خسته از دروغ شنیدن
آرشیو
چکیده
متن
امروزه امر تبلیغات به اشکال گوناگون و با هزینههای بسیار گزافی انجام میشود تا ذهنیت خاصی را در مخاطب ایجاد کند. در این باره --- صرفنظر ازمقولات فلسفی --- شاید بتوان گفت ایجاد تصویر ذهنی از یک پدیده، بخشی از به وجود آوردن آن پدیده است، چرا که ذهنیت، تعامل سایر پدیدههای پیرامونی و محیطی را تحتتاثیر قرار میدهد و باعث بروز کنشها و واکنشهای معین میشود.
مهمترین آسیبهایی که غرب برای پدیده انقلاب اسلامی در نظر گرفته، همواره از نوع تبلیغاتی و روانی بوده است. انقلاب شکوهمند اسلامی بیش از دو دهه است که مورد هجمه سازمان یافته تبلیغاتی دشمنان خارجی است.
امپریالیسم خبری و رسانههای بزرگ جهانی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم ابزارهای صهیونیسم بینالمللی هستند، با بکارگیری شگردهای خاص تبلیغاتی و ابزارهای تاثیرگذار روانی به هر نحو ممکن سعی در ایجاد تصویری منفی و ناپسند از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی کردهاند که عوارض آن هرگز کمتر از تحریم اقتصادی و تحریکات نظامی نبوده و نیست.
«پردازش طرحوارهای» به جریان تبلیغاتی غرب علیه جمهوری اسلامی و نگاه به این موضوع از زاویه روانشناسی سیاسی و جامعهشناسی ارتباطات، موضوع مورد اهتمام مقالهای است که پیش رو دارید.
مواضع تبلیغاتی غرب نسبت به جمهوری اسلامی ایران از دیدگاههای مختلفی قابل تامل است. یکی از این دیدگاهها به توصیف، تبیین، کنترل و فرایندجستوجوی طرحوارهها، یا به عبارتی پردازش طرحواره معطوف است.
پردازش طرحوارهای، الگویی از پردازش اطلاعات است که در آن ساختهای حافظه متناسب با اطلاعات حسی ورودی مورد شناسایی قرار میگیرد و بر اساس طرحوارههای فعال شده، الگویی از پاسخ (رفتارها و کنشها) از انسان سر میزند.
گرچه طرحوارهها و پردازش طرحوارهای کار سازماندهی و پردازش اطلاعات را اثر بخش میسازند، ولی لزوماً بیانگر حقایق نیستند. برخی طرحوارهها براساس اطلاعات غلطی که فرد در معرض آنها قرار میگیرد، تحریف شده هستندو اساس تصورات قالبی و نگرشهای منفی محسوب میشوند.
درخصوص تبلیغات غرب علیه جمهوری اسلامی ایران که با استفاده از تکنولوژیها و دانشهای روز ارتباطی، مکرراً ذهن انسانها را آماج حملات روانی خود قرار میدهند، چنین طرحوارههای تحریف شدهای به راحتی شکل گرفته و فرایندپردازش اطلاعات را در جهت تامین اهداف غرب تحت تاثیر قرار میدهد. نوشتار حاضر در جستوجوی شناخت و تبیین این مکانیسم است.
برای سازماندهی موضوع مقاله، منطقی به نظر میرسد تا در ابتدا، مفاهیم طرحواره و پردازش طرحوارهای مورد بررسی مفهومی قرار گیرد، سپس نکات کلیشهای ونسبتاً ثابت تبلیغات غرب علیه جمهوری اسلامی ایران به بحث گذاشته شود تا در نهایت به ارتباط این دو برسیم.
تعریف پارادایمی از طرحواره 1 که مورد توافق همگان باشد وجود ندارد. این اصطلاح به هر نحوی که به کار رود، به ساختهای شناختی ذخیره شده در حافظه اشاره دارد که خود بازنماییهایی انتزاعی 2 از روابط، اشیا و رویدادهای دنیای واقعی هستند. طبق نظریه طرحواره 3، طرحواره یک ساختار شناختی است که اطلاعاتی را در مورد یک حادثه، شیء، موقعیت یا شخصی سازماندهی کرده و رمزگردانی، ذخیره و بازیابی اطلاعات را در مورد آن تحت تاثیر قرار میدهد (آلبا و هاشر4 1983، به نقل از اسدرو 5، 1993، ص 328).
طرحوارهها، یکی از ساختارهای تشکیل دهنده حافظه بلندمدت هستند که، همانند تصاویر عکاسی، تمام جزییات یک شیء یا پدیده را در برنمیگیرند، بلکه شامل ویژگیهای شاخص موضوعات مربوط به خود هستند و بیشتر باز ساختههای تازه و در عین حال بسیار سازمان یافتهای از ادراکات اصلی ما محسوب میشوند.
ما طرحوارههای مختلفی از خود، افراد دیگر، موقعیتها و رویدادها، اشیا و... در حافظه خود داریم. از دیدگاه مارکوس و ورف 6 (1987، به نقل از ورتمن و همکاران،7 1999. ص 580)، طرحواره مربوط به اشخاص 8، عبارت است از مجموعه عقاید منطقی یکپارچهای در مورد افراد و طرحواره مربوط به خود9، عبارت است از مجموعه یکپارچهای از شناختها در مورد خود فرد. نوع دیگری از طرحواره، تصورات قالبی اجتماعی 10 است که براساس آن، مجموعهای از عقاید و باورها درخصوص نحوه عمل و تفکر، به اعضای یک گروه خاص نسبت داده میشود. به کمک طرحوارههای موجود درباره هر یک از موارد فوق، اطلاعات بیشماری را در حافظه رمزگردانی و ذخیره کرده و در برخورد با محرکها و دادههای حسی مرتبط با آنها، مجموعه رفتارهای متناسب با طرحوارههای پردازش شده، بازیابی میشوند. برای مثال، براساس طرحوارهای که از خود داریم، خود را با یک سری از صفات و ویژگیها توصیف میکنیم و یا طرحوارهای که از یک فرد درونگرا داریم، احتمالا به ویژگیها و صفاتی نظیر مردمگریزی، گوشهگیری، کمحرفی، دوراندیشی و آرمانگرایی اشاره دارد. همان طور که اشاره شد، طرحواره نه تنها در مورد افراد و اشیا، بلکه در مورد رویدادها و موقعیتها نیز شکل میگیرد؛ مثلا، وقتی برای یک جلسه میهمانی دعوت میشویم، فورا طرحواره کلی آن جلسه را از حافظه فرا میخوانیم که یک بازنمایی ذهنی از مجموعه رفتارهای متناسب در آن مجموعه است.
طرحوارهها از هر نوعی که باشند دو کار مهم انجام میدهند
1) سازماندهی اطلاعات:
طرحوارهها صرفا انواع مختلف اطلاعات نیستند، بلکه نقش فعالی در سازماندهی ریزش فراوان اطلاعات جدید ایفا میکنند. فعال شدن یک طرحواره انتخاب محرک را تحت تأثیر قرار داده و یادآوری اطلاعات هماهنگ را از حافظه تسهیل میکند، به عبارت دیگر، طرحوارهها دارای گزارههای اطلاعاتی هستند که این گزارهها در نقش قواعد و فرضیات عمل میکنند (بک و امری 11، 1985؛ به نقل از بروین 12 1376، ص 91). با عنایت به حجم وسیعی از دادهها و اطلاعاتی که در معرض آنها قرار میگیریم و به دلیل محدودیت در استعداد پردازش --- اطلاعات، بناچار از بین ریزش فراوان اطلاعات به برخی از حقایق متمرکز شده و از برخی از آنها چشمپوشی میکنیم. این فرایندغربال کردن اطلاعات منجر به شکلگیری طرحوارهها میشود.
2) تصفیه دادهها13 و اطلاعات:
در جذب اطلاعات جدید همه اطلاعات به یک شیوه و به طور همارز پردازش نمیشوند؛ در نتیجه فقط اطلاعات معینی میتوانند جذب طرحوارهها یا سایر ساختارهای موجود در حافظه شوند. به عبارتی طرحوارهها به عنوان یک صافیشناختی14 نیز عمل میکنند، به این معنی که به برخی از اطلاعات اجازه ورود و پردازش داده میشود و جلو برخی دیگر را سد میکنند، شیوه درک رویدادها را رنگآمیزی کرده و تعیین میکنند که ما به چه چیزی توجه کرده و چه چیزی را به یاد آوریم و نهایتاً این که در مورد خود و دیگران چه احساسی داشته باشیم.
