معرفی کتاب: دفاع از خرد ناب (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
ساختار معرفت تجربی و دفاع از خرد ناب دو اثر عمدة لورنس بونجور بهشمار میروند. او که اکنون استاد فلسفه در دانشگاه واشنگتن است، در ساختار معرفت تجربی، ضمن جانبداری از انسجامگرایی بر اسطوره بودن دادة تجربی تأکید کرده بود. ولی در یکی از سخنرانیهای خود در 1997 اعلام کرد که انسجامگرایی را کنار گذاشته و اکنون به نوعی مبناگرایی درونگرایانه میاندیشد که براساس آن دادة تجربی، مبنای معرفت تجربی خواهد بود. او در آثار بعدی خود بهویژه در نشستی علمی که در زمستان 1998 در دانشگاه نوتردام برای شنیدن دلایل او در بازگشت به مبناگرایی سنتی برگزار شد، به تبیین نقش توجیهی دادة تجربی در ساختار معرفت پرداخت. در تبیین بونجور دادة تجربی ماهیتاً آگاهانه است و در ضمن آن نوعی مواجهة مستقیم با واقعیتهای غیرگزارهای تحقق مییابد و به همین دلیل میتواند به مشکل تسلسل باورهای استنتاجی خاتمه دهد.
با این حال در نظام معرفتشناختی بونجور دادة تجربی تنها منبع توجیه نیست و برای توجیه باورها نمیتوان صرفاً به تجربه اکتفا کرد، چرا که در این صورت باورهای موجه بسیار محدود خواهند بود و یا حتی شاید اصلاً هیچ باوری موجه نخواهد بود. از نظر او تنها در صورتی میتوان به گسترش باورهای موجه امیدوار بود که به نقش توجیهی شهودهای عقلی نیز توجه شود. تبیین توجیه پیشین را بونجور در کتاب دفاع از خرد ناب دنبال میکند. او در این کتاب از دیدگاهی عقلگرایانه دفاع میکند که براساس آن بصیرت پیشین مبنای واقعی معرفت است. بیشتر فیلسوفان معاصر غرب چنین دیدگاهی را نمیپذیرند و بر این باورند که هرگونه معرفت درخور توجهی باید در اصل حسی باشد. از نظر آنها توجیه پیشین اگر وجود داشته باشد منحصر به قضایای تحلیلی است و بنابراین فاقد اهمیت معرفتشناختی است. بونجور بخش قابل ملاحظهای از بحث خود را به ردّ این دیدگاه تجربهگرایانه اختصاص میدهد و بهطور خاص تلاش میکند نشان دهد که کنار گذاشتن توجیه پیشین به تعطیلی اندیشه میانجامد.
در یک نگاه کلی میتوان گفت دفاع از خرد ناب دربر گیرندة سه مؤلفة اصلی است: (1) استدلالهایی در رد تجربهگرایی (2) اثبات مقبولیت شهودی و پدیدارشناختیِ دیدگاه عقلگرایانه (3) پاسخ به اشکالاتی که به عقلگرایی شده است. این سه مؤلفه در یک پیشگفتار، هفت فصل و یک پیوست تنظیم شده، که عناوین آنها عبارتاند از: بحثی مقدماتی، نقد دیدگاههای تجربهگرایانه در دو گروه معتدل و افراطی، تبیین عقلگرایی معتدل، پاسخ به اشکالات معرفتشناختی و متافیزیکی و در نهایت پیشنهاد راهحلی عقلگرایانه برای مسئلة کلاسیک استقرا.
فصل نخست از کتاب دفاع از خرد ناب متضمن مباحثی مقدماتی است که در آن پس از تعریف پارهای از مفاهیم کلیدی بر گریزناپذیر بودن توجیه پیشین استدلال شده است. همچنین این فصل متضمن بحثی تاریخی است که در آن با اشاره به تمایز تجربهگرایی ـ عقلگرایی تأکید میشود که تا زمان هیوم فیلسوف برجستهای یافت نمیشود که با صراحت امکان شهود صدقهای ضروری را انکار کرده باشد. از کانت که بگذریم تا پیدایش پوزیتیویسم طرفداران بارز تجربهگرایی به سختی یافت میشوند.
