زمینهگرایی معرفتشناختی (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
زمینهگرایی معرفتشناختی از راهحلهایی است که برای پیوند میان باور و صدق پیشنهاد شده است. پیش از این، مقاله و یا نوشتهای در این باب به زبان فارسی یا وجود نداشته و یا اشارهوار به آن پرداخته شده است. اینکه آیا زمینهگرایی میتواند خود را از اتهام نسبیت و حتی شکاکیت برهاند یا نه، مطلبی قابل تأمل و توجه است که این مقاله تا حدی بدان پرداخته است، ولی نیاز به بحث و بررسی بیشتری دارد.متن
درآمد
این اندیشه که هنجارها با زمینهها و بافتهای اجتماعی تغییر میکنند زمان طولانیای است که پذیرفته شده است ولی فقط در اواخر قرن بیستم است که فیلسوفان، به بسط گونههای روشنی از زمینهگرایی معرفتشناختی، یعنی نظریهای که معتقد است معیارهای معرفت و توجیه با زمینه و بافت تغییر میکنند پرداختهاند. بهنظر میرسد روال متعارف بیشتر از این دیدگاه حمایت میکند تا دیدگاه ثابتگرایانه(invariantist) که قائل به وحدت معیارهای معرفتشناختی است.
بهعنوان مثال فرض کنید من که فرزندانم را یک دقیقه قبل دیدهام بیان میکنم که «میدانم فرزندانم در باغ هستند». سپس همسایة من هارولد میگوید: «خوب است، چون یک زندانی فراری در پی گروگانگیری در همین نزدیکیهاست.» پس از آن من ممکن است با عکسالعملی بجا ادعا کنم که: «وقتی دوباره فکر میکنم میبینم که نمیدانم. باید دقیقاً بررسی کنم.» بهنظر میرسد معیارهای معرفت تغییر کردهاند چون اکنون نیاز به تحقیق بیشتری دارند.
بزرگترین مزیت زمینهگرایی، پاسخ آن به شکاکیت(scepticism) است. شکاکان احتمالاتی افراطی مطرح میکنند، مثل اینکه امکان دارد ما خواب دیده باشیم. زمینهگرا تصدیق میکند که چنین شکهایی در زمینه و بافت شکاکانه مشروعند ولی معتقد است در موقعیتهای روزمره مشروعیتی ندارند. با وجود این زمینهگرایی میتواند بهعنوان صورتی قابل اعتراض از نسبیتگرایی(relativism) جلوه کند و متهم شود که معیارهایی را که ما در زمینههای محاورهای عملی بهکار میبریم با معیارهای درستی که تعیین میکنند شخص دارای معرفت است یا نه درهم آمیخته است.
1. ارکان نظریه
زمینهگرایی معتقد است که معیارهای معرفت و توجیه با زمینه و بافت تغییر میکنند. گونهای از این نظریه، که آنرا زمینهگرایی مبتنی بر ذهنsubject-basedcontextualism) ) بنامید، معتقد است که معیارهای معرفتی، وابسته به زمینه و بافت فاعل شناسایی است. صورت افراطیتر یعنی زمینهگرایی مبتنی بر اسناددهندهattributor-basedcontextualism) )، معیارها را بهگونهای فرض میکند که با زمینهها و بافتهای اِسناد، تغییر میکند. براساس دیدگاه اخیر، اسناددهنده ممکن است محقانه ادعا کند که یک شخص معرفت دارد درحالیکه دیگری ممکن است محقانه انکار کند همان شخص دارای معرفت مورد بحث است. فرض کنید سوزان میگوید: «من میدانم که فرزندان شما در باغتان هستند. من آنها را لحظهای قبل در آنجا دیدم.» هنگامی که من دغدغة صدا کردن فرزندانم برای شام را دارم، معرفت را به سوزان اسناد میدهم. ولی هارولد آگاه به زندانی فراریای که در جستجوی گروگانهایی در همین نزدیکیها است معرفت را به او اسناد نخواهد داد. آنچه سوزان میداند متکی به زمینههای اسناددهنده است و نه فقط به موقعیت خودش.
زمینهگرایان در خصوص آن ارکان مربوط به زمینه که معیارها را معین میکنند نیز با یکدیگر اختلاف دارند. در مثالهای بالا اهمیت نسبیِ داشتن اطلاعات دقیق، استحکام توجیه (justification) مورد نیاز را معین میکند. عوامل دیگری که در معیارهای معرفتی مؤثرند میتواند شامل موارد زیر باشد:
1. شکی موجود در ذهن؛
2. شکهای اشاره شده؛
3. موضوع مورد بررسی؛
4. آن عناصر موقعیتی که بر وثوق فاعل شناسایی تأثیر دارد.
دیوید لویس (1996) پیشنهاد میکند که از «قانون همسازی [= تنظیم]» (ruleofaccommodation) تبعیت کنیم بهگونهای که بخواهیم معیارهایمان را تنظیم کنیم آنطور که مدعیات معرفت را صادق، محسوب داریم. مایکل ویلیامز (1991(MichaelWilliams, به سود «ضرورتهای روششناختی» استدلال میآورد که گزارهها را از شک معاف میدارد اگر آنها را خواهان تغییر در مرکز اصلی تلقی کنیم. بهعنوان مثال یک زیست - مولکولشناس ممکن است دغدغههایی را که موضوع را به فیزیک ذرات تغییر میدهد نادیده بگیرد.
برخی از زمینهگرایان معتقدند که معرفت، ساختاری مبنایی دارد (نک(Foundamentalism :. مبناگروان نوعاً ادعا میکنند که معرفت مبتنی بر باورهای پایه(basicbeliefs) ای است که وثاقت معرفتی ذاتی دارند و این وثاقت، نتیجة تعلق آنها به گونهای از باورها مانند باورهایی در مورد تجربة حسی(sensoryexperience) است.
زمینهگرایان هر دو ادعا را انکار میکنند. باورهای پایة غیرارجاعی(non-inferential) جایگاه خود را دارند زیرا آنها در زمینه و بافت، مجاز هستند و موقعیت آن نوع از باور که پایه است با زمینه و بافت تغییر میکند. بهعنوان مثال ممکن است توقع داشته باشیم که وقتی دربارة مکان خوردن نهار صحبت میکنیم، باورهای پایه، دربرگیرندة باورهایی در مورد موضوعات مادی متعارف باشد درحالی که در گفتوشنود میان فیزیکدانان، باورهای پایه دربرگیرنده باورهایی در خصوص دیدگاههای نظریای باشد که به نحو گستردهای مقبول واقع شده است.
2. مزیتهای زمینهگرایی
زمینهگرایی گذشته از سازگاری با فعالیتهای روزمره، پاسخهای جذابی هم برای اکثر مسائل فلسفی دارد. در اینجا بیایید استدلال بر تسلسل بازگشتی(regressargument) و شکگرایی را بررسی کنیم. فرض کنید ما معتقدیم که معرفت نیاز به توجیه دارد. استدلال تسلسل بازگشتی برای مبناگروی به بررسی سرشت چنین توجیهی میپردازد. یک باور یا وثاقت ذاتی دارد و بر این اساس «خود موجَّه»(selfjustifying) است و یا توسط ارجاعی، موجه شده است. اگر دومی باشد، در این صورت این باورها در نهایت از یکی از گزینههای زیر بهوجود آمده است:
1. باورهای موثق بالذات؛
2. باورهای غیرموجه؛
3. سلسلهای بینهایت از توجیه؛
4. توجیهی دوری(circular) که در آن برخی باورها به حمایت خودشان برمیخیزند.