گرچه طرحوارهها نقش بسزایی در سازماندهی و تصفیه اطلاعات جدید ایفا میکنند و به صورت منسجم و مختصر شده بیانگر واقعیات موجود هستند، الزاما همه آنها بیانگر حقایق نیستند. به یکسری از طرحوارههایی که مطابق با واقعیتهای موجود نباشند، یا مسائلی غیرواقعی را القا کنند، اصطلاحا طرحوارههای تحریف شده15 گفته میشود. نکته بسیار مهمی که باید درخصوص طرحواره و پردازش طرحوارهای ذکر کرد، این است که سبب میشود ادراکات ما زیر سلطه طرحوارهها قرار گرفته و به همین دلیل نیز در برابر تغییر مقاوم و در مقابل دادههای نسبتا تازه، نفوذناپذیر شود. به عبارت دیگر، نوعی سوگیری درخصوص دادههای تاییدکننده طرحوارههای موجود دیده میشود که اصطلاحا آزمون فرضیه تاییدی16 نامیده میشود. با این اوصاف به خوبی معلوم میشود که طرحوارههای تحریف شده نیز از ویژگیهای ثبات و سوگیری برخوردارند. نمونههای فراوانی از طرحوارههای تحریف شده میتوان ذکر کرد که در جهتدهی به رفتارها و فرایند تصمیمگیری ما دخالت میکنند. به عنوان مثال زمینهیابیهایی در ایالات متحده نشان دادهاند، افراد بزرگسالی که بیش از چهار ساعت در روز از وقت خود را صرف تماشای برنامههای تلویزیونی میکنند، تحت تاثیر القائات برنامههای پخش شده در معرض یکسری طرحوارههای اجتماعی قالب 17 قرار میگیرند که دقیقا با القائات شبکههای تلویزیونی این کشور مطابقت دارد. (گربنروگروس18، 1976. به نقل از ورتمن و همکاران، 1999. صص 206 --- 204)، برای مثال، این بینندگان باور داشتند که سالخوردگان بخش خیلی کوچکی از جمعیت جامعه امریکا را تشکیل میدهند، درصد بالایی از کارگران نیز در رشته خود مانند سایر متخصصان مثلا پزشکان و حقوقدانان حرفهای هستند و احتمال این که فرد، قربانی جرایم مربوط به خشونت باشد، به طور فزایندهای بالاست. در حالی که هیچ کدام از این برداشتها با واقعیات موجود در جامعه امریکا همخوانی نداشتند اما تماشای مکرر برنامههای تلویزیونی که در بطن برنامههای خود سعی در القای موارد مزبور را داشت، آنها را برای آزمونهای نمونه مورد مطالعه، واقعی جلوه داده بود.
نکته جالب توجه درخصوص طرحوارههای تحریف شده، این است که تا زمانی که مشاهدات، صحت و سقم آنها را بررسی نکردهاند، همچنان به حیات خود ادامه داده و پردازش اطلاعات را تحت تاثیر قرار میدهند. مطابق دیدگاه نظریهپردازان یادگیری اجتماعی19 مانند باندورا وراتر20، افراد غالبا اطلاعاتی را از بین اطلاعات موجود گزینش میکنند و براساس آن واکنش نشان میدهند، که با انتظارات آنان هماهنگی دارد (سوگیری تاییدی):21 با عنایت به این موضوع، فرایند غیرتاییدی ممکن است هرگز روی ندهد، و از اینجا معلوم میشود که طرحوارههای شکل گرفته در سیستم حافظه اگر با واقعیتها و حقایق موجود همخوانی نداشته باشند --- همچنان که در مورد تبلیغات منفی غرب علیه جمهوری اسلامی ایران صدق میکند --- منجر به شکلگیری غلط امتیازها، احساسات و رفتارهای خاص شده و تا مدتها به حیات خود ادامه میدهند.
گرچه طرحوارهها میل به پایداری دارند، تغییرناپذیر هم نیستند. زمانی که طرحوارههای موجود مکرراً در معرض شواهد متناقض قرار گیرند، تغییر مییابند و این قضیه در مورد طرحوارههای تحریف شده نیز صدق میکند. با عنایت به این موضوع، به منظور تغییر در طرحوارههای منفی ایجاد شده از جمهوری اسلامی ایران، میتوان از شواهد و مدارک متناقض بهرهبرداری کرد که در ادامه این نوشتار، به آن پرداخته خواهد شد.
از دیدگاه باندورا (1986؛ به نقل از ورتمن و همکاران، 1999، ص 621)، طرحوارههایی که ما از دیدن و مشاهده رفتار و نگرشهای دیگران به دست میآوریم، افکار، احساسات و اعمال ما را تحت تأثیر قرار میدهند. تجارب روزانه، سرشار از مثالهایی است که نشان میدهد یکی از منابع شکلدهی به طرحوارهها، یادگیری مشاهدهای22 است. یکی از مهمترین منابع این نوع یادگیری، رسانههای ارتباط جمعی هستند. رسانههای ارتباط جمعی با گزینش، حذف و برجستهسازی برخی از رویدادها و حوادث، نقش بسیار مهمی در ایجاد انگارههای جدید و به عبارت بهتر، طرحوارهها، به ویژه از نوع تحریف شده دارند. برای مثال، در جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران رسانههای صوتی و تصویری امریکا با تدارک برنامههای مختلف و ایجاد تصاویر ذهنی مثبت از رژیم عراق، با شکلدهی انگارههای جدید در این خصوص حمایت کرده و نقش بسیار مهمی را ایفا کردند، اما برعکس در جریان جنگ خلیجفارس، پیش از حمله نظامی امریکا به عراق، تبلیغات بسیار زیادی در داخل امریکا علیه عراق شروع شد و رسانههای بزرگ این کشور از --- جملهC.B.S و--- A.B.C مرتبا تصاویری از شبکههای خود پخش میکردند که نفرت و کینه بینندگان را به عراقیها و شخص صدام حسین برمیانگیخت. بنابراین در دنیای امروز، برای متقاعد کردن افکار عمومی و شکلدهی به آن، از طریق رسانههای ارتباط جمعی، و شگردهای خاص تبلیغاتی، طرحوارههایی شکل میگیرند که دقیقا با اهداف و منافع مبلغان هماهنگی دارند.
تا اینجا درخصوص مفهوم طرحواره، عملکردهای آن و یکی از انواع آن یعنی طرحوارههای تحریف شده که ناشی از ارائه اطلاعات غیرواقعی هستند بحث شد. مفهوم دیگر در نوشتار حاضر «پردازش طرحوارهای»23 است. به این معنی که ما چگونه از ساختهای حافظه، برای پردازش اطلاعات استفاده میکنیم.
پردازش طرحوارهای عبارت است از فرایند جستوجوی ساختهایی در حافظه که با اطلاعات حسی ورودی، همخوان باشند. زمانی که در معرض اطلاعات حسیِ ورودی، قرار میگیریم، براساس اطلاعات موجود در حافظه، طرحوارههای مرتبط با این اطلاعات فعال شده، کار سازماندهی و پردازش اطلاعات را به شکل کارآمدی تحت تاثیر قرار داده و در رفتار تغییراتی ایجاد میکنند.
تغییرات رفتاری یا نگرشهایی که متعاقب فعال شدن طرحواره از موجود زنده سر میزنند، محصول فعالیت طرحوارهها و پردازش طرحوارهای هستند.
طرحوارهها و پردازش طرحوارهای امکان سازماندهی و پردازش کارآمد حجم زیاد اطلاعات را به ما میدهند البته همان طور که قبلا اشاره شد، اطلاعاتی که به این شکل سازمان داده میشوند، تنها برجستهترین ویژگیهای یک شی، شخص، پدیده یا موقعیت را در بر میگیرند. برای مثال، فرض کنید قرار است با فرد برونگرایی ملاقات کنید، نخستین کاری که میکنید این است که فورا طرحواره برونگرایی را از حافظه فرا میخوانید تا درباره این ملاقات پیشبینی کنید. طرحواره برونگرایی شامل ویژگیهای به هم پیوستهای نظیرمردمآمیزی، اجتماعی بودن، خونگرمی، و احتمالا بلندحرف زدن و فعال بودن است. به این فرایند، پردازش طرحوارهای اطلاق میشود، یعنی فرایند جستوجوی ساختهاییدر حافظه که با اطلاعات ورودی همخوان باشند. درخصوص جمهوری اسلامی ایران نیز هدف غرب ایجاد یک طرحواره منفی از آن در افکار عمومی جهانی است.