فصل دوم به نقد تجربهگرایی معتدل اختصاص دارد. تجربهگرایان معتدل برخلاف تجربهگرایان افراطی وجود توجیه پیشین را میپذیرند ولی آن را مختص به قضایای تحلیلی میدانند. از نظر بونجور تجربهگرایی معتدل، برخلاف تصور رایجی که وجود دارد موضع معینی نیست و بر طیفی از دیدگاههای ناسازگار اطلاق میشود. توافق تجربهگرایان معتدل صرفاً در این است که آنها پیشاپیش مسلم فرض کردهاند که باید مفهومی از تحلیلیت وجود داشته باشد که در آن به بصیرت شهودی مورد ادعای عقلگرایان نیازی نیست و سپس در تلاش برای یافتن چنین مفهومی از یکدیگر جدا شدهاند، و تعاریف ناسازگاری برای تحلیلیت طرح کردهاند. عدم توجه به این ناسازگاری باعث شده داست که برخی از طرفداران تجربهگرایی در مباحث خود به تناسب از تعاریف متعددِ موجود استفاده کنند.
بونجور در نقد خود بر تجربهگرایی معتدل دو پرسش اصلی را دنبال میکند. نخست آنکه آیا واقعاً همة قضایای دارای توجیه پیشین را میتوان تحلیلی دانست؟ و دوم آنکه آیا با صرف تحلیلی نامیدن چنین قضایایی میتوان از تمسک به بصیرت پیشین خودداری کرد؟ نظر بونجور این است که هیچیک از تعریفهایی که برای تحلیلیت طرح شدهاند از چنین قابلیتی برخوردار نیستند و در واقع هیچ برداشتی از تحلیلیت نمیتواند تبیین معرفتشناختیِ مناسب و مستقلی از موارد توجیه پیشین ارائه کند. او در استدلال خود به بررسی انواع گوناگون برداشتهایی که از تحلیلیت شده میپردازد و با دستهبندی این برداشتها نارساییهای آنها را بهطور جداگانه نشان میدهد.
نقد تجربهگرایی معتدل با اشاره به این نکته به پایان میرسد که مدعای تجربهگرایان معتدل این است که «هر قضیة قابل توجیه پیشین، تحلیلی است»، درحالی که خود این نظریه نمیتواند شأنی تجربی داشته باشد. درواقع اگر این ادعا صرفاً حاصل استقرا باشد با ارائة نمونههای نقض عقلگرایانه ابطال خواهد شد. ولی ادعای تجربهگرایان این است که معرفت پیشین ترکیبی ناممکن است و این ادعا اگر موجه باشد صرفاً میتواند پیشین ترکیبی باشد. در این صورت نظریة اصلی تجربهگرایانه خودویرانگر خواهد بود.
فصل سوم به نقد تجربهگرایی افراطی اختصاص دارد، یعنی دیدگاه کواین و پیروانش که در آن اساساً توجیه پیشین کنار گذاشته میشود. بونجور پیش از بررسی دلایل کواین در کنار گذاشتن توجیه پیشین نشان میدهد که در آثار کواین تمایزهای تحلیلی ـ ترکیبی، پیشین ـ پسین و ضروری ـ ممکن با یکدیگر خلط شدهاند و این نشان میدهد کواین درک درستی از جایگاه منطقی بحث ندارد. ولی مشکل اصلی این است که دلایل کواین براساس پیشفرضهای طبیعتگرایانه طرح میشوند و از آنجا که در طبیعتگرایی تأکید میشود فراتر از علم تجربی معرفت واقعی وجود ندارد، این دلایل مصادره به مطلوب خواهند بود. ضمن آنکه تمسک به استدلال عقلی برای نفی توجیه پیشین به خودویرانگری میانجامد. همچنین از نظر بونجور در چارچوب محدودیتهایی که نظریة کواین ایجاد میکند اساساً جایی برای هیچگونه توجیهی و از جمله توجیه تجربی باقی نمیماند و اساساً باید مفهوم معرفت را کنار بگذاریم. این شاید همان نتیجهای باشد که کواین در مقالة «معرفتشناسی طبیعیشده» بهدنبال آن است. ولی مشکل این است که کواین عملاً مفهوم توجیه را کنار نمیگذارد و از بررسی «شواهد تجربی» در روانشناسی تجربی سخن میگوید، درحالی که چنین مفهومی را نمیتوان در یک علم تجربی مورد بحث قرار داد. با این حال کنار گذاشتن معرفتشناسی خطای شخص کواین نیست، بلکه نتیجة روشن دیدگاه طبیعتگرایانهای است که بر فلسفة معاصر سیطره دارد. اگر توجیه پیشین را نپذیریم دیگر جدای از روانشناسیِ چگونگی تکوین فرایند شناخت، جایی برای معرفتشناسی نمیماند.
