صدام با لهجه آمریکایی
آرشیو
چکیده
متن
شاید کمتر مهره سیاسی معروفی مانند صدام را بتوان در تاریخ معاصر جهان پیدا کرد که ارزش حتی یک بار مصرف شدن را هم نداشت ولی چندین بار برای یک میز غذا سرو شد. صدام از ابتدای روی کار آمدن تا جنگ با ایران و حمله به کویت و سپس سرکوب مردم انقلابی عراق و آنگاه زمینهسازی برای حضور آمریکا در منطقه و تسلیم کردن عراق به آمریکا، همواره در خدمت به سیاستهای آمریکا عمل کرد و حتی یک سطر از سناریوی آمریکایی مزدوری برای آمریکا را هم تغییر نداد. آمریکاییها اشتباه کردند که صدام را وادار به انتحار نکردند، چرا که در آن صورت میتوانست دستهای پشت این پرده خیمه شب بازی را بپوشاند. اما آنها هنوز هم میخواهند او را یک بار دیگر مصرف کنند و با محاکمه فرمایشی و حقیقتپوشیهای او، بازی تسلط بر خاورمیانه را ادامه دهند.
پیش از عملیات طوفان صحرا
صدام حسین که پیش از تبدیل شدن به ابزاری در قفس برای اشغالگران آمریکایی، جرات خودکشی پیدا نکرد، در دوران اسارت نیز همچون تمامی دوران حیات مرگبارش، ابزاری در خدمت مطامع و راهبردهای امپریالیستی آمریکا است.
صدام در دهه 1960 از جمله اعضای برجسته و بیرحم حزب بعث بود که با حمایتهای سازمان سیا در فعالیتهای استبدادی و ضدکمونیستی حزب شرکت داشت. این حزب، به قتل عام تعداد بیشماری از چپگرایان و مظنونین به داشتن گرایشات چپی دست زد.
صدام حسین پس از تصدی ریاست مستبدانه عراق در سال 1979 در راستای خواستههای آمریکا بیش از پیش، به تصفیه عراق و دیگر افراد و گروههای مخالف اقدام کرد. در دهه 1980 آمریکا که پی برده بود، رژیم عراق با حاکمیت صدام میتواند پادزهر مناسبی در برابر پیشرویهای اسلام رادیکال و الگوهای مرتبط با انقلاب ایران (1979) باشد، تحت پوشش روابط دیپلماتیک آمریکا و کمکهای اقتصادی و نظامی این کشور قرار گرفت. در تایید این ادعا میتوان به بیتوجهی آمریکا در قبال استفاده از سلاحهای شیمیایی بر ضد نیروهای ایران و شهروندان کرد عراق و قتل عام حدود 100هزار کرد در سالهای 1987 ـــ 1989 از سوی صدام اشاره کرد. آمریکا مسبب اصلی وقوع جنگ و حمایت مالی از نبرد ددمنشانهای بود که در زمان ریاست جمهوری ریگان (1980 ـــ 1988) میان ایران و عراق آغاز شد؛ جنگی که یک میلیون کشته برجای گذاشت و سرآغاز روند تنزل سطح زندگی اجتماعی و اقتصادی در عراق بود که با اعمال تحریمهای آمریکا به فاجعهای عمیق مبدل شد.
در زمان عملیات طوفان صحرا
تهاجم صدام به کویت در سالهای 1990 و 1991 این فرصت را به دولت بوش اول داد تا به دروغ، خود را یکی از حامیان بشردوست آزادیهای ملی در خاورمیانه معرفی کند. این وضعیت، مجالی در اختیار بوش اول گذاشت تا قدرت نظامی کوبنده آمریکا را در «دوران جدید پس از جنگ سرد» به نمایش بگذارد و به غلط ادعا کند که «این بار و تا ابد، سندرم ویتنام را پشت سر گذاشتیم.»3 در طول «جنگ» با اعلام دشمنی علنی آمریکا با شرارتهای صدام، پوشش لازم برای حملات غیرقانونی به مردم و زیرساختهای مدنی عراق فراهم گردید و جدای از 100هزار نیروی ارتش عراق، 15هزار نفر از مردم عادی نیز کشته شدند.
نکته جالب آن است که هشت روز پیش از تهاجم عراق به کویت، وزارتخانه آمریکا با نشان دادن چراغ سبز به صدام باعث شد تا او تصور کند، دستکم، این اقدامش موافقت تاکتیکی آمریکا را به دنبال خواهد داشت.