نکته دیگر درخصوص طرحواره و پردازش طرحوارهای آن است که پس از شکلگیری یک طرحواره، فرایند پردازش طرحوارهای خیلی سریع اتفاق میافتد و مهم ایجاد طرحوارههای خاص است. طرحوارهها هم در بازیابی و هم در رمزگردانی و اندوزش اطلاعات نقش بسزایی ایفا میکنند. به عبارت دیگر، فعال شدن یک طرحواره انتخاب محرک را تحت تاثیر قرار داده و یادآوری اطلاعات هماهنگ را از حافظه آسانتر میکند و نیز معنیداری کلی محرک را برای شخص معین میکند. با این اوصاف به خوبی معلوم میشود که فرایند شکلگیری طرحوارهها نیاز به آرایش خاص اطلاعات با استفاده از شگردهای خاص و نیز صرف زمان دارند. بنابراین امکان این که، یکسری طرحوارههای خاص را بتوان در افراد ایجاد کرد منتفی نیست. کاری که اخیرا رسانههای مربوط به غرب درخصوص جمهوری اسلامی ایران و ارائه چهرهای منفی و خشن همانند بنیادگرایی، خشونت دینی، اسلام رادیکالی و طرفداری از تروریسم از آن در سطح کلانی انجام میدهند، حکایت از ایجاد طرحواره و پردازش طرحوارهای منفی از جمهوری اسلامی ایران دارد. با عنایت به سایه روشنهای مفاهیم بالا، بررسی کلیشههای تبلیغاتی غرب علیه جمهوری اسلامی ایران و تبیین شگرد آنان از طریق پردازش طرحوارهای مورد توجه قرار میگیرد.
برای ایجاد و شکلگیری یک طرحواره، همان طور که ذکر شد، باید یکسری اطلاعات منسجم به صورت مجموعهای ارائه شوند. در بررسی تبلیغات غرب علیه جمهوری اسلامی ایران، میتوان به یکسری نکات کلیشهای ثابت و منفی اشاره کرد که همواره خوراک تبلیغاتی رسانههای ارتباطی غرب علیه ایران بوده است. با نگاهی به روند تبلیغات غرب براساس تحلیل محتوا، میتوان به موضوعات و سوژههای غیرواقعی از جمله تضییع حقوق بشر و آزادیهای مدنی در ایران، تروریسم یا حامی تروریست بودن، کوشش در دستیابی به تسلیحات اتمی و سلاحهای کشتار جمعی، بزرگنمایی مشکلات داخلی و دامن زدن به اختلافات میان جناحهای سیاسی اشاره کرد.
بنگاههای تبلیغاتی غرب با انتخاب موضوعات و سوژههای فوق درصدد ایجاد یک تصویر ذهنی منفی (طرحواره منفی) از جمهوری اسلامی ایران در ابعاد داخلی و خارجی است؛ این تصویر ذهنی ایران و ایرانی را در نزد افکار عمومی جهانی با چهره خشن و ضدانسانی به تصویر میکشاند و ابعاد مثبت و انسانی آن را تحتالشعاع طرحواره منفی ارائه شده از آن قرار میدهد، گو این که هر موقع نامی از ایران و ایرانی برده شود، یکسری صفات و خصوصیات منفی مربوط به آنها در اذهان عمومی شکل میگیرد و این پدیده در دراز مدت ایران را در انزوا قرار داده تا مشروعیت سیاسی و اقتدار ملی آن را از بین ببرد. این دقیقا فرایند پردازش طرحوارهای را به ذهن متبادر میکند.24
در تبلیغات امپریالیسم خبری از طریق انتخاب سوژهها و دلایل غیرواقعی همواره اینگونه القا میشود که در ایران حقوق بشر و آزادیهای فردی رعایت نمیشود؛ در حالی که در خود کشورهای تحت حمایت این رسانهها، حقوق اقلیتها آشکارا تضییع میشود.25 همچنین آن نوع آزادی که غرب از آن دم میزند، با فطرت و کرامت واقعی انسانها سازگار نیست، گرچه به ظواهر و لوازم آن به خوبی میپردازد و از این واژه به صورت یک بام و دو هوا سود میجوید. در برابر، بعضی از کشورها نظیر عربستان سعودی و یا کویت و قطر، هیچگاه معترض به تضییع حقوق بشر و آزادیهای مدنی اعتراض نمیکند، اما در کشورهایی مانند چین، ایران، کوبا و کره شمالی از واژههای آزادی و حقوق بشر سود جسته و آن کشورها را متهم به نقض این واژهها میکند. غرب از طریق رسانههای ارتباط جمعی و نفوذی که بر افکار عمومی جهانی دارد، شدیدا آنها را کنترل میکند؛ مثال بارز این پدیده جنگ اخیر امریکا و متحدانش بر علیه کشور افغانستان است که با پول، اسلحه و هدایت امریکا به راه افتاد و در کنار آن سانسور خبری شدیدی بر رسانههای ارتباطی به عمل آمد؛ به گونهای که محتوای اخبار و تصاویر دقیقا آن چیزهایی بودند که دولتمردان امریکایی در نظر داشتند. چون دولتمردان این کشور به خوبی واقف هستند که مشاهده تصاویر خشونتبار و بمبارانهای این کشور در خاک افغانستان تبعاتی منفی در افکار عمومی مردم امریکا و سایر کشورها، به دنبال دارد. در واقع افکار عمومی در این کشورها آن چیزی است که اغلب رسانههای ارتباطی به آن شکل داده و مغز انسانها را طوری برنامهریزی میکنند که در راستای اهداف آنها عمل کنند. به عبارت دیگر، انتخاب و تصمیم شهروندان غربی به نحو مستقیم یا غیر مستقیم تحت اراده و کنترل صاحبان سرمایه و سیاستمداران است؛ اما اینگونه القا میشود که وی در انتخاب آزاد است. 26 در این کشورها ابزارها تعیین کننده رفتار هستند نه شناختها و نگرشها. حتی رسانههای غربی با استفاده از شگردهای خاص تبلیغاتی میتوانند یک حادثه واقعی را به انحراف بکشند و تصویری غیرواقعی از آن با وجود اعتراف صریح متهمان به جاسوسی، ارائه دهند. به عنوان مثال، در جریان دستگیری سیزده نفر متهم به جاسوسی برای رژیم صهیونیستی در شیراز، امپریالیسم خبری غرب به منظور منحرف ساختن حادثه مذکور، کوشید تا از هر طریق این مساله را با مذهب افراد دستگیر شده ارتباط داده و عدم آزادیهای فردی و تضییع حقوق اقلیتهای مذهبی در ایران را القا کند.
طرحواره منفی دیگری که در تبلیغات غرب علیه جمهوری اسلامی ایران کاملا مشهود است، طرح اتهام تروریست به ایران یا حامی تروریسم بودن ایران است. بنگاههای تبلیغاتی غرب هر مساله یا اتفاقی که در گوشه و کنار جهان به نحوی مرتبط با تروریسم و یا اقدامات خرابکارانه باشد، فورا با استفاده از شگردهای تبلیغی خاص خود به عنوان حربه تبلیغاتی منفی بر علیه جمهوری اسلامی ایران استفاده کرده و آن را به ایران نسبت میدهند. با نگاهی به واقعیتهای موجود در این زمینه به خوبی معلوم میشود که اقدامات تروریستی و خرابکارانهای که غالبا به جمهوری اسلامی ایران نسبت داده میشود، یا اعتراضات داخلی در کشورهای غربی است و یا توسط گروههای تروریستی انجام شده که دست پرورده و مورد حمایت مادی و معنوی سازمانهای اطلاعات و امنیتی کشورهای غربی هستند و به منظور انجام اقدامات خرابکارانه و تروریستی آموزش دیدهاند. با اندکی تامل در واقعیتهای موجود در ایران بعد از انقلاب اسلامی به خوبی مشهود است که جمهوری اسلامی خود قربانی خشونت، ترور و جنگ بوده است.