نکتة دیگر آنکه معرفتشناسیِ ایجابی کواین که در چارچوب استعارة شبکة باور طرح شده در نهایت به نوعی شکگرایی افراطی میانجامد. دلیلش این است که در رهیافت کواینی پذیرش باورهای تجربی مبتنی بر توجیه معرفتی، یعنی دلیلی برای محتمل دانستن صدق یک باور، نیست. معیارهای سادگی، فراگیری، کفایت تبیینی و محافظهکاری که کواین به آنها تمسک میکند هیچیک نمیتوانند توجیهی معرفتی به دست دهند. کواین نمیتواند استدلال کند که اگر دستگاهی از باورها سادهتر، فراگیرتر و دارای کفایت تبیینی بیشتری باشد آنگاه احتمال صدق آن بیشتر است. او توجیه پیشین را کنار گذاشته و تمسک به توجیه تجربی نیز، حتی اگر امکانپذیر باشد، مصادره به مطلوب خواهد بود. و اساساً در دیدگاه کواینی هر باوری در معرض بازبینی است و چنین حکمی شامل خود معیارها هم خواهد شد. معنایش این است که اگر باوری با معیارهای مذکور ناسازگار باشد، میتوان به جای کنار گذاشتن آن باور خود معیار را کنار گذاشت.
بونجور پس از نقد دو رهیافت تجربهگرایانة معتدل و افراطی به تبیین عقلگرایی معتدل میپردازد؛ یعنی این نظریه که شهود عقلی منبع بنیادین توجیه پیشین است. او با تمسک به نمونههای شناختهشدهای از بدیهیات عقلی توضیح میدهد که در فرایند شهود عقلی اوصاف ضروری واقعیت بهطور مستقیم مورد مشاهده قرار میگیرند و مشاهدة اینکه یک قضیه وصفی ضروری از واقعیت را بیان میکند میتواند دلیلی برای صادق دانستن آن قضیه باشد. بنابراین چنین شهودی توجیهی معرفتی بهشمار میرود.
پرسش اصلیِ مخالفان شهود عقلی این است که چنین امری چگونه ممکن است؟ پاسخ بونجور این است که البته اینکه ما دارای آگاهی و شناخت هستیم معجزهآسا است، ولی این مطلب اختصاصی به شهود عقلی ندارد. مهم این است که اگر کسی پیوندهای ضروریِ بین واقعیتها را درک نکند اساساً توان اندیشیدن نخواهد داشت و نفس توانایی افراد برای بحث در این موضوعات (و از جمله طرح پرسشِ «چگونه ممکن است؟») نشان میدهد که واقعاً چنین شهودی وجود دارد.
