزد می‌کرد. اصطلاح ارتجاع سرخ از سوی شاه و مقامات رژیم پهلوی برای نامیدن شوروی و نیروهای وابسته به آن به کار می‌رفت. همین مساله، توجیه رژیم شاه برای ارتباط گسترده با آمریکا بود.

4-       کسب پرستیژ؛ بسیاری از حکومتهای ضعیف می پندارند برای کسب یک نوع پرستیژ و احساس عظمت و قدرت باید خود را به قدرتهای بزرگ نزدیک سازند.

پیامدهای روابط سلطه آمیز

1-      سرمایه‌گذاری کشور سلطه‌گر در کشور تحت سلطه.

2-       روابط بازرگانی، آموزشی، فرهنگی بین دولت سلطه‌پذیر و دولت سلطه‌گر تسریع و افزایش می‌یابد.

3-      تماسهای شخصی بین مهره‌های دو حکومت افزایش می‌یابد. در این وضعیت روابط خارجی گاه جای خود را به رفت و آمدهای خانوادگی و دوستانه می‌دهد.

4-      نفوذ فرهنگی نظام سلطه‌گر در کشورهای تحت سلطه، بی هویت کردن جامعه، تحمیل روحیه حقارت و تسلیم پذیری و بالاخره از بین بردن اعتماد به نفس مردم در جوامع تحت سلطه.

5-      وابستگیهای عمیق امنیتی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، به گونه‌ای که همه چیز از ارتش گرفته تا سازمانهای امنیتی و مراکز آموزشی، فرهنگی و حتی مدیریت و برنامه‌ریزی کشورهای تحت سلطه به کشور سلطه‌گر واگذار می‌شود. حضور مشاوران و کارشناسان خارجی جهت کنترل و نظارت بر اوضاع در این کشورها فراوان به چشم می‌خورد. ایران در زمان شاه یک الگوی تمام عیار وابستگی و سرسپردگی بود.8

6-     عدم تفکیک میان امور داخلی و خارجی به نحوییکه علاوه بر سیاست خارجی شوونات داخلی کشور نیز تحت تاثیر کشور سلطه‌گر تدوین می‌‌گردد.

روابط سلطه آمیز آمریکا در ایران:

روابط سلطه آمیز آمریکا علیه ایران از کودتای 28 مرداد 1332 آغاز و تا بهمن 1357 ادامه یافت. در طول این مدت در امور داخلی، سیاست خارجی، نظام برنامه‌ریزی، نیروهای مسلح، دستگاه‌‌های آموزشی، فرهنگی و صنعتی و به ویژه نفت و گاز ایران، سیاست خارجی آمریکا تاثیرگذار بود. ایران در جهت تامین منافع آمریکا به عنوان سدی در برابر کمونیسم مطرح شد و به همین منظور در پیمان بغداد شرکت کرد. اعضا پیمان  سنتو در واقع مجری نظرات و امیال آمریکا - به عنوان یک قدرت سلطه‌گر- بودند. این کشورها از خود نه در عضویت نه در اتخاذ سیاستها و تصمیمات اصلی، اراده و نقشی نداشتند. این شکل از روابط سلطه‌آمیز را هرگز نمی‌توان استراتژی اتحاد یا ائتلاف نامید. محمدرضا شاه بارها مدعی اتحاد و ائتلاف با آمریکا بود در حالیکه عملا روابط ایران و آمریکا چیزی جز سرسپردگی و سلطه پذیری محض نبود. در اتحاد، هر یک از طرفین دارای حق رای و نظر است و نوعی تقسیم کار و وظیفه براساس منافع تمام اعضا مشاهده می‌شود. درحالیکه در نظام سلطه‌آمیز،  طرف تحت سلطه تنها مجری اوامر و تصمیمات کشور سلطه‌گر است.

اقدامات دولت آمریکا علیه ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی مانند؛ کودتای نوژه، حمایت از شورشهای داخلی در مناطق مختلف ایران به نام مذهب و قومیت، حمایت از گروه‌های تروریستی علیه ایران، حمایت از جنگ عراق علیه ایران و انواع کمکهای نظامی به دولت تجاوزگر و بالاخره اتخاذ مواضع خصمانه در چند سال اخیر همه نشان دهنده این واقعیت است که خواست آمریکا، احیای فضای قبل از انقلاب در ایران است. درحالیکه دولت و مردم ایران دیگر به هیچ وجه حاضر به پذیرش دخالت آمریکا در امور کشورشان نیستند.