حربه دیگر غرب برای ایجاد و تکمیل تصویر ذهنی منفی از ایران، القای این موضوع است که ایران درصدد رسیدن به دانش و سلاحهای کشتار جمعی و تکنولوژیهای مرتبط با آن است. اگر چه کارشناسان آژانس انرژی اتمی بر بیضرر بودن این تکنولوژی و استفاده صلحآمیز ایران از آن اقرار کردهاند، غرب برای تحت الشعاع قرار دادن تکنولوژی سلاحهای کشتار جمعی رژیم صهیونیستی و زرادخانههای اتمی این کشور، همواره آن را به ایران فرافکن کرده تا در جهت ایجاد طرحواره منفی از ایران درست عمل کرده باشد. هدف دیگر غرب از این ادعاهای بیاساس، مشوش ساختن اذهان کشورهای منطقه، از جمله کشورهای حاشیه حوزه خلیج فارس و توجیه حضور خود در منطقه و فروش سلاحهای خارج از رده خود به این کشورهاست. با عنایت به اصول روانشناسی یادگیری تداعی27 و با توجه به تبلیغات شرطی، زمانی که دو محرک با هم تکرار شوند، رفته رفته بین این دو نوع رابطه تداعی ایجاد میشود، به نحوی که با حضور یکی دیگری در ذهن متداعی میشود. بنابراین، زمانی که در تولید سلاحهای کشتار جمعی و اتهامات وارده که تداعی کننده خشونت دولتی هستند به جمهوری اسلامی ایران نسبت داده شوند، در بلندمدت نوعی رابطه تداعی بین این دو ایجاد شده و منجر به شکلگیری طرحوارهای منفی از جمهوری اسلامی ایران میشود.
جنبه دیگر تبلیغات القایی غرب بر علیه جمهوری اسلامی ایران از بین بردن و تضعیف تدریجیانگیزههای مردم ایران است. سوژهها و موضوعاتی که غرب برای تعقیب این هدف برگزیده عبارتند از: بزرگنمایی مشکلات داخلی، دامنزدن به اختلافات میان جناحهای مختلف در ایران و گسترده جلوهدادن آن و نیز شعلهور ساختن و پرداختن به تنوعات قومی، قبیلهای و مذهبی. این در حالی است که تبلیغات القایی غرب هیچ اشارهای به نکات مثبت و پیشرفتهای به دست آمده پس از انقلاب در ایران نمیکند؛ و اگر هم در مواردی به اجبار به صورت موقتی و محدود اشارهای به جنبههای مثبت شده، اولا به آن اندازه نبوده که تصویر مثبتی از ایران بعد از انقلاب ارائه کند و ثانیا اخبار مربوط به جنبههای مثبت در ایران، از طریق شگردهای پوشش خبری طوری در لفافه اخبار منفی پیچیده میشوند که در نهایت برآیند نیروها به سمت جنبههای منفی و ایجاد تصویر ذهنی منفی از ایران باشد؛ ثالثا برای آن که تصویری در ذهن مخاطب قرار گیرد، بایستی در خلط دستآوردهای مثبت و منفی، درصدد اخبار منفی کمتر از اخبار مثبت باشد تا کاملا در ذهن مخاطب، جنبه منفی هضم شود. برای مثال در جنگ امریکا علیه افغانستان رسانههای امریکا و اروپا مکررا طوری القا کردند که پیروز نهایی جنگ امریکا بوده و تنها یک نفر تلفات داشته که جاسوس و بازپرس سازمان سیا بوده و در حد قهرمان ملی مطرح میشود معمولا رسانههای غربی از تلفات افغانستان و سختی وضع معیشتی و بمبارانهای بیرحمانه بر سر مردم فقیر چیزی بیان نمیکنند.
در مورد ایران نیز دستاوردهای مثبت با لایههایی از مباحث غیرواقعی به خورد افکار عمومی داده میشود. این همان روشی است که در ادبیات اسلامی از آن با عنوان «لا تلبسوالحقَّ بالباطل» یاد میشود که نباید حق را با باطل آغشته نمود تا باطل جای خود را باز نماید. باطل بما هو باطل جای خود را باز نمیکند مگر آن که رگههایی از آن با حق و حقیقت خلط شود.
هدف از ذکر و القای سوژهها و موضوعات فوق علیه جمهوری اسلامی ایران، نشان دادن ماهیت واقعی تبلیغات غرب نیست، چون با اندکی تعمق به راحتی میتوان به وجود خط مشی تبلیغاتی ثابت در رسانههای تبلیغاتی غرب پیبرد. نکته اساسی که در این مورد باید به آن پرداخت این است که چرا غرب در تبلیغاتش علیه ایران از سوژههای القایی و خط مشیهای کلیشهای ثابت بهره میبرد؟ در پاسخ به این سوال میتوان گفت هدف اصلی در مقابله با جمهوری اسلامی ایران، مهار و جلوگیری از گسترش و نفوذ معنوی ایران در منطقه است؛ تئوریپردازان تبلیغاتی غرب و جهتدهندگان به رسانههای ارتباط جمعی کاملا به این نکته اساسی واقف هستند که تغییر در واقعیتها دشوار و گاهی عملاً ناممکن است، اما تغییر دنیای ذهنی انسانها و افکار عمومی با ارائه دادههای غلط به آنها امکانپذیر است. در عملیات روانی دو فرضیه اساسی وجود دارد که با عنایت به آنها ماشین تبلیغاتی غرب در جهت ایجاد طرحواره منفی از ایران سود میبرد. اولین فرضیه این است که برداشت انسانها از دنیای مادی متفاوت است و دومین فرضیه این که تغییر در برداشتها، منجر به تغییر دیدگاهها و عکسالعملهای رفتاری آنها میشود. مجریان عملیات روانی این دو فرضیه را از رویکرد پدیدارشناسی28 به عاریت گرفتهاند. با عنایت به فرضیههای مذکور، در دنیای تبلیغاتی کنونی با تغییر برداشتها و نگرشها از طریق ارائه موضوعات غیرواقعی و اطلاعات نادرست که با شگردها و ترفندهای خاصی صورت میگیرد، غرب درصدد ایجاد یک تصویر ذهنی منفی از ایران است؛ با وجود این که واقعیتهای موجود در داخل ایران خلاف آن چیزهایی باشد که غرب درصدد ارائه آنهاست. بنابراین، کاملا مشخص است که هدف از القای سوژههای تکراری غیرواقعی، ایجاد یک طرحواره منفی رمزگردانی، ذخیره و بازیابی اطلاعات در مورد محرکها و دادههای مربوط به آن طرحواره است و در مقابل دادههای عینی، حتی اگر این دادههای جدید مغایر با طرحوارههای اندوخته شده باشند، نوعی سوگیری در پردازش اطلاعات جدید به نفع طرحوارههای اندوخته شده قبلی دیده میشود. با عنایت به این سوگیریها و تحریفهاست که تصورات قالبی نسبت به ایران و مردم شکل میگیرند، در حالی که واقعیت چیز دیگری است. از اینجاست که رسالت دستگاههای خبری و ارتباطی ایران در تقابل با این حملات روانی بیشتر میشود. ضروری است آنها اطلاعات غلطی که غرب بر علیه ایران ارائه میدهد، دریافت، تجزیه، تحلیل و تفسیر کرده و ماهیت واقعی آن را نشان دهند. ارائه دادههای عینی و مستند و روشنگریها، بهترین حربه دفاعی در مقابل تهاجمات تبلیغی است. زمانی که توانایی نشان دادن واقعیتها در ابعاد داخلی و خارجی (که با کارها و اقدامات فرهنگی مناسب حاصل میشوند) به صورت عینی و واقعی به مردم ارائه شود، ماهیت و چهره واقعی تبلیغات غرب بیان میشود و به طور طبیعی طرحوارههای منفی و الگوی پردازش طرحوارهای درخصوص ایران به سود طرحوارههای مثبت تغییر مییابد.