در نظریة بونجور بصیرت عقلی خطاپذیر و اصلاحپذیر است و به همین دلیل است که نظریة خود را معتدل مینامد. او تبیین نظریة خود را با بررسی رابطة تجربه و بصیرت عقلی و همچنین نقش حافظه در برهان به پایان میبرد و در فصلهای 5 و 6 به ترتیب اشکالات معرفتشناختی و متافیزیکی به این دیدگاه عقلگرایانه را پاسخ میدهد و در فصل پایانی ضمن ناموفق دانستن تلاشهایی که در فلسفة معاصر برای حل مسئلة استقرا انجام شده، این عدم موفقیت را ناشی از سیطرة تجربهگرایی میداند و استدلال میکند که مسئلة استقرا را صرفاً با تمسک به بصیرت عقلی میتوان حل کرد. او این فصل را با ارائة راه حلی عقلگرایانه برای مسئلة استقرا و کتاب را با یک پیوست پیرامون لوازمی که هندسة نااقلیدسی برای دیدگاه عقلگرایانه به دنبال دارد، به پایان میرساند.
با این حال در نظام معرفتشناختی بونجور دادة تجربی تنها منبع توجیه نیست و برای توجیه باورها نمیتوان صرفاً به تجربه اکتفا کرد، چرا که در این صورت باورهای موجه بسیار محدود خواهند بود و یا حتی شاید اصلاً هیچ باوری موجه نخواهد بود. از نظر او تنها در صورتی میتوان به گسترش باورهای موجه امیدوار بود که به نقش توجیهی شهودهای عقلی نیز توجه شود. تبیین توجیه پیشین را بونجور در کتاب دفاع از خرد ناب دنبال میکند. او در این کتاب از دیدگاهی عقلگرایانه دفاع میکند که براساس آن بصیرت پیشین مبنای واقعی معرفت است. بیشتر فیلسوفان معاصر غرب چنین دیدگاهی را نمیپذیرند و بر این باورند که هرگونه معرفت درخور توجهی باید در اصل حسی باشد. از نظر آنها توجیه پیشین اگر وجود داشته باشد منحصر به قضایای تحلیلی است و بنابراین فاقد اهمیت معرفتشناختی است. بونجور بخش قابل ملاحظهای از بحث خود را به ردّ این دیدگاه تجربهگرایانه اختصاص میدهد و بهطور خاص تلاش میکند نشان دهد که کنار گذاشتن توجیه پیشین به تعطیلی اندیشه میانجامد.
در یک نگاه کلی میتوان گفت دفاع از خرد ناب دربر گیرندة سه مؤلفة اصلی است: (1) استدلالهایی در رد تجربهگرایی (2) اثبات مقبولیت شهودی و پدیدارشناختیِ دیدگاه عقلگرایانه (3) پاسخ به اشکالاتی که به عقلگرایی شده است. این سه مؤلفه در یک پیشگفتار، هفت فصل و یک پیوست تنظیم شده، که عناوین آنها عبارتاند از: بحثی مقدماتی، نقد دیدگاههای تجربهگرایانه در دو گروه معتدل و افراطی، تبیین عقلگرایی معتدل، پاسخ به اشکالات معرفتشناختی و متافیزیکی و در نهایت پیشنهاد راهحلی عقلگرایانه برای مسئلة کلاسیک استقرا.
فصل نخست از کتاب دفاع از خرد ناب متضمن مباحثی مقدماتی است که در آن پس از تعریف پارهای از مفاهیم کلیدی بر گریزناپذیر بودن توجیه پیشین استدلال شده است. همچنین این فصل متضمن بحثی تاریخی است که در آن با اشاره به تمایز تجربهگرایی ـ عقلگرایی تأکید میشود که تا زمان هیوم فیلسوف برجستهای یافت نمیشود که با صراحت امکان شهود صدقهای ضروری را انکار کرده باشد. از کانت که بگذریم تا پیدایش پوزیتیویسم طرفداران بارز تجربهگرایی به سختی یافت میشوند.