مبناگروان ادعا میکنند که (1) تنها گزینة قابل قبول است، ولی در تبیین و دفاع از مفهوم وثاقت ذاتی مشکلاتی دارند.
آن دسته از زمینهگرایانی که ساختار مبناگروانه را میپذیرند برای حل مشکل، این گزینه را پیشنهاد میکنند: توجیه در باورهایی که در زمینة خود غیرموجه هستند پایان میگیرد. این به دو نحو معقول و پذیرفتنی شده است. 1. زمینهگرا به آن عوامل مربوط به زمینه استناد میکند که برای عوامل، معقول میسازد که توجیه را محدود کند. بهعنوان مثال وقتی همة شرکتکنندگان در یک تحقیق در مورد باوری توافق دارند، نیازی به فراهم آوردن توجیه بیشتری نیست. همچنین ممکن است زمینهگرا به مفهوم ضرورت روششناختی ویلیامز متوسل شود که بر طبق آن، دنبال توجیه بودن میتواند سبب شود که بررسیکنندگان، الزامات رشتهای را نادیده بگیرند. 2. زمینهگرایان مدعیند هنگامی که توجیه با باور غیرموجه پایان میپذیرد، درخواست توجیه بیشتر میتواند با شکهایی خاص دربارة باور غیرموجه همواره مشروع گردد.
پاسخ زمینهگرا به شکاکیت جالبتر است. زمینهگرایان مدعیند شکهای شکاکانة ما تنها در زمینه و بافت شکاکانه محق و مشروع است. (نک.(Scepticism : ویلیامز (1991) به موازات این جریانات پاسخی اشراقی(illuminating) ارائه میدهد. او استدلال میکند که شکاکیت، واقعگرایی معرفتشناختیepistemologicalrealism) )، یعنی دیدگاهی که معتقد است تنها یک نظام صحیح استنتاج معرفتی مناسب وجود دارد را پیشفرض گرفته است. شکاکان معتقدند علم به جهان خارج، باید براساس تجربة بیواسطه(immediate) موجه گردد. اگر چنین است ما باید در مورد انطباعات حسی(senseimpressions) از طریق باورها و یا از طریق چگونگی نمود یافتن اشیأ در مورد باورهای مربوط به جهان مادی استدلال کنیم. ویلیامز مدعی است که این نظام استنتاج تنها در زمینة شکاکانه ضروری است. در دیگر زمینهها رواست که توجیه خود را با باورهایی در مورد جهان مادی شروع کنیم، و در برخی موقعیتها، همچون تحقیقات روانشناسانه در باب ادراکperception) )، میتوانیم با باورهایی در مورد موضوعات خارجی آغاز کنیم و استنتاجاتی دربارة نمودها(appearances) ترسیم کنیم. واقعگرایی معرفتشناختی نادرست است چون زمینه است که نظام دقیق استنتاج را تعیین میکند.
در مقابل، کیت دیرُز(De Rose) «نظریة شرطی» متنگرایانه از معرفت (conditionaltheoryofknowledge) را پیشنهاد میکند. فرض کنیدS باور صادق بهP را دارد، جایی که «اگرP کاذب میبودS بهP باور نمیداشت»، باور، حسی(sensitive) است و جایی که «حتی اگرP کاذب میبودS بهP باور میداشت» باور، غیرحسی است. دیرُز (1995(DeRose, «این قانون حسی بودن را تایید میکند که هرگاه کسی اظهار کند کهS بهP علم دارد، معیارهای معرفت مطرح شدهاند تا حسی بودن باورS بهP را برآورده سازند و معیار منتج شده برای همة باورهای در آن زمینه کاربرد دارد.
فرض کنیم باورP این است که «خانةS قرمز است.» اگر کسی ادعا کند کهS بهP علم دارد، لازمة قانون «حسی بودن» این است که اگر خانةS به رنگ دیگری بودS بهP باور نمیداشت. فیلسوفان عموماً شرطیهای ذهنی را با در نظر گرفتن این امر ارزیابی میکنند که آیا در جهانهای ممکن که به جهان متحقَّق «نزدیکند» ولی در آنها مقدم التزامی صادق است، نتیجه نیز صادق است یا نه. «اگرP نباشدS همچنان بهP باور خواهد داشت» صادق خواهد بود، اگر در جهانهای مشابه نسبت به جهان ما، با این تفاوت که در آنها خانةS قرمز نیست،S بتواند رنگ آن خانه را بگوید. به نحوی شهودی، در جهانهای نزدیک،S میتواند رنگ را معین کند اگرS ، قابلیتهای متعارف ادراکی را بکار گیرد.
در مقابل، باورq را این میگیریم که، «من یک مغز در یک خمره [= لولة آزمایشگاهی] هستم» در جایی که در ذهن این احتمال شکاکانه را میدهیم که یک مغز با یک کامپیوتر پیچیده که تجربه روزمره را شبیهسازی میکند مرتبط است. اگر کسی ادعا کند کهS به «نهq » معرفت دارد، قانون حسی بودن میطلبد که اگرq صادق باشدS به «نهq » باور نخواهد داشت (یعنیS بهq باور خواهد داشت.) این مستلزم قابلیت معرفتی بسیاری است، زیرا ما آنرا با در نظر گرفتن اینکه آیاS به- q در جهانهایی کهS یک مغز در یک خمره [= لولة آزمایشگاهی] است - باور دارد یا نه ارزشگذاری کردهایم. نزدیکترینِ چنان جهانی از جهان متحقق دور است، زیرا در جهان متحقق ما نمیتوانیم دریابیم که ما مغزهایی در خمره هستیم یا نه. هرگاه قانون حسی بودن معیارهایی را مطرح میکند بهنحوی که ما باید چنین جهانهایی را در نظر بگیریم، همین کار را هم برای دیگر باورهای داخل زمینه، ازجملهP ، انجام میدهد. ولی در جهانی کهS یک مغز در خمره است،S به P باور خواهد داشت ولو آنکهP نادرست باشد - در آن جهان،S نمیتواند رنگ هیچ چیز را تعیین کند! بنابراین در زمینههایی کهP به تنهایی در نظر گرفته شده استS بهP معرفت دارد؛ ولی هنگامی کهS ،P و یک فرض شکاکانه را در سر دارد، قانون حسی بودن، معیارهایی را در سطحی برمیانگیزد که در آن باورهایی متعارف همچونP دیگر متعلق معرفت نیستند.
این پاسخها به شکاکیت، پیامدهایی داشته است که ویلیامز آنرا «ناپایداری»instability) ) مینامد و لویس از آن با عنوان «گریزپایی»(elusiveness) یاد میکند؛ اینکه وقتی ما شکهای شکاکانهای دربارة معرفت متعارف مطرح میکنیم، زمینه را عوض مینماییم و بدین طریق آن معرفت را «ویران میسازیم». در متن شکاکانه، شکاک در بحث برنده میشود. ولی این ممکن است برای زمینهگرایی سودمند باشد، چون میتواند هم حکم ما به اینکه در وضعیتهای روزمرة خود دارای معرفتیم و هم این احساس که شکهای شکاکانه باید بطور جدی مورد توجه قرار گیرد را تبیین کند.