نتیجهگیری:
امروزه در رویکردهای جدید به روانشناسی، انسان به عنوان یک موجود پردازشکننده اطلاعات محسوب میشود. انقلابی که از دهه 1960 در این حوزه روی داده است جهتگیریهای نظری و کاربردی را از نگرشهای زیستی --- رفتاری صرف به شناختی --- عقلانی تغییر داده است. با عنایت به این نوع نگرش، درون دادها29 وارد محیط فکری انسانها شده و در آنجا پردازش شده و در صورت لزوم بازیابی میشوند. اگر درون دادهای ارائه شده غیرواقعی و جهتدار باشند، مجموعه اطلاعات منسجمی که بر مبنای آنها در ذهن شکل میگیرند نیز سودار بوده و در این صورت در فراخوانی و بازیابی نیز با نگرشها و رفتارهای سودار و غیرواقعی مواجه خواهیم بود. امروزه بنگاههای خبرپراکنی غرب با حجم وسیعی از آرایش اطلاعات نادرست درخصوص جمهوری اسلامی ایران که با شگردهای خاص تبلیغاتی مثل تحریف، حذف و برجستهسازی و نیز تلفیق اینگونه اطلاعات پردازش شده با آهنگهای احساسی و هیجانی درصدد ایجاد یک طرحواره منفی از ایران است.
با نگاهی به کلیشههای تبلیغی، به عنوان مواد خام این طرحواره که روی نکات ویژهای متمرکز شدهاند، به خوبی میتوان وجود خط مشیهای ثابت تبلیغی جهت ارائه یک تصویر منفی از جمهوری اسلامی ایران را ردیابی کرد.
اگر در بلند مدت با امکانات وسیعی که در اختیار رسانههای غربی وجود دارد، روی دروندادهای منفی از ایران مکررا تاکید شود، احتمال شکلگیری طرحوارههای منفی از ایران منتفی نیست و در صورت تشکیل این طرحوارهها، نگرشها و طرز تلقیها تحت تاثیر قرار میگیرند. نباید در قبال حملات روانی که اینگونه به صورت بیرحمانه واقعیتها را مغشوش جلوه میدهند موضع انفعالی به خود گرفت، بهتر است اولاً ماهیت واقعی تبلیغات منفی را نشان داد و افکار عمومی را در این خصوص روشن کرد. به خوبی معلوم است که اگر طرحوارههای منفی از کشوری شکل بگیرند آن کشور از نظر سیاسی در انزوا قرار گرفته و مشروعیت سیاسی و در نتیجه اقتدار ملی خود را از دست خواهد داد. ثانیا برای مقابله و رفع طرحوارههای منفی میتوان در ابعاد داخلی و خارجی اقداماتی را توصیه کرد.
در ابعاد خارجی، داشتن روابط دیپلماتیک فعال با کشورهای جهان، برخورد انسانی و اسلامی و حسن همجواری با کشورهای منطقه، حضور فعال در صحنههای سیاسی و بینالمللی، طرح ابتکاراتی در سطح بینالمللی مثل طرح گفتوگوی تمدنها 30 و ایجاد تمهیداتی به منظور بسترسازی مناسب برای جامه عمل پوشاندن به آن، حضور فعال در اقدامات بشردوستانه و صلحآمیز و... و در ابعاد داخلی کوشش در جهت رفع مشکلات مردم، کاستن از تنشها و اختلافات درونی، افزایش تفاهمات و همگراییها، بسترسازی مناسب برای سرمایهگذاریها و ایجاد امنیت، مشارکت هر چه بیشتر مردم در امور سیاسی و تصمیمگیریها و... تدابیری هستند که پردازش اطلاعات درخصوص جمهوری اسلامی ایران را به نفع ایجاد طرحوارههای مثبت و کاهش تأثیر و نفوذ طرحوارههای منفی کمک میکنند.
منابع:
-1 اتکینون؛ ریتلا.ل، و اتکینون؛ ریچارد. س و هیلگارد ؛ ارنست. ر. (1370).
زمینه روانشناسی (جلد 2و1)، ترجمه دکتر محمدنقی براهنی و همکاران، انتشارات رشد. (تاریخ انتشار اثر به زبان اصلی 1983).
-2 بروین؛ کریس. ر. (1376)، بنیادهای شناختی روانشناسی بالینی، ترجمه مجید محمودعلیلو، عباس بخشیپوردورسری و حسن صبوری مقدم، نشر روانپویا، 1376.
-3 پروین، لارنس. ای. (1734). روانشناسی شخصیت (جلد2)، ترجمه محمدجعفر جوادی و پروین کدیور، انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1374.
-- زورق، محمد حسن. (1368). مبانی تبلیغ، انتشارات سروش
-- کریمی، یوسف (1377). جنگ روانی غرب علیه ایران. حسین حسینی، محمدحسین الیاسی، عیناله قائمیفرد (گردآورندگان)، مجموعه مقالات همایش جنگ روانی (صص 81-88)، تهران، انتشارات پژوهشکده علوم دفاعی دانشگاه امام حسین(ع).
- Hjelle, A. L. and Ziegler 9 D. J. (7891). Personality theories (Zn MCgraw - Hill, Inc.4
- Sdorow, L. M. (3991). Psychology (2nd ed.). Wm. c. Brown Communications, Inc.5
- Wortman, C. 9 and Loftus, E. 9 and Weaver, C. (9991). Psychology (5nd ed.) Magraw - Hill, Inc.6
پینوشتها:
- Schema1
- Absract representation2
- Schema Theory.3
- Alba Hasher4
- Sdorow5
- Markus Wurf.6
- Wortman etal.7
- Person Schema.8
- Self Schema.9
-0 Social Stere atype.1
-1 Beck Emery.1
-2 Brewin.1
-3 Filtering.1
-4 Cognitive Filter.1
-5 Distorted Schemas.1
-6 Confirmatory hypothesis testing.1
-7 Stereotyped Social Schemas.1
-8 Gerbner Gross.1
-9 Social Learniny theorists.1
-0 Bandura Rotter.2
-1 Confirmative bias.2
-2 Observational Learning.2
23- نقل از هفتهنامه سروش، شماره 1055، مقاله این جا منطقه نظامی است، عکاسی ممنوع.
-4 Schematic Processing.2
25- برای مثال، در ایالات متحده امریکا، پس از حوادث 11 سپتامبر، پلیس فدرال امریکا(FBI) هزار تن از افراد مختلف من جمله مسلمانان مقیم امریکا را بازجویی و در زندانهای درازمدت بدون محاکمه نگهداری میکند و یا محاکمه افراد متهم به خشونت و تروریسم را در دادگاههای نظامی و غیرعلنی که جزیی از تضییع حقوق اقلیتها است.
26- طبق اسناد موجود، رییسجمهور امریکا در دهه 60، آقای لیندون جانسونبوروی چندین بار در صحبتهای خصوصیاش که بر نوار ضبط شده است ، با وزیر دفاع آن روز امریکا، رابرت مکنامارا مذاکره میکند و میگوید فکر نمیکند امریکا در ویتنام پیروز شود و اصولاً به پیروزی امریکا در ویتنام بدبین بود. لکن در طول زمامداریاش هرگز احساسات درونی خود را با مردم امریکا در میان نگذاشت و با توان هر چه بیشتر به ویتنام قشون و اسلحه فرستاد و از رسانههای مهم کمک خواست. معذالک به واسطه وخیم شدن وضع امریکا در آن ناحیه، جانسون در سال 1968 تصمیم میگیرد که نامزدی خود را برای دور دوم ریاست جمهوری تکرار و متعاقب این عمل سربازان امریکایی با سرخوردگی ویتنام را ترک مینمایند.
-7 Associative Learning.2
-8 Phenomenological.2
-9 Inputs.2
30- یکی از دیپلماتهای امریکا در سازمان ملل میگوید: «ما برای متحد نمودن جهان و بالاخص مسلمانان علیهتروریسم افغانستان در ابتدا نگران بودیم که این موضوع گفتوگوی تمدنها مانع کار ما در جریانات میشود، ولی با فعالیت و مواظبتی که به کار بردیم اشکالی بوجود نیامد.» نقل از کیهان شماره 17254. مقاله چشم انداز.