فصل دوم به نقد تجربهگرایی معتدل اختصاص دارد. تجربهگرایان معتدل برخلاف تجربهگرایان افراطی وجود توجیه پیشین را میپذیرند ولی آن را مختص به قضایای تحلیلی میدانند. از نظر بونجور تجربهگرایی معتدل، برخلاف تصور رایجی که وجود دارد موضع معینی نیست و بر طیفی از دیدگاههای ناسازگار اطلاق میشود. توافق تجربهگرایان معتدل صرفاً در این است که آنها پیشاپیش مسلم فرض کردهاند که باید مفهومی از تحلیلیت وجود داشته باشد که در آن به بصیرت شهودی مورد ادعای عقلگرایان نیازی نیست و سپس در تلاش برای یافتن چنین مفهومی از یکدیگر جدا شدهاند، و تعاریف ناسازگاری برای تحلیلیت طرح کردهاند. عدم توجه به این ناسازگاری باعث شده داست که برخی از طرفداران تجربهگرایی در مباحث خود به تناسب از تعاریف متعددِ موجود استفاده کنند.
بونجور در نقد خود بر تجربهگرایی معتدل دو پرسش اصلی را دنبال میکند. نخست آنکه آیا واقعاً همة قضایای دارای توجیه پیشین را میتوان تحلیلی دانست؟ و دوم آنکه آیا با صرف تحلیلی نامیدن چنین قضایایی میتوان از تمسک به بصیرت پیشین خودداری کرد؟ نظر بونجور این است که هیچیک از تعریفهایی که برای تحلیلیت طرح شدهاند از چنین قابلیتی برخوردار نیستند و در واقع هیچ برداشتی از تحلیلیت نمیتواند تبیین معرفتشناختیِ مناسب و مستقلی از موارد توجیه پیشین ارائه کند. او در استدلال خود به بررسی انواع گوناگون برداشتهایی که از تحلیلیت شده میپردازد و با دستهبندی این برداشتها نارساییهای آنها را بهطور جداگانه نشان میدهد.
نقد تجربهگرایی معتدل با اشاره به این نکته به پایان میرسد که مدعای تجربهگرایان معتدل این است که «هر قضیة قابل توجیه پیشین، تحلیلی است»، درحالی که خود این نظریه نمیتواند شأنی تجربی داشته باشد. درواقع اگر این ادعا صرفاً حاصل استقرا باشد با ارائة نمونههای نقض عقلگرایانه ابطال خواهد شد. ولی ادعای تجربهگرایان این است که معرفت پیشین ترکیبی ناممکن است و این ادعا اگر موجه باشد صرفاً میتواند پیشین ترکیبی باشد. در این صورت نظریة اصلی تجربهگرایانه خودویرانگر خواهد بود.
فصل سوم به نقد تجربهگرایی افراطی اختصاص دارد، یعنی دیدگاه کواین و پیروانش که در آن اساساً توجیه پیشین کنار گذاشته میشود. بونجور پیش از بررسی دلایل کواین در کنار گذاشتن توجیه پیشین نشان میدهد که در آثار کواین تمایزهای تحلیلی ـ ترکیبی، پیشین ـ پسین و ضروری ـ ممکن با یکدیگر خلط شدهاند و این نشان میدهد کواین درک درستی از جایگاه منطقی بحث ندارد. ولی مشکل اصلی این است که دلایل کواین براساس پیشفرضهای طبیعتگرایانه طرح میشوند و از آنجا که در طبیعتگرایی تأکید میشود فراتر از علم تجربی معرفت واقعی وجود ندارد، این دلایل مصادره به مطلوب خواهند بود. ضمن آنکه تمسک به استدلال عقلی برای نفی توجیه پیشین به خودویرانگری میانجامد. همچنین از نظر بونجور در چارچوب محدودیتهایی که نظریة کواین ایجاد میکند اساساً جایی برای هیچگونه توجیهی و از جمله توجیه تجربی باقی نمیماند و اساساً باید مفهوم معرفت را کنار بگذاریم. این شاید همان نتیجهای باشد که کواین در مقالة «معرفتشناسی طبیعیشده» بهدنبال آن است. ولی مشکل این است که کواین عملاً مفهوم توجیه را کنار نمیگذارد و از بررسی «شواهد تجربی» در روانشناسی تجربی سخن میگوید، درحالی که چنین مفهومی را نمیتوان در یک علم تجربی مورد بحث قرار داد. با این حال کنار گذاشتن معرفتشناسی خطای شخص کواین نیست، بلکه نتیجة روشن دیدگاه طبیعتگرایانهای است که بر فلسفة معاصر سیطره دارد. اگر توجیه پیشین را نپذیریم دیگر جدای از روانشناسیِ چگونگی تکوین فرایند شناخت، جایی برای معرفتشناسی نمیماند.