3. زمینهگرایی به مثابه نسبیتگرایی
در خصوص «زمینهگرایی» دو اعتراض، شالودة حمله به نسبیتگرایی را تشکیل میدهد. اشکال اول اینکه بنظر میرسد زمینهگرایی این گونه گزاره را میپذیردS : بهP علم داشت، ولی اکنون با اینکه قرینه(evidence) و وثاقتS همان است که بودS بهP علم ندارد. مردم چگونه میتوانند به چیزی در یک زمان معرفت یابند ولی در زمانی بعد به آن معرفت نداشته باشند اگر همان توجیه را که همواره داشتهاند داشته باشند؟
اعتراض دوم فشارش بیشتر است. بهنظر میرسد آن نسبیتگرایان که در مورد صدقtruth) ) موضع روشن دارند - آنها که مدعیند یک قضیه ممکن است برای عدهای صحیح و برای گروهی دیگر غلط باشد - معتقدند یک گزاره واحد میتواند هم صحیح و هم غلط باشد. این سخن، ناهماهنگ بنظر میرسد؛ مفهوم صدق، دیگر در بازی نیست اما با «صدق برای»(truthfor) یا «صدق از منظر»(truthfromapointofview) جایگزین شده است. زمینهگرایی مبتنی بر ذهن از این نگرانی مبرا است، زیرا تا زمانی که «S بهP معرفت دارد» بسته به زمینةS ، صادق یا کاذب است، اینکه «S بهP در متنC معرفت دارد» از همة نقطهنظرها صحیح است. با این حال زمینهگرایی مبتنی بر اسناددهنده معتقد است که صدق گزارهها درحالیکه این دو شکل را دارند: «S بهP معرفت دارد» یا «S بهP در زمینهC معرفت دارد» (جایی کهC به زمینة ذهنِS اشاره میکند.) نسبت به زمینة اسناددهنده نسبی است. بهنظر میرسد هیچ صدقی در مورد اینکهS به P علم دارد وجود ندارد بلکه فقط «صدق برای» یا «صدق از منظر» وجود دارد.
برای پاسخ به این اشکالات باید با کلمة «معرفت دارد» بهمثابه واژهای اشاره[= ارجاعی] (indexicalterm) شبیه «من» یا «آن»، ضمیر یا صفت اشاره، رفتار کنیم.
ما به تبعیت از دیوید کاپلان (1989(DavidKaplan, میتوانیم میان مشخصة یک امر اشارهای، یعنی بخشی از معنا که ثابت است، و محتوا که تغییر میکند تمایز قائل شویم. بهگونهای تقریبی مشخصة «من» کارکردی از زمینه نسبت به گوینده است و محتوای «من»، گوینده است، در یک موقعیت مشخصِ کاربرد.
بر طبق دیدگاه دیرُز (1992)، مشخصة «S بهP معرفت دارد» نیاز به این دارد که [اولاًS ] بهP باور داشته باشد، [ثانیاًP ] صادق باشد، [ثالثاًS ] در موقعیت معرفتشناختیِ به اندازة کافی خوب نسبت بهP باشد. ولی آنچه «به اندازه کافی خوب» است با زمینه تغییر میکند، از اینرو محتوای یک اسنادِ معرفتی، آن سطح از موقعیت معرفتی است که در آن زمینه به اندازة کافی خوب تلقی میشود.
بهعنوان مثال مشخصة «میداند» در (W) "کلارا میداند که در لیوان آب است" نیاز به این دارد که کلارا باور داشته باشد به اینکه آب در لیوان است، [و نیز] اینکه این باور صادق باشد، [و نیز] اینکه کلارا در موقعیت به اندازة کافی خوب باشد تا بتواند با قاطعیت مشخص کند که در لیوان آب است. ولی اینکه کلارا در موقعیت به اندازة کافی خوب قرار دارد یا نه با زمینة اسناددهنده تغییر میکند. در جایی که توجه اسناددهنده معطوف به آب دادن گیاهان است، محتوای «میداند» در(W) مستلزم این است که موقعیت کلارا بهاندازة کافی خوب است. اگر او توانایی متعارف یک فرد برای شناختن آب را داشته باشد، در چنین موردی(W) صادق است. در حالی که اگر اسناددهنده درگیر آزمایشهای مهمی است، محتوای «میداند» در(W) مستلزم این است که موقعیت کلارا به اندازة کافی خوب است تنها اگر تحلیلی شیمیایی را به انجام رسانیده باشد، و در چنین مورد(W) غلط است (با فرض اینکه کلارا آن تحلیل را به انجام نرسانده است). در مورد طریقی که شرایط صدق(W) با زمینه تغییر مییابد، رمزوراز بیشتری از طریقی که شرایط صدقِ «من کلیدهایم را گم کردم» و «این یک گل سرخ است» با زمینه تغییر مییابد وجود ندارد.
اشکال دوم به نسبیتگرایی بهراحتی مورد بررسی قرار میگیرد، زیرا: صدق نسبت به زمینة اسناددهنده، نسبی است ولی مفهوم صدق از طریق برخورد با مدعیات معرفت به این عنوان که دارای مؤلفهای اشارهای است محفوظ میماند. اما اولین اعتراض چه؟ در هر زمینهای، معیارهای معرفتی در یک سطح قرار داده شدهاند بهگونهای که نمیتوانیم دو گروه مختلف از معیارها را در ارزیابی یک جمله در آن زمینه بهکار گیریم، بنابراین گزارههایی به شکل «S بهP معرفت داشت» ولی درحالی که قرینه و وثاقتS همانطور باقی ماندهاند «S دیگر بهP معرفت ندارد» را رد میکنیم در عین حال یک جملة فرازبانشناختی متطابق ممکن است درست باشد: «S بهP معرفت دارد» صادق بود ولی اکنون در حالی که قرینه و وثاقتS همانطور پابرجا هستند «S بهP علم دارد» کاذب است. زمینهگرا [در پاسخ] استدلال میکند که با فرض اشارهای بودن اسنادهای معرفت، این امر قابل اعتراض نیست.
4. دیگر اعتراضات
بیائید چهار اعتراض دیگر را بررسی کنیم:
1. معرفت ممکن است بیشتر از مقداری که زمینهگرایی روا میدارد نیاز به یکدستی داشته باشد. ادوارد کریگ (1993(EdwardCraig, استدلال کرده است که کارکرد مدعیات معرفت این است که بر اطلاعات قابل اعتماد برچسب است. ولی اگر معیارهای معرفتی همواره در تغییر باشند ما نمیتوانیم به اطلاعات بدست آمده، در زمینهای دیگر اتکا کنیم بیآنکه پیاپی به ارزیابی مجدد معرفت خود در موقعیت جدید بپردازیم. دست کم به معیارهای ارزیابی یکدست در گسترة وسیع زمینههای مورد پژوهش نیاز داریم. پاسخ زمینهگرا باید این باشد که یک مجموعة اساسی و هماهنگ معیارها هنگامی کاربرد دارد که عوامل زمینهای خاصی غایب باشند.