طرحوارهها به عنوان یک صافیشناختی نیز عمل میکنند، به این معنی که به برخی از اطلاعات اجازه ورود و پردازش داده میشود و جلو برخی دیگر را سد میکنند، شیوه درک رویدادها را رنگآمیزی کرده و تعیین میکنند که ما به چه چیزی توجه کرده و چه چیزی را به یاد آوریم و نهایتاً این که در مورد خود و دیگران چه احساسی داشته باشیم.
زمینهیابیهایی در ایالات متحده نشان دادهاند، افراد بزرگسالی که بیش از چهار ساعت در روز از وقت خود را صرف تماشای برنامههای تلویزیونی میکنند، تحت تأثیر القائات برنامههای پخش شده در معرض یکسری طرحوارههای اجتماعی قالبی قرار میگیرند که دقیقاً با القائات شبکههای تلویزیونی این کشور مطابقت دارند.
در دنیای امروز، به منظور متقاعد ساختن افکار عمومی و شکلدهی به آن، بوسیله رسانههای ارتباط جمعی، از طریق شگردهای خاص تبلیغاتی، طرحوارههایی شکل میگیرند که دقیقاً با اهداف و منافع مبلغان هماهنگی دارند.
فرایند پردازش طرحوارهای یعنی فرایند جستوجوی ساختهاییدر حافظه که با اطلاعات ورودی همخوان باشند. درخصوص جمهوری اسلامی ایران نیز هدف غرب ایجاد یک طرحواره منفی از آن در افکار عمومی جهانی است.
کاری که اخیراً رسانههای مربوط به غرب درخصوص جمهوری اسلامی ایران و ارائه چهره منفی و خشن همانند بنیادگرایی، خشونت دینی، اسلام رادیکالی و طرفداری از تروریسم از آن در سطح کلانی انجام میدهند حکایت از ایجاد طرحواره و پردازش طرحوارهای منفی از جمهوری اسلامی ایران دارد.
غرب از طریق رسانههای ارتباط جمعی و نفوذی که بر افکار عمومی جهانی دارد، شدیداً افکار عمومی را کنترل میکند؛ مثال بارز این پدیده جنگ اخیر امریکا و متحدانش بر علیه کشور افغانستان است که با پول، اسلحه و هدایت امریکا به راه افتاد و در کنار آن سانسور خبری شدیدی بر رسانههای ارتباطی به عمل آمد؛ به گونهای که محتوای اخبار و تصاویر دقیقاً آن چیزهایی بودند که دولتمردان امریکایی در نظر داشتند، چون دولتمردان این کشور به خوبی واقف هستند که مشاهده تصاویر خشونتبار و بمبارانهای این کشور در خاک افغانستان تبعاتی منفی در افکار عمومی مردم امریکا و سایر کشورها، به دنبال دارد.
طوری برنامهریزی میکنند که در راستای اهداف آنها عمل کنند. به عبارت دیگر، انتخاب و تصمیم شهروندان غربی به نحو مستقیم یا غیر مستقیم تحت اراده و کنترل صاحبان سرمایه و سیاستمداران است؛ اما اینگونه القا میشود که وی در انتخاب آزاد است. در این کشورها ابزارها تعیین کننده رفتار هستند نه شناختها و نگرشها. حتی رسانههای غربی با استفاده از شگردهای خاص تبلیغاتی میتوانند یک حادثه واقعی را به انحراف بکشند و تصویری غیرواقعی از آن
حربه دیگر غرب برای ایجاد و تکمیل تصویر ذهنی منفی از ایران، القای این موضوع است که ایران درصدد رسیدن به دانش و سلاحهای کشتار جمعی و تکنولوژیهای مرتبط با آن است. اگر چه کارشناسان آژانس انرژی اتمی بر بیضرر بودن این تکنولوژی و استفاده صلحآمیز ایران از آن اقرار کردهاند، غرب برای تحت الشعاع قرار دادن تکنولوژی سلاحهای کشتار جمعی رژیم صهیونیستی وزرادخانههای اتمی این کشور، همواره آن را به ایران فرافکن کرده تا در جهت ایجاد طرحواره منفی از ایران درست عمل کرده باشد.
با توجه به تبلیغات شرطی، زمانی که دو محرک با هم تکرار شوند، رفته رفته بین این دو نوع رابطه تداعی ایجاد میشود،
جنبه دیگر تبلیغات القایی غرب بر علیه جمهوری اسلامی ایران از بین بردن و تضعیف تدریجیانگیزههای مردم ایران است. سوژهها و موضوعاتی که غرب برای تعقیب این هدف برگزیده عبارتند از: بزرگنمایی مشکلات داخلی، دامنزدن به اختلافات میان جناحهای مختلف در ایران و گسترده جلوهدادن آن و نیز شعلهور ساختن و پرداختن به تنوعات قومی، قبیلهای و مذهبی.
به جمهوری اسلامی ایران نسبت داده شوند، در بلندمدت نوعی رابطه تداعی بین این دو ایجاد شده و منجر به شکلگیری طرحوارهای منفی از جمهوری اسلامی ایران میشود.
اخبار مربوط به جنبههای مثبت در ایران، از طریق شگردهای پوشش خبری طوری در لفافه اخبار منفی پیچیده میشوند که در نهایت برآیند نیروها به سمت جنبههای منفی و ایجاد تصویر ذهنی منفی از ایران باشد؛
معمولا رسانههای غربی از تلفات افغانستان و سختی وضع معیشتی و بمبارانهای بیرحمانه بر سر مردم فقیر چیزی بیان نمیکنند.
هدف اصلی در مقابله با جمهوری اسلامی ایران، مهار و جلوگیری از گسترش و نفوذ معنوی ایران در منطقه است؛
ارائه دادههای عینی و مستند و روشنگریها، بهترین حربه دفاعی در مقابل تهاجمات تبلیغی است.
تبلیغات القایی غرب هیچ اشارهای به نکات مثبت و پیشرفتهای به دست آمده پس از انقلاب در ایران نمیکند؛
در عملیات روانی دو فرضیه اساسی وجود دارد که با عنایت به آنها ماشین تبلیغاتی غرب در جهت ایجاد طرحواره منفی از ایران سود میبرد. اولین فرضیه این است که برداشت انسانها از دنیای مادی متفاوت است و دومین فرضیه این که تغییر در برداشتها، منجر به تغییر دیدگاهها و عکسالعملهای رفتاری آنها میشود.
اگر درون دادهای ارائه شده غیرواقعی و جهتدار باشند، مجموعه اطلاعات منسجمی که بر مبنای آنها در ذهن شکل میگیرند نیز سودار بوده و در این صورت در فراخوانی و بازیابی نیز با نگرشها و رفتارهای سودار و غیرواقعی مواجه خواهیم بود.
اگر در بلند مدت با امکانات وسیعی که در اختیار رسانههای غربی وجود دارد، بر روی دروندادهای منفی از ایران مکرراً تاکید شود، احتمال شکلگیری طرحوارههای منفی از ایران منتفی نیست و همان طوری که میدانیم در صورتی که چنین طرحوارههای منفی شکل بگیرند، نگرشها و طرز تلقیها را تحت تأثیر قرار میدهند. نباید در قبال حملات روانی که اینگونه به صورت بیرحمانهای واقعیتها را مغشوش جلوه میدهند موضع انفعالی به خود گرفت.
طرحوارهها، یکی از ساختارهای تشکیل دهنده حافظه بلندمدت هستند که، همانند تصاویر عکاسی، تمام جزییات یک شیء یا پدیده را در برنمیگیرند، بلکه شامل ویژگیهای شاخص موضوعات مربوط به خود هستند و بیشتر باز ساختههای تازه و در عین حال بسیار سازمان یافتهای از ادراکات اصلی ما محسوب میشوند.
در ابعاد خارجی، داشتن روابط دیپلماتیک فعال با کشورهای جهان، برخورد انسانی و اسلامی و حسن همجواری با کشورهای منطقه، حضور فعال در صحنههای سیاسی و بینالمللی، حضور فعال در اقدامات بشردوستانه و صلحآمیز و... و در ابعاد داخلی کوشش در جهت رفع مشکلات مردم، کاستن از تنشها و اختلافات درونی، افزایش تفاهمات و همگراییها، بسترسازی مناسب برای سرمایهگذاریها و ایجاد امنیت، مشارکت هر چه بیشتر مردم در امور سیاسی و تصمیمگیریها و... تدابیری هستند که پردازش اطلاعات درخصوص جمهوری اسلامی ایران را به نفع ایجاد طرحوارههای مثبت و کاهش تأثیر و نفوذ طرحوارههای منفی کمک میکنند.