نکتة دیگر آنکه معرفتشناسیِ ایجابی کواین که در چارچوب استعارة شبکة باور طرح شده در نهایت به نوعی شکگرایی افراطی میانجامد. دلیلش این است که در رهیافت کواینی پذیرش باورهای تجربی مبتنی بر توجیه معرفتی، یعنی دلیلی برای محتمل دانستن صدق یک باور، نیست. معیارهای سادگی، فراگیری، کفایت تبیینی و محافظهکاری که کواین به آنها تمسک میکند هیچیک نمیتوانند توجیهی معرفتی به دست دهند. کواین نمیتواند استدلال کند که اگر دستگاهی از باورها سادهتر، فراگیرتر و دارای کفایت تبیینی بیشتری باشد آنگاه احتمال صدق آن بیشتر است. او توجیه پیشین را کنار گذاشته و تمسک به توجیه تجربی نیز، حتی اگر امکانپذیر باشد، مصادره به مطلوب خواهد بود. و اساساً در دیدگاه کواینی هر باوری در معرض بازبینی است و چنین حکمی شامل خود معیارها هم خواهد شد. معنایش این است که اگر باوری با معیارهای مذکور ناسازگار باشد، میتوان به جای کنار گذاشتن آن باور خود معیار را کنار گذاشت.
بونجور پس از نقد دو رهیافت تجربهگرایانة معتدل و افراطی به تبیین عقلگرایی معتدل میپردازد؛ یعنی این نظریه که شهود عقلی منبع بنیادین توجیه پیشین است. او با تمسک به نمونههای شناختهشدهای از بدیهیات عقلی توضیح میدهد که در فرایند شهود عقلی اوصاف ضروری واقعیت بهطور مستقیم مورد مشاهده قرار میگیرند و مشاهدة اینکه یک قضیه وصفی ضروری از واقعیت را بیان میکند میتواند دلیلی برای صادق دانستن آن قضیه باشد. بنابراین چنین شهودی توجیهی معرفتی بهشمار میرود.
پرسش اصلیِ مخالفان شهود عقلی این است که چنین امری چگونه ممکن است؟ پاسخ بونجور این است که البته اینکه ما دارای آگاهی و شناخت هستیم معجزهآسا است، ولی این مطلب اختصاصی به شهود عقلی ندارد. مهم این است که اگر کسی پیوندهای ضروریِ بین واقعیتها را درک نکند اساساً توان اندیشیدن نخواهد داشت و نفس توانایی افراد برای بحث در این موضوعات (و از جمله طرح پرسشِ «چگونه ممکن است؟») نشان میدهد که واقعاً چنین شهودی وجود دارد.
در نظریة بونجور بصیرت عقلی خطاپذیر و اصلاحپذیر است و به همین دلیل است که نظریة خود را معتدل مینامد. او تبیین نظریة خود را با بررسی رابطة تجربه و بصیرت عقلی و همچنین نقش حافظه در برهان به پایان میبرد و در فصلهای 5 و 6 به ترتیب اشکالات معرفتشناختی و متافیزیکی به این دیدگاه عقلگرایانه را پاسخ میدهد و در فصل پایانی ضمن ناموفق دانستن تلاشهایی که در فلسفة معاصر برای حل مسئلة استقرا انجام شده، این عدم موفقیت را ناشی از سیطرة تجربهگرایی میداند و استدلال میکند که مسئلة استقرا را صرفاً با تمسک به بصیرت عقلی میتوان حل کرد. او این فصل را با ارائة راه حلی عقلگرایانه برای مسئلة استقرا و کتاب را با یک پیوست پیرامون لوازمی که هندسة نااقلیدسی برای دیدگاه عقلگرایانه به دنبال دارد، به پایان میرساند.