2. هارولد ممکن است در یک زمینه بگوید «فرزندان شما در باغند» ولی وقتی از زندانی فراریای که در همان نزدیکی بدنبال گروگانگیری است با خبر میشود نمیتواند همان بیان [= تعبیر(assertion) ] را داشته باشد. شرایط بیانپذیری [= تعبیر پذیری(assertibility) ] آن ادعا، تغییر کرده، با این وصف مطمئناً شرایط صدق تغییر نکرده است. آیا همین چیز برای اسنادهای معرفت بهکار نمیآید؟ شرایط بیانپذیری مدعیات معرفت، با زمینه تغییر میکنند ولی چرا این نشان میدهد که شرایط صدق برای مدعیات معرفت نیز تغییر میکند؟ پاسخ زمینهگرا متکی بر این استدلال است که گویندگان تنها هنگامی محقانهP را اظهار میدارند که توجیه کافی برای ادعای معرفت بهP را داشته باشند. بنابراین مدعیات معرفت ممکن است جدایی میان شرایط بیانپذیری و شرایط صدق را روا ندارد.
3. زمینهگراییای که باورهای غیرموجه را روا میدارد با مشکل مواجه است. اگر هیچ زمینهای برای باورهای غیرارجاعی وجود نداشته باشد قطعاً و حقیقتاً توجیه را فراهم نکردهایم. مبناگرایان و انسجامگرایان ادعا خواهند کرد که میتوانند رواداری ما در مورد فقدان توجیه صریح را توضیح دهند. آنان ابتدا دیدگاه بالا را که، زمینهگروی، شرایط قابلیت اظهار یافتن در یک زمینة عادی را با شرایط صدق که به نحو زمینهای معین نشدهاند در هم آمیخته است، تأیید میکنند. ممکن است مبناگروان استدلال کنند که باروهای پایه دارای حداقلٍّ وثاقت ذاتی هستند ولی برای یک تحدی مشروع باید توجیه شدنهای بیشتری وجود داشته باشد.
برخی انسجامگرایان(coherentists) ادعا میکنند که منسجمترین نظریه، زمینههایی را برای پذیرفتن اولین خروجی شناختی(cognitiveoutful) از سازوکارهای حسی ما فراهم میآورد. این خروجی، باورهای پایه را در یک زمینه فراهم میآورد، ولی همواره در مورد نظریهای وسیعتر قابل توجیه است، پاسخ زمینهگرا به چنین دیدگاههایی نیاز به استدلالهای تفصیلی در مورد معقول و پذیرفتنی بودن مبناگروی و انسجامگروی دارد.
4. بسیاری از شکاکان معتقدند به واقعیاتی دربارة شرایط انسانی اشاره میکنند که آنقدر مهمند که مدعیات معرفت عادی را مشکوک میکنند. همانطور که باری استراد (1996(BarryStraud, میگوید «ما "ادراکی عینی از جهان" داریم که نتیجهاش این است که تقریباً تمامی باورهای ما دربارة آن میتواند اشتباه گرفته شود. اگر این حقیقتی مبنایی باشد.» در این صورت نمیتوانیم صرفاً با اشاره به اینکه در برخی زمینهها ما به حسب عادت نگرانیهای شکاکانه را نادیده میگیریم، از شکاکیت اجتناب کنیم. پاسخ به این اعتراض اولاً تاکید بر این دارد که زمینهگرایی قدری حق را به شکاکیت میدهد؛ و ثانیاً زمینهگرایی، برخلاف شکاکیت به سرچشمههای گفتمان دربارة معرفت تأکید میورزد.
پینوشتها
. مشخصات اصل این مقاله به قرار زیر است:
Contextualism, Epistemological in Routledge Encyclopedia of Philosophy, Bruce W. Brower. .(1998London and NewYork (
. در این خصوص مقالهای در دست تهیه است که به یاری خداوند کریم در آینده نزدیک، تقدیم خواهد شد.
منابع و مآخذ
کتابها و مقالههای ارجاعی و برخی از دیگر نوشتهها در این زمینه:
A Contextual Theory of Epistemic Justification', American Philosophicalش (1978Annis, D. ( .213-19 :15Quarterly
یکی از اولین گزارشهای روشن دربارة زمینهگروی.
rd century BC) Metaphysics, ed. W.D. Ross, Oxford: Oxford University Press,3Aristotle (mid 429, 2 vols.1
اگرچه ارسطو تمامی جهات زمینهگروی را مورد حمایت قرار نداده است، ولی میتوان در نوشتههایش بنیادی برای زمینهگروی مبناگرا پیدا کرد. بطور خاص در 110114a-.
.3-26 :73Knwledge, Context, and Social Standards', Synthese ش (1987Cohen, S. (
بحثی مهم و سرنوشتساز دربارة چگونگی تاثیرگذاری توانمندی و مهارت بهعنوان عاملی زمینهای، بر مشروعیت شکها
و عقیم نمودن بررسیها.
Understanding Scepticism', in J. Haldane and C. Wright (eds) Reality,ش (1993Craig, E. ( Representation and projection, Oxford: Oxford University Press.
پاسخ به زمینهگراییای که اهتمام به گسترش و تحکیم گزینة مهمی درخصوص درک نقش اجتماعی مدعیات معرفتی دارد.
Contextualism and Knowledge Attributions',Philosophy and Phenomenologicalش(1992DeRose, K. ( .913-29 :52Research,
توصیفی زمینهگروانه درباب شرایط صدق مدعیات معرفتی و مقدمهای خوب برای زمینهگرایی مبتنی بر اسناددهنده.
.1-53 :104Solving the Sceptical Problem', The Philosophical Review ش (1995DeRose, K. (
پاسخی پرمغز و پرمایه براساس زمینهگروی به شکاکیت.
Justified Assertion and the Relativity of Knowledge', Philosophicalش (1981Hambourger, R. ( .241-69 :40Studeies
بررسی دقیقی دربارة رابطة میان اظهار (بیان) و معرفت.
Demonstratives', in J. Almog, J. Perry and H. Wettstein (eds) Themes Formش (1989Kaplan, D. ( .481-563Kaplan, Oxford: Oxford University Press,
کاری مهم و درخور درخصوص منطق امور اشاری و ارجاعی. نظریهای که در اینجا گسترش یافته و بر آن تأکید شده است، ممکن است به مدلهای زمینهگراییای که به "دانستن" به عنوان [امری] ارجاعی و اشاری میپردازد تعمیم و گسترش یابد.
549-67 :47Elusive Knowledge', Australasian Journal of Philosophy ش (1996Lewis, D. (
تحقیقی است درباب اینکه چگونه معرفت؛ هنگامی که ما دربارة آن به تأمل میپردازیم؛ اعتبار خود را از دست میدهد. این نوشتار حاوی فهرستی مهم از مؤلفههای زمینهگروانه است.
699) Epistemological Reflection on Knewlelged of The External,World Philosophy1Stroud, B. ( .345-58 :56and Phenomenological Research
پاسخ به ویلیامز با رویکردی شکگرایانه.
؛489) Philosophical Relativity, Minneapolis, MN: University of Minnesota Press1Unger, P. (
حاوی توصیفی اساسی و دقیق از زمینهگرایی و ثابتگرایی.
199) Unnatural Doubts: Epistemological Realsim and the Basis of Scepticism,1Williams, M. ( Oxford: Blackwell.
که از آغاز تا انتها تماماً به بررسی شکاکیتی اختصاص دارد که به تحکیم و رشد گزینة زمینهگرایی میپردازد.