در اینجا به صورت بسیار مختصر به محورهای سیاست خارجی آمریکا، در دوره ظهور سیستم سلطه‌گری که سیاست خارجی ایران نیز ذیل آن تعریف می‌شده است، اشاره می‌شود:9

 دکترین ترومن: ترومن رئیس جمهور آمریکا در دوره پس از جنگ جهانی دوم سیاستی را تحت عنوان سد نفوذ برای مقابله با تهدیدات شوروی ارائه کرد که موجب آن علاوه بر جلوگیری از توسعه نفوذ شوروی همچنین کشورهایی که در معرض خطر کمونیسم قرار داشتند مورد حمایت و کمک آمریکا و غرب قرار می‌گرفتند. از جمله کشورهایی مشمول این دکترین و کمکهای آن می‌توان ایران را نام برد. اصل چهار ترومن عهده‌دار کمک اقتصادی به کشورهای یونان، ترکیه و ایران بود. پس از روی کار آمدن«آیزنهاور» وی ترومن را متهم ساخت که در برابر شورویها کوتاهی نموده و از قدرت برتر نظامی آمریکا استفاده نکرده است. برهمین اساس به تدریج پیمانهای ناتو، سنتو و سیتو شکل گرفت و سازمانهای مخوف امنیتی و جاسوسی بسیاری در کشورهای زیر سلطه (مانند ساواک در ایران) به راه افتاد. پیمان نظامی دو جانبه بین آمریکا و بسیاری از کشورهای جهان منعقد گردید و رژیمهای سرکوبگر و دیکتاتور مورد حمایت آمریکا قرار گرفتند. این همه در راستای افزایش قدرت آمریکا و جلوگیری و پیشگیری از نفوذ شوروی اتفاق می‌افتاد.

دکترین کندی: کندی رئیس جمهور بعدی در آمریکا برخلاف آیزنهاور شیوه نظامی‌گری را  پیش نگرفت. او دم از فضای باز سیاسی، حقوق بشر، اصلاحات اقتصادی و مقابله با دیکتاتورها می‌زد. وی معتقد بود باید رژیمهای دیکتاتوری را به اصلاحات در کشورهایشان وادار کنیم و اصلاحات اقتصادی و اجتماعی باید در این کشورها به  مرحله اجرا درآیند. کندی بر این باور بود که آمریکا از این طریق می‌تواند جلوی نفوذ کمونیسم را سد کند. در ایران نیز به تبعیت از دکترین کندی چنین شعارهایی مطرح شد. علی امینی که سفیر ایران در آمریکا بود با حمایت آمریکا نخست وزیر ایران شد. در همین راستا اصلاحات ارضی، بحث انجمنهای ایالتی و ولایتی و به دنبال آن اصول انقلاب سفید مطرح شد. شاه که از اطاعت کامل امینی از آمریکا و حمایت این کشور از وی نگران بود، ضمن مسافرت به آمریکا و ملاقات کندی درخواست کرد آمریکا اجازه دهد تمام اصلاحات مورد نظر آمریکا را شاه شخصا انجام دهد.

به دنبال آن امینی برکنار و علم به جای وی برگزیده شد. علم تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی را مطرح کرد اما با مخالفت حضرت امام(ره) و سایر مراجع و نیروهای مذهبی شکست خورد. شاه خود پرچمدار انقلاب سفید شد و در سال 1341 اصول انقلاب سفید را مطرح و رفراندم تایید آنرا برگزار نمود. در همین زمان تقویت نیروهای آمریکایی در کشور منجر به پذیرش کاپیتولاسیون از سوی ایران(در سال 1343) گردید که این واقعه نیز مورد اعتراض شدید حضرت امام خمینی(ره) قرار گرفت.

دکترین نیکسون: آمریکا در گرداب جنگ ویتنام گرفتار شده بود انگلیس اعلام کرد  قصد دارد نیروهای نظامی خود را از شرق کانال سوئز خارج و پایگاه‌های نظامی خود را جمع‌آوری کند. طبعا آمریکا باید جای انگلیس را می‌گرفت. نیکسون فورا سیاست خود مبنی بر این که آمریکا قصد دارد امنیت مناطق را به خود کشورها واگذار نماید را اعلام کرد. این سیاست به سیاست دو ستونی در خلیج فارس و دریای عمان مشهور گردید که مراد از دو ستون یکی ایران و دیگری عربستان بود. به دنبال اعلام این سیاست، ایران ضمن خریدهای کلان نظامی، نیروهای دریایی و هوایی خود را تجهیز کرد و ایران به ژاندارم آمریکا در منطقه تبدیل شد. این سیاست برای آمریکا چند فایده به همراه داشت: اول آنکه می‌توانست امنیت منطقه را آنگونه که می‌خواست و بدون صرف هزینه تامین نماید. ثانیا تسلیحات فراوانی را به فروش می‌رساند و از این طریق دلارهای نفتی به آمریکا بازگردانده می‌شد.

