"در این نظم گاهشمارانه، راوى داستان که بوف کور نام دارد با نقاشى تکرارى روى جلد قلمدان زندگى مى کند و در خانه اى که خلوتگاه یا پناهگاه زمستانى اوست، نقاشى می کند و اغلب لحظات زندگى را در خلسه مى گذراند و به عشقى وسواسى و جنون آمیز، به همسرى که به دست خود کشته، دل مشغول است. لکاته براى بوف کور هیچ نشانى از عواطف عالى انسانی ندارد، در حالى که مادر وى زنى است بسیار مهربان و دلسوز که براى بوف کور مادرى کرده است این دو زن یا ""دو نیمه زن "" جانشین مادر اصلى او یعنى بوگام داسى اند. رابطه بوف کور با مادر و پدر به دو مرحله تقسیم شده است: مرحلهء نخستین رابطهء او با مادر ""زیست شناختى "" است (مادر زاینده) و پدرى ""دو تکه "" که به شکل دو برادر دوقلو است، براى او مادر ابژهء نخستین است، و ابژه هاى دومین نیز شامل پدر و جانشینان پدر و مادرند که آن ها نیز همه دو نیمه شده اند. ننجون- دایه، مادرى مهربان است و لکاته دختر اوست. این دو زن در درون خانهء بوف کور به سر مى برند و در بیرون دو مرد را مى بیند: پیرمرد خنزر پنزرى است و دیگرى مرد قصاب که در انتها، بوف کور احساس مى کند که آمیخته اى از این دو مرد شده است. این طرح دوتایى که در این مقاله به آن پرداخته مى شود، در تمامى سرگذشت گسترده است، بوف کور بر اساس دوگانگى (ثنویت) و جفت و همزاد بنا شده است که پایه اى ترین دوگانگى آن، تقابل زندگى و مرگ و خیر و شر یا اثیرى و رجاله است.
"