خواندن نام رابرت فیسک(Robert Fisk) در ابتدای مقالات خارجی و رغبت زیادی برای ترجمه آنها ایجاد میکند؛ چرا که گزارشهای دقیق این روزنامهنگار مشهور بینالمللی درخصوص خاورمیانه امکان سنجش و ارزیابی سیاستهای رسمی را برای فعالان سیاسی سراسر دنیا فراهم کرده است. او که در نشریه ایندیپندنت لندن مطلب مینویسد، مقالات کارسازی برای روشن کردن اذهان ملتها و سیاستمداران دنیا نوشته و به چاپ رسانده است؛ از جمله «توجیه اشغال از زبان اسرائیل توسط امریکا»، «بوش به دنبال جنگ است نه عدالت!»، «معیار دوگانه در جنگ» و...
مطالبی که پیش رو دارید یکی از مقالات جدید اوست که گوشهها و زوایای صهیونیستی طرح حمله به عراق توسط امریکا را بازگو میکند.
تصورم این است که در نهایت، چیزی جز دروغ شنیدن عاید ما نشود. از اینکه با تحکم با ماحرف میزنند، ما را زیر بمباران سیاستهای افراطی میهنپرستانه به جای مانده از جنگ جهانی دوم، داستانهای ترسناک و اطلاعات غلط قرار دادهاند و انشاهای بچگانه را به عنوان اخبار و اطلاعات به خوردمان میدهند، خسته شدهایم. از اینکه مورد اهانت کوتولههای سیاسی همچون تونی بلر، جک استراو و افرادی مثل جورج بوش و عمال محافظهکار نویناش قرار میگیریم که برای منافع خود سالها در حال توطئه و دسیسهچینی و تغییر نقشه سیاسی خاورمیانه بودهاند، حالت تهوع به ما دست میدهد.
پس تعجبآور نیست که تکذیب صریح اطلاعات امریکا [درباره عراق] در سازمان ملل متحد، از سوی هانس بلیکس موجب آرامش و تسلی خاطر بسیاری شد. به ناگاه شاهدیم که هانس بلیکسهای این عرصه قادرند ماهیت امریکاییها را به خاطر آنکه به متفقینی غیرقابل اعتماد تبدیل شدهاند، افشا کنند.
انگلیسیها دلخوشی زیادی از صدام حسین ندارند، همان طور که از عبدالناصر نداشتند. اما بسیاری از انگلیسیها برخلاف بلر، جنگ جهانی دوم را به یاد دارند؛ آنها فریب قصههای کودکانه هیتلر، چرچیل، چمبرلین و تسامح و سیاستهای کجدار و مریز را نخواهند خورد. دوست ندارند شنونده سخنرانی و آه و ناله مردانی باشند که تجربهشان از جنگ محدود به تجربیات تلویزیونی و هالیوودی است.
مطمئنا هنوز معدود افرادی وجود دارند که خواستار ورود به جنگی بیپایان با فرماندار جلاد تگزاس هستند؛ کسی که از خدمت زیر پرچم برای اعزام به ویتنام فرارکرد و کسی که در حال حاضر به همراه رفقای نفتیاش درصدد است برای نابودی ملتی مسلمان -- که به هیچ وجه ارتباطی با جنایات و فجایع ضد انسانی 11 سپتامبر ندارد -- امریکاییهای بیچاره را به آنجا اعزام کند. جک استراو و بلر از تمامی این نکات غافلند. او با طرح خطر تسلیحات هستهای عراق --- که البته عراق فاقد چنین سلاحهایی است --- و شکنجه و تجاوزگریهای یک دیکتاتور [صدام] که زمانی در «زمره دوستان ما» بود و امریکا و انگلیس از او پشتیبانی میکردند، درصدد فریب دادن ما است.
اما او و بلر نه میتوانند درباره نقشه سیاسی تاریکی که دولت جورج تهیه دیده، بحث کنند و نه میتوانند درباره «مردان شروری» (بنا به تعبیر یکی از مقامات عالیرتبه سازمان ملل متحد) که گرداگرد رئیسجمهور را گرفتهاند، صحبت کنند.
مخالفان جنگ، ترسو نیستند. انگلیسیها تا حدودی تمایل به جنگیدن دارند. در چند نسل گذشته، آنها اعراب، افغانها، مسلمانان، نازیها، ناشیستهای ایتالیایی و امپریالیستهای ژاپنی را بینصیب از ضربات و حملات خود نگذاشتهاند و عراقیها نیز از جمله آنها بودند؛ گر چه ما سعی کردیم واقعیات حمله نیروی هوایی سلطنتی انگلیس به شورشیان کرد در دهه1 1930 را با استفاده از گازهای سمی، کم اهمیت جلوه دهیم، اما هنگامی که برای جنگیدن فراخوانده شوند، تنها میهنپرستی کافی نیست. در مواجهه با داستانهای ترسناک، انگلیسیها و خیلی از امریکاییها بسیار شجاعتر از بلر و بوش خواهند بود. همان طور که توماس مور در داستان «مردی برای تمام فصول» به کرامول میگوید، انگلیسیها دوست ندارند برای ترساندن بچهها و قصه تعریف کنند.
شاید خشم هنری هشتم در آن نمایش، آنجا که میگوید: «آیا آنها مرا احمق فرض کردهاند؟» بهتر بتواند دیدگاه مردم انگلیس را نسبت به بلر و بوش بیان کند. انگلیسیها همچون سایر مردم اروپا، افرادی تحصیلکرده هستند. نکته ظریف آن است که موضعگیری آنها در قبال این جنگ شرمآور ممکن است سبب شود خود را اروپاییتر فرض کنند.
موضوع فلسطین بیشتر با این مساله ارتباط پیدا میکند. انگلیسیها هیچ ارادتی نسبت به اعراب ندارند اما آنها به سرعت بوی نامطبوع بیعدالتی را استشمام میکنند و از اینکه ملتی [اسرائیل] که در پیشبرد سیاستهای امریکا در خاورمیانه نقش مهم دارد، بخواهد با استفاده از یک جنگ استعماری فلسطینیها را در هم بکوبد، برآشفته خواهند شد. به ما القا میکنند که تهاجم به عراق ربطی به نبرد فلسطین و اسرائیل ندارد، جنگی که همچون زخمی دردآور است. بوش در سخنرانی عوامفریبانهاش تنها 18 کلمه به این موضوع اختصاص داده است، در حالی که بلر راهگریزی در این موضوع نداشت؛ از این رو کنفرانسی به منظور ایجاد اصلاحات در دولت فلسطین بر پا کرد، اما از آنجا که آریل شارون --- نخستوزیر اسرائیل -- به هیات فلسطینی برای شرکت در این کنفرانس اجازه مسافرت به لندن نداد، آنها مجبور شدند به طریق ویدیو-- کنفرانس در این نشست حضور پیدا کنند.
برخلاف تمام نفوذی که بلر بر کالین پاول، وزیر امور خارج امریکا دارد، باید بسیار متاسف بود از اینکه او نتوانست شارون را متقاعد کند در تصمیمش تجدیدنظر نماید.اما دست کم باید اذعان کرد گر چه ممکن است شارون به خاطر قتلعامهایی که در سال 1982 در صبرا و شتیلا مرتکب شد یک جنایتکار جنگی محسوب میشود، اما رفتار تحقیرآمیزی با بلر داشت که البته شایسته چنین رفتاری نیز بود. امریکاییها هم نمیتوانند رابطهای که میان عراق، اسرائیل و فلسطین وجود دارد، کتمان کنند. پاول در سخنرانی ترفندآمیزی که در شورای امنیت سازمان ملل متحد ارائه کرد، به هنگام ابراز نارضایتی از حماس که عملیاتهای شهادتطلبانهاش چنین بیرحمانه باعث بدبختی اسرائیلیها میشود و دفتری نیز در بغداد دارد، عملا میان این سه رابطه برقرار کرد.