دکترین کارتر: پس از نیکسون- بعد از ماجرای واترگیت- کارتر قدرت را به دست گرفت. کارتر با شعار حقوق بشر و فضای باز سیاسی وارد صحنه شد. برخلاف آنچه معروف است که در آمریکا حزب دموکرات با شعارهای آزادی و حقوق بشر به میدان می‌آید و جمهوری خواهان با سیاستهای نظامی‌گری، اما واقعیت آن است که کارتر در خصوص ایران از سیاسیت معروف دموکراتها چندان پیروی نکرد. در زمان ریاست جمهوری کارتر انقلاب اسلامی در ایران به وقوع پیوست. در میان دولتمردان آمریکا در خصوص نوع برخورد با انقلاب اسلامی اختلافاتی وجود داشت.  برخی افراد نظیر برژینسکی معتقد به سرکوب شدید و دفعی انقلابیون بودند و برخی دیگر همچون سایروس ونس سیاست حقوق بشر و تغییر مهره‌ها را پیشنهاد می‌کردند. کارتر که با دو موضع متضاد مواجه بود به شاه گفت هر تصمیمی که او اتخاذ کند از آن حمایت خواهد کرد. جناح برژینسکی که از سرکوب شدید و راه حل نظامی حمایت می‌کرد، ژنرال هایزر را به ایران فرستاد اما وی موفقیتی نداشت و در نهایت انقلاب اسلامی با شعار «نه شرقی و نه غربی» به پیروزی رسید.

جهت‌گیریهای سیاست خارجی ایران معاصر

1-      موازنه عدمی یا موازنه منفی: از این سیاست با عنوان جهت‌گیری به سمت نیروی سوم نیز تعبیر می‌گردد. نیروی سوم برای اولین بار در دوره قاجار توسط کسانی نظیر قائم مقام و امیرکبیر مطرح شد. موازنه عدمی نیز توسط شهید مدرس اعلام شد که تفاوت چندانی با موازنه منفی نداشت. موازنه منفی همچنین در مقطعی به شدت از سوی مصدق تعقیب می‌شد. او معتقد بود باید شوروی و انگلیس را کنار گذاشته و به سمت آمریکا(نیروی سوم) برویم زیرا این کشور سابقه استعماری ندارد.

2-      موازنه مثبت: این سیاست توسط شاهان وابسته و از جمله محمدرضا پهلوی دنبال می‌شد. وی در دهه 1320.ش موازنه مثبت و یا به تعبیر دیگر ناسیونالیسم مثبت را مطرح کرد. اما منظور از موازنه مثبت در واقع آن بود که هرچه آمریکا و انگلیس خواستند در اختیار آنها قرا دهیم. هرچند شاه در آغاز دهه چهل شمسی جهت‌گیری سیاست خارجی ایران را سیاست مستقل ملی نامید اما این شعاری بیش نبود. زیرا شاه همزمان کاپیتولاسیون را پذیرفت و تنها به سفارش آمریکا به تنش زدایی با شوروی و رابطه کنترل شده با آن اقدام کرد.

3-      سیاست نه شرقی و نه غربی: جمهوری اسلامی هرچند با سیاست نه شرقی، نه غربی به پیروزی رسید اما برداشتهای مختلف از آن وجود داشت. منظور دولت موقت و  برخی عناصر دیگر از طرح سیاست نه شرقی و نه غربی همان سیاست موازنه منفی بود. اما در مقابل مردم و گروههای مذهبی از سیاست نه شرقی و نه غربی یک رویکرد ارزشی را طلب می‌کردند. در این دیدگاه در حالیکه نقاط قوت موازنه منفی وجود دارد، دغدغه استقلال به چشم می خورد اما علاوه برآن این شعار برخاسته از مبانی دینی خواهد بود.

حال ممکن است این پرسش مطرح شود که آیا پس از فروپاشی شوروی و بلوک شرق می‌توان هنوز سیاست فوق را مطرح کرد؟ در پاسخ باید بگوییم اگر منظور از این شعار، شکل و ساختار ظاهری بوده باشد با فروپاشی شوروی و بلوک شرق، دیگر جایی برای ادامه سیاست فوق باقی نمی‌ماند. اما باید دانست منظور از «سیاست نه شرقی و نه غربی» امری محتوایی نه شکل ظاهری است. منظور اصلی از شعار نه شرقی و نه غربی پرهیز از زیر سلطه بیگانه رفتن است و اینکه جمهوری اسلامی- آمادگی دارد با حفظ احترام متقابل با دیگر کشورها رابطه برقرار سازد اما حاضر نیست سلطه هیچ قدرتی را بپذیرد. با این توضیحات  به نظر می رسد سیاست خارجی جمهوری اسلامی تاکنون چهار مرحله را پشت سر گذاشته است:

1-      دوره بسط محوری: مربوط به امواج انقلاب و شرایط حاکم بر وضعیت پس از انقلاب است که اندیشه صدور انقلاب مطرح شد.