969) On Certainty, Oxford: Blackwell.1Wittgenstein, L. (
حاوی توصیف و بیانی مبناگروانه - زمینهگروانه درباب توجیه و یقین. و بطور خاص بنگرید به بندهای 110 - 82، 151-66 و 5 - 224.
این اندیشه که هنجارها با زمینهها و بافتهای اجتماعی تغییر میکنند زمان طولانیای است که پذیرفته شده است ولی فقط در اواخر قرن بیستم است که فیلسوفان، به بسط گونههای روشنی از زمینهگرایی معرفتشناختی، یعنی نظریهای که معتقد است معیارهای معرفت و توجیه با زمینه و بافت تغییر میکنند پرداختهاند. بهنظر میرسد روال متعارف بیشتر از این دیدگاه حمایت میکند تا دیدگاه ثابتگرایانه(invariantist) که قائل به وحدت معیارهای معرفتشناختی است.
بهعنوان مثال فرض کنید من که فرزندانم را یک دقیقه قبل دیدهام بیان میکنم که «میدانم فرزندانم در باغ هستند». سپس همسایة من هارولد میگوید: «خوب است، چون یک زندانی فراری در پی گروگانگیری در همین نزدیکیهاست.» پس از آن من ممکن است با عکسالعملی بجا ادعا کنم که: «وقتی دوباره فکر میکنم میبینم که نمیدانم. باید دقیقاً بررسی کنم.» بهنظر میرسد معیارهای معرفت تغییر کردهاند چون اکنون نیاز به تحقیق بیشتری دارند.
بزرگترین مزیت زمینهگرایی، پاسخ آن به شکاکیت(scepticism) است. شکاکان احتمالاتی افراطی مطرح میکنند، مثل اینکه امکان دارد ما خواب دیده باشیم. زمینهگرا تصدیق میکند که چنین شکهایی در زمینه و بافت شکاکانه مشروعند ولی معتقد است در موقعیتهای روزمره مشروعیتی ندارند. با وجود این زمینهگرایی میتواند بهعنوان صورتی قابل اعتراض از نسبیتگرایی(relativism) جلوه کند و متهم شود که معیارهایی را که ما در زمینههای محاورهای عملی بهکار میبریم با معیارهای درستی که تعیین میکنند شخص دارای معرفت است یا نه درهم آمیخته است.
1. ارکان نظریه
زمینهگرایی معتقد است که معیارهای معرفت و توجیه با زمینه و بافت تغییر میکنند. گونهای از این نظریه، که آنرا زمینهگرایی مبتنی بر ذهنsubject-basedcontextualism) ) بنامید، معتقد است که معیارهای معرفتی، وابسته به زمینه و بافت فاعل شناسایی است. صورت افراطیتر یعنی زمینهگرایی مبتنی بر اسناددهندهattributor-basedcontextualism) )، معیارها را بهگونهای فرض میکند که با زمینهها و بافتهای اِسناد، تغییر میکند. براساس دیدگاه اخیر، اسناددهنده ممکن است محقانه ادعا کند که یک شخص معرفت دارد درحالیکه دیگری ممکن است محقانه انکار کند همان شخص دارای معرفت مورد بحث است. فرض کنید سوزان میگوید: «من میدانم که فرزندان شما در باغتان هستند. من آنها را لحظهای قبل در آنجا دیدم.» هنگامی که من دغدغة صدا کردن فرزندانم برای شام را دارم، معرفت را به سوزان اسناد میدهم. ولی هارولد آگاه به زندانی فراریای که در جستجوی گروگانهایی در همین نزدیکیها است معرفت را به او اسناد نخواهد داد. آنچه سوزان میداند متکی به زمینههای اسناددهنده است و نه فقط به موقعیت خودش.
زمینهگرایان در خصوص آن ارکان مربوط به زمینه که معیارها را معین میکنند نیز با یکدیگر اختلاف دارند. در مثالهای بالا اهمیت نسبیِ داشتن اطلاعات دقیق، استحکام توجیه (justification) مورد نیاز را معین میکند. عوامل دیگری که در معیارهای معرفتی مؤثرند میتواند شامل موارد زیر باشد:
1. شکی موجود در ذهن؛
2. شکهای اشاره شده؛
3. موضوع مورد بررسی؛
4. آن عناصر موقعیتی که بر وثوق فاعل شناسایی تأثیر دارد.
دیوید لویس (1996) پیشنهاد میکند که از «قانون همسازی [= تنظیم]» (ruleofaccommodation) تبعیت کنیم بهگونهای که بخواهیم معیارهایمان را تنظیم کنیم آنطور که مدعیات معرفت را صادق، محسوب داریم. مایکل ویلیامز (1991(MichaelWilliams, به سود «ضرورتهای روششناختی» استدلال میآورد که گزارهها را از شک معاف میدارد اگر آنها را خواهان تغییر در مرکز اصلی تلقی کنیم. بهعنوان مثال یک زیست - مولکولشناس ممکن است دغدغههایی را که موضوع را به فیزیک ذرات تغییر میدهد نادیده بگیرد.
برخی از زمینهگرایان معتقدند که معرفت، ساختاری مبنایی دارد (نک(Foundamentalism :. مبناگروان نوعاً ادعا میکنند که معرفت مبتنی بر باورهای پایه(basicbeliefs) ای است که وثاقت معرفتی ذاتی دارند و این وثاقت، نتیجة تعلق آنها به گونهای از باورها مانند باورهایی در مورد تجربة حسی(sensoryexperience) است.
زمینهگرایان هر دو ادعا را انکار میکنند. باورهای پایة غیرارجاعی(non-inferential) جایگاه خود را دارند زیرا آنها در زمینه و بافت، مجاز هستند و موقعیت آن نوع از باور که پایه است با زمینه و بافت تغییر میکند. بهعنوان مثال ممکن است توقع داشته باشیم که وقتی دربارة مکان خوردن نهار صحبت میکنیم، باورهای پایه، دربرگیرندة باورهایی در مورد موضوعات مادی متعارف باشد درحالی که در گفتوشنود میان فیزیکدانان، باورهای پایه دربرگیرنده باورهایی در خصوص دیدگاههای نظریای باشد که به نحو گستردهای مقبول واقع شده است.
2. مزیتهای زمینهگرایی
زمینهگرایی گذشته از سازگاری با فعالیتهای روزمره، پاسخهای جذابی هم برای اکثر مسائل فلسفی دارد. در اینجا بیایید استدلال بر تسلسل بازگشتی(regressargument) و شکگرایی را بررسی کنیم. فرض کنید ما معتقدیم که معرفت نیاز به توجیه دارد. استدلال تسلسل بازگشتی برای مبناگروی به بررسی سرشت چنین توجیهی میپردازد. یک باور یا وثاقت ذاتی دارد و بر این اساس «خود موجَّه»(selfjustifying) است و یا توسط ارجاعی، موجه شده است. اگر دومی باشد، در این صورت این باورها در نهایت از یکی از گزینههای زیر بهوجود آمده است:
1. باورهای موثق بالذات؛
2. باورهای غیرموجه؛
3. سلسلهای بینهایت از توجیه؛
4. توجیهی دوری(circular) که در آن برخی باورها به حمایت خودشان برمیخیزند.