پس از عملیات طوفان صحرا
بعد از شکست آسان صدام در عرصه نظامی، از نظر جرج بوش اول صدام مخوف، تنها جایگزین موفق برای خطری به مراتب بزرگتر محسوب میشد و آن خطر، روی کار آمدن حکومتی مردمی در عراق و بروز هرج و مرج از سوی اکثریت مسلمان شیعه عراق بود که با برخورداری از ذخایر عظیم نفتی در قلب راهبردیترین منطقه مهم دنیا (به خاطر ثروتهای نفتی) قرار دارند؛ به همین دلیل، آمریکا ابتدا، مردم عراق را ترغیب به قیام بر ضد حاکمشان کرد؛ اما در ادامه، خود را کنار کشید تا صدام به راحتی بتواند مخالفین داخلی خود را قتل عام کند. وزارت خارجه آمریکا در آوریل 1991 از پذیرش و ملاقات با مخالفان صدام خودداری کرد این مساله که با در نظر داشتن حوادث اخیر، توهینی آشکار به مردم عراق تلقی میگردد.
پس از «جنگ» اول خلیج [فارس]، دولتهای بوش اول و کلینتون به این نکته پی بردند که در تحمیل ظالمانه تحریمهای شدید بر ضد ملت عراق که به کشتهشدن 500هزار کودک عراقی و افزایش کنترل آمریکا بر منابع نفتی عراق منجر شد، میتوانند از صدام به عنوان ابزاری اساسی در روابط عمومی و سیاسی خود استفاده کنند.
آمریکا با [سوء] استفاده از وجود صدام، اقدام به ایجاد و حفظ «منطقه پرواز ممنوع» کرد و بمباران غیرقانونی و متناوب عراق را ـــ که باعث کشته شدن شهروندان و پرسنل نظامی عراق گردید ـــ در دستور کار خود قرار داد. این کشور، تلاشهای زیادی را به کار بست تا سالها پیش از تهاجم بوش دوم برای نجات آمریکاییها از خطر قریبالوقوع سلاحهای کشتار جمعی عراق، اقدامات نظام بازرسی تسلیحاتی را خنثا کند؛ اقداماتی که میتوانست به شکلی موثر رژیم صدام را خلع سلاح نماید. سیاستگذاران آمریکا برخلاف شواهد فراوانی که آن زمان در دسترس بود، درد و رنجهای بسیار ناشی از اتخاذ سیاستهای نظام بازرسی تسلیحاتی در قبال صدام را مورد نکوهش قرار دادند.
به این ترتیب، آمریکا با اتخاذ موضعی «انسانی» و «دمکراتمآب» با وسواس و مخالفتی که در خصوص صدام به خرج داد، توانست توجه رسانهها و افکار عمومی را از اقدامات و سیاستهای این کشور که مغایر با آموزهها و موازین سیاسی بود، منحرف سازد. طبق این موازین و آموزهها، آمریکا مهد آزادی و عدالت در عرصه جهانی است؛ اما حمایتهای طولانی این کشور از رژیم خونآشام سوهارتو در اندونزی (1965 ـــ 1999) و رژیم خونخوار، اشغالگر و نژادپرست اسراییل (به عنوان دو مورد از موارد بسیار) مغایر با این ادعاها است. عدم توازن و ناهمگونی منطقه خاورمیانه از اهمیت خاصی برخوردار است؛ چرا که برخورداری اسراییل از سلاحهای کشتار جمعی که طبق برآورد سازمان سیا دارای چندصد کلاهک هستهای است، منطقه را به بیثباتترین و خطرناکترین بخش جهان تبدیل کرده است و این، برخلاف بند 14 از قطعنامه شماره 687 شورای امنیت سازمان ملل متحد است که تصریح میکند: «هدف، ایجاد خاورمیانهای عاری از سلاحهای کشتار جمعی و ایجاد مانع بر سر راه ارسال موشک به این منطقه میباشد.»
بدیهی است، استحکام و ثبات قدرت سیاسی صدام در داخل عراق متکی بر تحریمهای اعمال شده از سوی آمریکا، رژیم «نفت در برابر غذا» و بازرسی از تسلیحات نظامی این کشور بود؛ زیرا به این ترتیب، صدام تمامی مشکلات عراق را به دروغ، متوجه امپریالیستهای نابکار و خبیث میدانست.