2-       دوره حفظ محوری: با حمله عراق به ایران به خطر افتادن نظام و تمامیت ارضی، حفظ نظام در اولویت قرار گرفت. سیاست خارجی ایران نیز حول محور حفظ جمهوری اسلامی و تمامیت ارضی ایران تنظیم شد.

3-      دوره سازندگی: پس از اتمام جنگ، جمهوری اسلامی در سیاست خارجی خود به دنبال برقراری روابط اقتصادی با دیگر دولتها در راستای کمک به توسعه اقتصادی و بازسازی کشور بود. این مقطع دوره هشت ساله ریاست جمهوری آقای رفسنجانی و آغاز اقدامات سیاسی معروف به« تنش زدایی» را در برمی‌گیرد.

4-      دوره تنش زدایی: اصل محوری سیاست خارجی در این دوره اعتماد سازی بوده است. این مقطع از زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی شروع شد و کماکان ادامه دارد.10

بررسی تفصیلی این دوره‌ها و تعیین نسبت هر کدام از مقاطع نسبت به حفظ منافع ملی، مصالح جهان اسلام و مستضعفان و نیز نقش آرمانها، امکانات و واقعیات در سیاست خارجی جمهوری اسلامی از مسائلی است که با همه اهمیتی که دارند، در اینجا مجال گفتار از آنها را نیافتیم.

 

پی نوشت ها

1-      آنچه در این مقاله می خوانید، بخشی از مباحث ارائه شده در درس تحولات سیاسی اجتماعی ایران معاصر توسط نگارنده می‌باشد.

2-       نگاه کنید به: اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل، عبدالعلی قوام، انتشارات سمت و همچنین؛ روابط بین الملل در جهان متغیر، جوزف فرانکل، ترجمه: عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات وزارت خارجه، تهران، 1369

3-      برای نمونه نگاه کنید به: روابط خارجی ایران(دولت دست نشانده)، علیرضا ازغندی، نشر قومس، 1367و  سیاست خارجی آمریکا و شاه، مارک، ج، گازیوروسکی، ترجمه: جمشید زنگنه، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا،1371

4-      این نظام که از آن با عنوان سیستم پنتارشی یاد می شود به دنبال معادهده«وستفالی» در سال 1648 میلادی برقرار گردید و به موجب آن پنج کشور روسیه، انگلستان، فرانسه، آلمان و اتریش به عنوان پنج قدرت برتر بر جهان حاکم شدند.

5-      با اتمام جنگ جهانی اول، سازمانی به نام جامعه ملل تاسیس گردید. بر اساس منشور جامعه ملل حمله به یکی از کشورهای عضو جامعه ملل، حمله به تمام اعضای جامعه ملل تلقی می گردید که از آن با عنوان سیستم امنیت دسته جمعی یاد می شود.

6-      شوروی دو حکومت دست نشانده در مناطق کردستان و آذربایجان به وجود آورده بود. حکومت آذربایجان در دست پیشه‌‌وری و رهبری حکومت کردستان قاضی محمد بود.

7-       گازیوروسکی در ماخذ پیش گفته روابط ایران و آمریکا را در عصر پهلوی براساس همین چارچوب نظری و با استفاده از مفهوم«خودمختاری» توضیح داده است.

8-      نگاه کنید به: منوچهر محمدی، مروری بر سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی، نشر دادگستر-گراهام فولر، قبله عالم، ترجمه: عباس مخبر، نشر مرکز-محمدعلی کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه: محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، نشر پاپیروس-جمیزییل، شیر و عقاب، ترجمه: فروزنده برلیان، نشر فاخته -عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی، نشر البرز

9-      نگاه کنید به: فصلنامه علوم سیاسی، شماره 9، ویژه امنیت ملی- بیژن ایزدی، درآمدی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، دفتر تبلیغات اسلامی قم، چاپ دوم،1377- جواد منصوری،سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران -منوچهر محمدی، اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران -سیاست خارجی خاتمی از منظر صاحبنظران، گردآوری و تدوین: مهدی ذاکریان، انتشارات همشهری -انوشیروان احتشامی، سیاست امنیت خارجی ایران در دوران سازندگی، ترجمه: ابراهیم متقی و زهره پوستین چی -نجف لک زایی، ایران و آمریکا؛ نزاع وجودی، فصلنامه علوم سیاسی، شماره16

 

تبلیغات