مبناگروان ادعا میکنند که (1) تنها گزینة قابل قبول است، ولی در تبیین و دفاع از مفهوم وثاقت ذاتی مشکلاتی دارند.
آن دسته از زمینهگرایانی که ساختار مبناگروانه را میپذیرند برای حل مشکل، این گزینه را پیشنهاد میکنند: توجیه در باورهایی که در زمینة خود غیرموجه هستند پایان میگیرد. این به دو نحو معقول و پذیرفتنی شده است. 1. زمینهگرا به آن عوامل مربوط به زمینه استناد میکند که برای عوامل، معقول میسازد که توجیه را محدود کند. بهعنوان مثال وقتی همة شرکتکنندگان در یک تحقیق در مورد باوری توافق دارند، نیازی به فراهم آوردن توجیه بیشتری نیست. همچنین ممکن است زمینهگرا به مفهوم ضرورت روششناختی ویلیامز متوسل شود که بر طبق آن، دنبال توجیه بودن میتواند سبب شود که بررسیکنندگان، الزامات رشتهای را نادیده بگیرند. 2. زمینهگرایان مدعیند هنگامی که توجیه با باور غیرموجه پایان میپذیرد، درخواست توجیه بیشتر میتواند با شکهایی خاص دربارة باور غیرموجه همواره مشروع گردد.
پاسخ زمینهگرا به شکاکیت جالبتر است. زمینهگرایان مدعیند شکهای شکاکانة ما تنها در زمینه و بافت شکاکانه محق و مشروع است. (نک.(Scepticism : ویلیامز (1991) به موازات این جریانات پاسخی اشراقی(illuminating) ارائه میدهد. او استدلال میکند که شکاکیت، واقعگرایی معرفتشناختیepistemologicalrealism) )، یعنی دیدگاهی که معتقد است تنها یک نظام صحیح استنتاج معرفتی مناسب وجود دارد را پیشفرض گرفته است. شکاکان معتقدند علم به جهان خارج، باید براساس تجربة بیواسطه(immediate) موجه گردد. اگر چنین است ما باید در مورد انطباعات حسی(senseimpressions) از طریق باورها و یا از طریق چگونگی نمود یافتن اشیأ در مورد باورهای مربوط به جهان مادی استدلال کنیم. ویلیامز مدعی است که این نظام استنتاج تنها در زمینة شکاکانه ضروری است. در دیگر زمینهها رواست که توجیه خود را با باورهایی در مورد جهان مادی شروع کنیم، و در برخی موقعیتها، همچون تحقیقات روانشناسانه در باب ادراکperception) )، میتوانیم با باورهایی در مورد موضوعات خارجی آغاز کنیم و استنتاجاتی دربارة نمودها(appearances) ترسیم کنیم. واقعگرایی معرفتشناختی نادرست است چون زمینه است که نظام دقیق استنتاج را تعیین میکند.
در مقابل، کیت دیرُز(De Rose) «نظریة شرطی» متنگرایانه از معرفت (conditionaltheoryofknowledge) را پیشنهاد میکند. فرض کنیدS باور صادق بهP را دارد، جایی که «اگرP کاذب میبودS بهP باور نمیداشت»، باور، حسی(sensitive) است و جایی که «حتی اگرP کاذب میبودS بهP باور میداشت» باور، غیرحسی است. دیرُز (1995(DeRose, «این قانون حسی بودن را تایید میکند که هرگاه کسی اظهار کند کهS بهP علم دارد، معیارهای معرفت مطرح شدهاند تا حسی بودن باورS بهP را برآورده سازند و معیار منتج شده برای همة باورهای در آن زمینه کاربرد دارد.
فرض کنیم باورP این است که «خانةS قرمز است.» اگر کسی ادعا کند کهS بهP علم دارد، لازمة قانون «حسی بودن» این است که اگر خانةS به رنگ دیگری بودS بهP باور نمیداشت. فیلسوفان عموماً شرطیهای ذهنی را با در نظر گرفتن این امر ارزیابی میکنند که آیا در جهانهای ممکن که به جهان متحقَّق «نزدیکند» ولی در آنها مقدم التزامی صادق است، نتیجه نیز صادق است یا نه. «اگرP نباشدS همچنان بهP باور خواهد داشت» صادق خواهد بود، اگر در جهانهای مشابه نسبت به جهان ما، با این تفاوت که در آنها خانةS قرمز نیست،S بتواند رنگ آن خانه را بگوید. به نحوی شهودی، در جهانهای نزدیک،S میتواند رنگ را معین کند اگرS ، قابلیتهای متعارف ادراکی را بکار گیرد.
در مقابل، باورq را این میگیریم که، «من یک مغز در یک خمره [= لولة آزمایشگاهی] هستم» در جایی که در ذهن این احتمال شکاکانه را میدهیم که یک مغز با یک کامپیوتر پیچیده که تجربه روزمره را شبیهسازی میکند مرتبط است. اگر کسی ادعا کند کهS به «نهq » معرفت دارد، قانون حسی بودن میطلبد که اگرq صادق باشدS به «نهq » باور نخواهد داشت (یعنیS بهq باور خواهد داشت.) این مستلزم قابلیت معرفتی بسیاری است، زیرا ما آنرا با در نظر گرفتن اینکه آیاS به- q در جهانهایی کهS یک مغز در یک خمره [= لولة آزمایشگاهی] است - باور دارد یا نه ارزشگذاری کردهایم. نزدیکترینِ چنان جهانی از جهان متحقق دور است، زیرا در جهان متحقق ما نمیتوانیم دریابیم که ما مغزهایی در خمره هستیم یا نه. هرگاه قانون حسی بودن معیارهایی را مطرح میکند بهنحوی که ما باید چنین جهانهایی را در نظر بگیریم، همین کار را هم برای دیگر باورهای داخل زمینه، ازجملهP ، انجام میدهد. ولی در جهانی کهS یک مغز در خمره است،S به P باور خواهد داشت ولو آنکهP نادرست باشد - در آن جهان،S نمیتواند رنگ هیچ چیز را تعیین کند! بنابراین در زمینههایی کهP به تنهایی در نظر گرفته شده استS بهP معرفت دارد؛ ولی هنگامی کهS ،P و یک فرض شکاکانه را در سر دارد، قانون حسی بودن، معیارهایی را در سطحی برمیانگیزد که در آن باورهایی متعارف همچونP دیگر متعلق معرفت نیستند.
این پاسخها به شکاکیت، پیامدهایی داشته است که ویلیامز آنرا «ناپایداری»instability) ) مینامد و لویس از آن با عنوان «گریزپایی»(elusiveness) یاد میکند؛ اینکه وقتی ما شکهای شکاکانهای دربارة معرفت متعارف مطرح میکنیم، زمینه را عوض مینماییم و بدین طریق آن معرفت را «ویران میسازیم». در متن شکاکانه، شکاک در بحث برنده میشود. ولی این ممکن است برای زمینهگرایی سودمند باشد، چون میتواند هم حکم ما به اینکه در وضعیتهای روزمرة خود دارای معرفتیم و هم این احساس که شکهای شکاکانه باید بطور جدی مورد توجه قرار گیرد را تبیین کند.