درست هنگامی که پاول درباره مردان مرموز القاعده که حامی خشونت در چچن و پانکیسی(pankisi) در گرجستان هستند سخن میگفت، امریکا با این شیوه مجددا دست و لادیمیر پوتین را برای حملات و کشتار تجاوزکارانه بر ضد چچنیها بازگذاشت. اظهارات عجیب پاول در دوازدهم سپتامبر گذشته در مجمع عمومی سازمان ملل درباره ضرورت حمایت از ترکمنهای عراقی، وقتی دقیقا روشن میشود که متوجه میشویم ترکمنها دو سوم جمعیت کرکوک را تشکیل میدهند و کرکوک یکی از بزرگترین حوزههای نفتی عراق است.
دولتمردانی که بوش را تحریک به جنگ میکنند، اغلب در گذشته یا حال از نمایندگان فعال گروه فشار در کنگره هستند که برای منافع اسرائیل فعالیت میکنند و سالهاست خواستار نابودی قدرتمندترین کشور عربی هستند. ریچارد پرل، یکی از بانفوذترین مشاوران بوش، و داگلاس فیت، پائول و لفووتیز، جان بولتون ودونالد رامسفلد همگی از سالها پیش از انتخاب جورج دبلیو بوش به ریاست جمهوری --- البته اگر واقعا انتخاب شده باشد --- برای سرنگونی عراق مبارزه میکردند و البته این اقدام آنها برای حفظ منافع امریکاییها و یا انگلیسیها نبود. اطلاعیهای تحت عنوان «شکست کامل: راهبردی جدید در حفظ امنیت قلمرو» (www.israeleconomy .orgistarti. htm) برای جنگ با عراق فراخوان داد.
این مطلب برای بنیامین نتایناهو، نخستوزیر آینده اسرائیل --- و نه امریکا--- و تحت هدایت گروهی با سرپرستی ریچارد پرل نوشته شده بود. البته نابودی عراق حافظ انحصار تسلیحات هستهای در دست اسرائیل خواهد بود و به همین ترتیب اسرائیل میتواند فلسطینیها را سرکوب کند و شارون نیز تمامی شهرکهای یهودینشین آماده بهرهبرداری را بر فلسطینیها تحمیل کند.
هر چند بوش و بلر جرات ندارند موضوع جنگیدن به نفع اسرائیل را با ما مطرح کنند و بگویند برای این جنگ قرار نیست فرزندان ما جلوی اداره نظام وظیفه صف ببندند و به سخنان رهبران یهودی امریکا گوش دهند که با شوق و شور فراوان از فواید جنگیدن با عراق صحبت میکنند. در واقع این گروههای شجاع یهودیان امریکا که در حال حاضر اینچنین بیمحابا با این حماقت مخالفت میکنند، جزو اولین افرادی بودند که به این موضوع اشاره میکردند؛ چگونه سازمانهای طرفدار اسرائیل به عراق نه تنها به عنوان یک منبع جدید نفتی و آبی نظر دارند، بلکه فکر میکنند چرا نباید با حفر تعدادی کانال آب رودخانه فرات را به نواحی خشک خاور نزدیک (سرزمینهای واقع در کرانه خاوری مدیترانه) سرازیر کرد. پس جای تعجب نیست که هرگونه بحثی در این زمینه باید سانسور شود. همان طور که پس از سخنرانی پاول در سازمان ملل، پروفسور الیوت کوهن --- استاد دانشگاه حانز هاپکینز-- قصد داشت دست به چنین کاری بزند. نظر کوهن این بود که مخالفت مردم اروپا با جنگ ممکن است باز هم مربوط به «نوعی یهودستیزی و تنفر نسبت به یهودیان به عنوان مردمی شرور و بدجنس باشد که تصور میشد سالها پیش در غرب مرده است. لازم به ذکر است که این چرندیات با مخالفت بسیاری از روشنفکران اسرائیلی همچون یوری آونری مواجه شد که معتقدند جنگ بر ضد عراق باعث افزایش تعداد عربهای دشمن با اسرائیل میشود، به ویژه اگر صدام به اسرائیل حمله کند و شارون نیز در جنگ بر ضد اعراب به امریکا ملحق شود.
توهین و اتهام «ضدیهودبودن» را میتوان تلویحاً در اظهارات گستاخانه رامسفلد درباره «اروپای پیر» مشاهده کرد. او درباره آلمان «پیر» در دوره نازیسم و فرانسه «پیر» متهم به خیانتکاری صحبت کرد. اما آلمان و فرانسهای که با این جنگ مخالفند، نمایندگان اروپای «نوین» هستند؛ قارهای که گاه به گاه به مخالفت با کشتار بیگناهان برمیخیزد. این رامسفلد و بوش هستند که نماینده امریکای «پیر» و نه امریکای «نوین»، نه امریکای مهد آزادی و نه امریکای فرانکلین روزولت محسوب میشوند. رامسفلد و بوش نماد امریکایی پیر هستند که دست به کشتار سرخپوستان بومی این کشور زد و ماجراجوییهای امپریالیستی را آغاز کرد. این امریکای «پیر» است که ما را به جنگیدن فرا میخواند، امریکایی که به صورت جدیدی از استعمار پیوند خورده است، امریکایی که در ابتدا تهدید به کنار گذاشتن سازمان ملل از این موضوع میکند و سپس همین اقدام را در مورد ناتو عملی میکند. برای سازمان ملل یا ناتو این آخرین فرصت نیست، اما ممکن است آخرین فرصت برای امریکا باشد که از سوی دشمنان و دوستانش جدی تلقی میشود.
در این آخرین روزهای صلح و آرامش، پس از قطعنامه دوم سازمان ملل، انگلیس نباید دچار اشتباه شود و بعد متوجه شود که اصل ماجرا چیست. صدور مجوز از سوی سازمان ملل باری امریکا به مفهوم مشروعیتبخشیدن به جنگ نیست، بلکه صرفا مبین تاثیرپذیری شورای امنیت از حقالسکوت، تهدید و غیبت سایر اعضاست. با این اوصاف، غیبت اتحاد جماهیر شوروی بود که به امریکا اجازه داد در لوای پرچم سازمان ملل جنگی بیامان را در شبهجزیره کره راه بیندازد. شکی نیست که پس از پیروزی سریع نظامی امریکا بر عراق، در صورتی که کشتههای آنها بیش از کشتههای ما باشد، آنگاه با خیل بیشماری از مخالفان جنگ مواجه خواهیم شد که مدعی هستند از ابتدا طرفدار جنگ بودند. تصاویر اولیه از بغداد «آزاد شده»، کودکان عراقی را نشان خواهند داد که برای خدمه تانکهای امریکایی سرود پیروزی میخوانند. اما آزار و اذیتها و سوءرفتارهای واقعی وقتی آشکار میشود که جنگ پایان یابد، آن هنگام که تصرف استعماری یک کشور مسلمان از سوی امریکا و اسرائیل آغاز میشود.
اشکال همچنان باقی است. بوش، شارون را «مرد صلح» میخواند. اما شارون هنوز نگران است که به خاطر کشتار صبرا و شتیلا محاکمه شود و به همین علت است که به تازگی سفیر خود را از بلژیک فراخوانده است.
میخواهم شاهد حضور صدام در همان دادگاه باشم، همچنین شاهد محاکمه شدن رفعت اسد به خاطر قتلعام سال 1982 در شهر حما در سوریه و تمامی شکنجهگران اسرائیل و دیکتاتورهای عرب.
در حال حاضر جاهطلبیهای امریکا و اسرائیل به هم پیوند خورده و تقریبا مترادف هم هستند. هدف این جنگ نفت و کنترل منطقه است. سردسته این غوغاسالاری، یک سرباز فراری [جورج بوش] است که فریبکارانه به ما میگوید این نبردی جاودان بر ضد ترور است. انگلیسیها و بیشتر اروپاییها سخنان او را باور نمیکنند. موضوع این نیست که انگلیسیها به نفع امریکا وارد جنگ نمیشوند بلکه آنها نمیخواهند که به خاطر بوش و دوستانش بجنگند و اگر مساله نخستوزیر مطرح باشد، حتی به خاطر بلر هم نمیخواهند بجنگند.
پینوشت
1- مترجم: تاریخ دقیق دهه 1920 است. رجوع شود به:
.1994Geoff Simons, Iraq, Frorm Sumer to saddam, Newyork:st . Martins . press,