پس از حادثه یازده سپتامبر
بعد از واقعه یازده سپتامبر، هیولای خیالی رژیم صدام، زمینه را فراهم ساخت تا کاخ سفید بتواند احساسات نژادپرستانه و پنهان آمریکاییها را با حمله به سرزمین عراق، در قالب خشم و انتقام نسبت به مهاجمان اصل و نسب حادثه سپتامبر ـــ که به صورت مبهم مسلمان و عرب معرفی شده بودند ـــ به نمایش بگذارد. دولت بوش دوم به نحو شگفتانگیزی موفق به جذب همکارانی در «جریان» برتر رسانهای شد که به شدت با دولت همراهی میکردند. آنها تلاش کردند تا رویه دیگر چهرههای شیطانی صدام و اسامهبن «فراموششده» را به یکدیگر پیوند بزنند. در همان حال، دکترین بوش ـــ ولفوویتز که به تعبیر زیبای نوآم چامسکی به آمریکا این اجازه را میداد که فارغ از قانون و افکار عمومی داخلی و بینالمللی، به محض تهدید سیطره جهانی آمریکا «حق توسل به زور» داشته باشد، رژیم بیدفاع و خلع سلاح شده صدام را قربانی و هدفی مغتنم یافت.
حال، دیکتاتور سابق عراق که دوران اسارت را با حفاظت کامل نیروهای آمریکایی سپری میکند، فرصت بیشتری را برای پیشبرد داستان تخیلی آمریکا فراهم خواهد ساخت تا این کشور را دوست بزرگ آزادی و دمکراسی در کشورهای خاورمیانه و ورای آن معرفی کند. محاکمه نمایشی صدام باید به شدت آموزنده باشد. در طول محاکمات جنگی توکیو و نورنبرگ و حوادث پس از آن که بر اساس مدل ارایه شده اورول4 جریان داشت، جرایم فاتحین جنگ از جمله یک میلیون نفر تلفات ناشی از تحریمهای اعمال شده و کشتار نیروهای محاصره شده ارتش عراق و شهروندان بیگناه عراقی در سالهای 1991 و 2003، هیچ ارتباطی با آمار رسمی و قانونی ثبت شده در تاریخ نخواهد داشت.
در مورد سیاستهای آمریکا در خصوص خاورمیانه، هیچ نوع محکومیت عمومی حائز اهمیتی صورت نخواهد گرفت و یا حتی به محرک اصلی و پنهان ورای این سیاستها اشارهای نخواهد شد. هدف، بازداشتن اعراب از رسیدن به دمکراسی و استقلال در بلندمدت و سازگار ساختن آنها با «راهبرد مقتدرانه» آمریکا است که حق کنترل بر منابع طبیعی و انسانی جهان را در اختیار این کشور قرار میدهد. به این ترتیب، آن گونه که آمریکا تعیین و تعریف کرده است، برای حفظ نظم مناسب جهانی، از اعمال حق حاکمیت کشورها که به صورت مشروط به آنها اعطا شده است، جلوگیری خواهد کرد.5 آمریکا خود را یگانه رهبر و پیشوای دولتهای جهان میداند که بنا به اظهارات کی بیلی هاچینسون ـــ سناتور جمهوریخواه تگزاس ـــ در حکم «رهبر و راهنمایی است که روش زندگی را به جهانیان میآموزد» و یا به قول مادلین آلبرایت «یک سر و گردن بالاتر از ملل دیگر است و افقهای دوردست را به خوبی میبیند.»
از آنجا که این راهبرد در دوران سرمایهداری نفتی تدوین شده است، همواره، تاکیدی مضاعف بر بازارهای نفتی خاورمیانه دارد و به همین دلیل است که دوایت آیزنهاور ـــ رییسجمهور پیشین آمریکا ـــ از این منطقه به عنوان «مهمترین منطقه استراتژیک جهان» یاد کرده است.6
در این حال، ادامه خونریزی در عراق تا حدودی حاکی از تداوم مقاومت در بخشی از مردم عراق و دیگر اعرابی است که هیچ نیازی به عروسک شرمنده خیمهشببازی ـــ صدام ـــ ندارند که به آنها بگوید کی، چگونه و چرا باید به ارتش امپریالیستی جرج بوش دوم حمله کنند.
پینوشتها
1ـــ عنوان اصلی مقاله:
Saddam,s Living Service to Empire/ Znet/ 23/12/2003.
2ـــ پائول استریت (Paul Street) نویسنده مقاله در مورد مسایل نژادی، امپریالیسم و کنترل افکار است.
3ـــ منظور از سندرم ویتنام، بیزاری شهروندان آمریکایی از اعزام داوطلبانه پسران و دخترانشان به ماموریتهای خطرناک و مرگبار امپریالیستی است که از سوی آن دسته از نخبگان قدرت آمریکا طراحی و اجرا میشد که خود از امتیازات خاص و معافیت از رزم برخوردار بودند.(مولف)
4___ Orwell.
5___ Chomsky, Hegemony or Survival: America,s Quest for Global Dominance [New york, NY: Metropolitan Books, 2003], pp. 11 ___ 49, 166 ___ 167.
6ــ به نقل از:
Chomsky, Hegemony or Survival, p. 164.