3. زمینهگرایی به مثابه نسبیتگرایی
در خصوص «زمینهگرایی» دو اعتراض، شالودة حمله به نسبیتگرایی را تشکیل میدهد. اشکال اول اینکه بنظر میرسد زمینهگرایی این گونه گزاره را میپذیردS : بهP علم داشت، ولی اکنون با اینکه قرینه(evidence) و وثاقتS همان است که بودS بهP علم ندارد. مردم چگونه میتوانند به چیزی در یک زمان معرفت یابند ولی در زمانی بعد به آن معرفت نداشته باشند اگر همان توجیه را که همواره داشتهاند داشته باشند؟
اعتراض دوم فشارش بیشتر است. بهنظر میرسد آن نسبیتگرایان که در مورد صدقtruth) ) موضع روشن دارند - آنها که مدعیند یک قضیه ممکن است برای عدهای صحیح و برای گروهی دیگر غلط باشد - معتقدند یک گزاره واحد میتواند هم صحیح و هم غلط باشد. این سخن، ناهماهنگ بنظر میرسد؛ مفهوم صدق، دیگر در بازی نیست اما با «صدق برای»(truthfor) یا «صدق از منظر»(truthfromapointofview) جایگزین شده است. زمینهگرایی مبتنی بر ذهن از این نگرانی مبرا است، زیرا تا زمانی که «S بهP معرفت دارد» بسته به زمینةS ، صادق یا کاذب است، اینکه «S بهP در متنC معرفت دارد» از همة نقطهنظرها صحیح است. با این حال زمینهگرایی مبتنی بر اسناددهنده معتقد است که صدق گزارهها درحالیکه این دو شکل را دارند: «S بهP معرفت دارد» یا «S بهP در زمینهC معرفت دارد» (جایی کهC به زمینة ذهنِS اشاره میکند.) نسبت به زمینة اسناددهنده نسبی است. بهنظر میرسد هیچ صدقی در مورد اینکهS به P علم دارد وجود ندارد بلکه فقط «صدق برای» یا «صدق از منظر» وجود دارد.
برای پاسخ به این اشکالات باید با کلمة «معرفت دارد» بهمثابه واژهای اشاره[= ارجاعی] (indexicalterm) شبیه «من» یا «آن»، ضمیر یا صفت اشاره، رفتار کنیم.
ما به تبعیت از دیوید کاپلان (1989(DavidKaplan, میتوانیم میان مشخصة یک امر اشارهای، یعنی بخشی از معنا که ثابت است، و محتوا که تغییر میکند تمایز قائل شویم. بهگونهای تقریبی مشخصة «من» کارکردی از زمینه نسبت به گوینده است و محتوای «من»، گوینده است، در یک موقعیت مشخصِ کاربرد.
بر طبق دیدگاه دیرُز (1992)، مشخصة «S بهP معرفت دارد» نیاز به این دارد که [اولاًS ] بهP باور داشته باشد، [ثانیاًP ] صادق باشد، [ثالثاًS ] در موقعیت معرفتشناختیِ به اندازة کافی خوب نسبت بهP باشد. ولی آنچه «به اندازه کافی خوب» است با زمینه تغییر میکند، از اینرو محتوای یک اسنادِ معرفتی، آن سطح از موقعیت معرفتی است که در آن زمینه به اندازة کافی خوب تلقی میشود.
بهعنوان مثال مشخصة «میداند» در (W) "کلارا میداند که در لیوان آب است" نیاز به این دارد که کلارا باور داشته باشد به اینکه آب در لیوان است، [و نیز] اینکه این باور صادق باشد، [و نیز] اینکه کلارا در موقعیت به اندازة کافی خوب باشد تا بتواند با قاطعیت مشخص کند که در لیوان آب است. ولی اینکه کلارا در موقعیت به اندازة کافی خوب قرار دارد یا نه با زمینة اسناددهنده تغییر میکند. در جایی که توجه اسناددهنده معطوف به آب دادن گیاهان است، محتوای «میداند» در(W) مستلزم این است که موقعیت کلارا بهاندازة کافی خوب است. اگر او توانایی متعارف یک فرد برای شناختن آب را داشته باشد، در چنین موردی(W) صادق است. در حالی که اگر اسناددهنده درگیر آزمایشهای مهمی است، محتوای «میداند» در(W) مستلزم این است که موقعیت کلارا به اندازة کافی خوب است تنها اگر تحلیلی شیمیایی را به انجام رسانیده باشد، و در چنین مورد(W) غلط است (با فرض اینکه کلارا آن تحلیل را به انجام نرسانده است). در مورد طریقی که شرایط صدق(W) با زمینه تغییر مییابد، رمزوراز بیشتری از طریقی که شرایط صدقِ «من کلیدهایم را گم کردم» و «این یک گل سرخ است» با زمینه تغییر مییابد وجود ندارد.
اشکال دوم به نسبیتگرایی بهراحتی مورد بررسی قرار میگیرد، زیرا: صدق نسبت به زمینة اسناددهنده، نسبی است ولی مفهوم صدق از طریق برخورد با مدعیات معرفت به این عنوان که دارای مؤلفهای اشارهای است محفوظ میماند. اما اولین اعتراض چه؟ در هر زمینهای، معیارهای معرفتی در یک سطح قرار داده شدهاند بهگونهای که نمیتوانیم دو گروه مختلف از معیارها را در ارزیابی یک جمله در آن زمینه بهکار گیریم، بنابراین گزارههایی به شکل «S بهP معرفت داشت» ولی درحالی که قرینه و وثاقتS همانطور باقی ماندهاند «S دیگر بهP معرفت ندارد» را رد میکنیم در عین حال یک جملة فرازبانشناختی متطابق ممکن است درست باشد: «S بهP معرفت دارد» صادق بود ولی اکنون در حالی که قرینه و وثاقتS همانطور پابرجا هستند «S بهP علم دارد» کاذب است. زمینهگرا [در پاسخ] استدلال میکند که با فرض اشارهای بودن اسنادهای معرفت، این امر قابل اعتراض نیست.
4. دیگر اعتراضات
بیائید چهار اعتراض دیگر را بررسی کنیم:
1. معرفت ممکن است بیشتر از مقداری که زمینهگرایی روا میدارد نیاز به یکدستی داشته باشد. ادوارد کریگ (1993(EdwardCraig, استدلال کرده است که کارکرد مدعیات معرفت این است که بر اطلاعات قابل اعتماد برچسب است. ولی اگر معیارهای معرفتی همواره در تغییر باشند ما نمیتوانیم به اطلاعات بدست آمده، در زمینهای دیگر اتکا کنیم بیآنکه پیاپی به ارزیابی مجدد معرفت خود در موقعیت جدید بپردازیم. دست کم به معیارهای ارزیابی یکدست در گسترة وسیع زمینههای مورد پژوهش نیاز داریم. پاسخ زمینهگرا باید این باشد که یک مجموعة اساسی و هماهنگ معیارها هنگامی کاربرد دارد که عوامل زمینهای خاصی غایب باشند.
2. هارولد ممکن است در یک زمینه بگوید «فرزندان شما در باغند» ولی وقتی از زندانی فراریای که در همان نزدیکی بدنبال گروگانگیری است با خبر میشود نمیتواند همان بیان [= تعبیر(assertion) ] را داشته باشد. شرایط بیانپذیری [= تعبیر پذیری(assertibility) ] آن ادعا، تغییر کرده، با این وصف مطمئناً شرایط صدق تغییر نکرده است. آیا همین چیز برای اسنادهای معرفت بهکار نمیآید؟ شرایط بیانپذیری مدعیات معرفت، با زمینه تغییر میکنند ولی چرا این نشان میدهد که شرایط صدق برای مدعیات معرفت نیز تغییر میکند؟ پاسخ زمینهگرا متکی بر این استدلال است که گویندگان تنها هنگامی محقانهP را اظهار میدارند که توجیه کافی برای ادعای معرفت بهP را داشته باشند. بنابراین مدعیات معرفت ممکن است جدایی میان شرایط بیانپذیری و شرایط صدق را روا ندارد.
3. زمینهگراییای که باورهای غیرموجه را روا میدارد با مشکل مواجه است. اگر هیچ زمینهای برای باورهای غیرارجاعی وجود نداشته باشد قطعاً و حقیقتاً توجیه را فراهم نکردهایم. مبناگرایان و انسجامگرایان ادعا خواهند کرد که میتوانند رواداری ما در مورد فقدان توجیه صریح را توضیح دهند. آنان ابتدا دیدگاه بالا را که، زمینهگروی، شرایط قابلیت اظهار یافتن در یک زمینة عادی را با شرایط صدق که به نحو زمینهای معین نشدهاند در هم آمیخته است، تأیید میکنند. ممکن است مبناگروان استدلال کنند که باروهای پایه دارای حداقلٍّ وثاقت ذاتی هستند ولی برای یک تحدی مشروع باید توجیه شدنهای بیشتری وجود داشته باشد.
برخی انسجامگرایان(coherentists) ادعا میکنند که منسجمترین نظریه، زمینههایی را برای پذیرفتن اولین خروجی شناختی(cognitiveoutful) از سازوکارهای حسی ما فراهم میآورد. این خروجی، باورهای پایه را در یک زمینه فراهم میآورد، ولی همواره در مورد نظریهای وسیعتر قابل توجیه است، پاسخ زمینهگرا به چنین دیدگاههایی نیاز به استدلالهای تفصیلی در مورد معقول و پذیرفتنی بودن مبناگروی و انسجامگروی دارد.
4. بسیاری از شکاکان معتقدند به واقعیاتی دربارة شرایط انسانی اشاره میکنند که آنقدر مهمند که مدعیات معرفت عادی را مشکوک میکنند. همانطور که باری استراد (1996(BarryStraud, میگوید «ما "ادراکی عینی از جهان" داریم که نتیجهاش این است که تقریباً تمامی باورهای ما دربارة آن میتواند اشتباه گرفته شود. اگر این حقیقتی مبنایی باشد.» در این صورت نمیتوانیم صرفاً با اشاره به اینکه در برخی زمینهها ما به حسب عادت نگرانیهای شکاکانه را نادیده میگیریم، از شکاکیت اجتناب کنیم. پاسخ به این اعتراض اولاً تاکید بر این دارد که زمینهگرایی قدری حق را به شکاکیت میدهد؛ و ثانیاً زمینهگرایی، برخلاف شکاکیت به سرچشمههای گفتمان دربارة معرفت تأکید میورزد.
پینوشتها
. مشخصات اصل این مقاله به قرار زیر است:
Contextualism, Epistemological in Routledge Encyclopedia of Philosophy, Bruce W. Brower. .(1998London and NewYork (
. در این خصوص مقالهای در دست تهیه است که به یاری خداوند کریم در آینده نزدیک، تقدیم خواهد شد.
منابع و مآخذ
کتابها و مقالههای ارجاعی و برخی از دیگر نوشتهها در این زمینه:
A Contextual Theory of Epistemic Justification', American Philosophicalش (1978Annis, D. ( .213-19 :15Quarterly
یکی از اولین گزارشهای روشن دربارة زمینهگروی.
rd century BC) Metaphysics, ed. W.D. Ross, Oxford: Oxford University Press,3Aristotle (mid 429, 2 vols.1
اگرچه ارسطو تمامی جهات زمینهگروی را مورد حمایت قرار نداده است، ولی میتوان در نوشتههایش بنیادی برای زمینهگروی مبناگرا پیدا کرد. بطور خاص در 110114a-.
.3-26 :73Knwledge, Context, and Social Standards', Synthese ش (1987Cohen, S. (
بحثی مهم و سرنوشتساز دربارة چگونگی تاثیرگذاری توانمندی و مهارت بهعنوان عاملی زمینهای، بر مشروعیت شکها
و عقیم نمودن بررسیها.
Understanding Scepticism', in J. Haldane and C. Wright (eds) Reality,ش (1993Craig, E. ( Representation and projection, Oxford: Oxford University Press.
پاسخ به زمینهگراییای که اهتمام به گسترش و تحکیم گزینة مهمی درخصوص درک نقش اجتماعی مدعیات معرفتی دارد.
Contextualism and Knowledge Attributions',Philosophy and Phenomenologicalش(1992DeRose, K. ( .913-29 :52Research,
توصیفی زمینهگروانه درباب شرایط صدق مدعیات معرفتی و مقدمهای خوب برای زمینهگرایی مبتنی بر اسناددهنده.
.1-53 :104Solving the Sceptical Problem', The Philosophical Review ش (1995DeRose, K. (
پاسخی پرمغز و پرمایه براساس زمینهگروی به شکاکیت.
Justified Assertion and the Relativity of Knowledge', Philosophicalش (1981Hambourger, R. ( .241-69 :40Studeies
بررسی دقیقی دربارة رابطة میان اظهار (بیان) و معرفت.
Demonstratives', in J. Almog, J. Perry and H. Wettstein (eds) Themes Formش (1989Kaplan, D. ( .481-563Kaplan, Oxford: Oxford University Press,
کاری مهم و درخور درخصوص منطق امور اشاری و ارجاعی. نظریهای که در اینجا گسترش یافته و بر آن تأکید شده است، ممکن است به مدلهای زمینهگراییای که به "دانستن" به عنوان [امری] ارجاعی و اشاری میپردازد تعمیم و گسترش یابد.
549-67 :47Elusive Knowledge', Australasian Journal of Philosophy ش (1996Lewis, D. (
تحقیقی است درباب اینکه چگونه معرفت؛ هنگامی که ما دربارة آن به تأمل میپردازیم؛ اعتبار خود را از دست میدهد. این نوشتار حاوی فهرستی مهم از مؤلفههای زمینهگروانه است.
699) Epistemological Reflection on Knewlelged of The External,World Philosophy1Stroud, B. ( .345-58 :56and Phenomenological Research
پاسخ به ویلیامز با رویکردی شکگرایانه.
؛489) Philosophical Relativity, Minneapolis, MN: University of Minnesota Press1Unger, P. (
حاوی توصیفی اساسی و دقیق از زمینهگرایی و ثابتگرایی.
199) Unnatural Doubts: Epistemological Realsim and the Basis of Scepticism,1Williams, M. ( Oxford: Blackwell.
که از آغاز تا انتها تماماً به بررسی شکاکیتی اختصاص دارد که به تحکیم و رشد گزینة زمینهگرایی میپردازد.
969) On Certainty, Oxford: Blackwell.1Wittgenstein, L. (
حاوی توصیف و بیانی مبناگروانه - زمینهگروانه درباب توجیه و یقین. و بطور خاص بنگرید به بندهای 110 - 82، 151-66 و 5 - 224.