هر یک از کشورها در تعاملات جهانی اثرگذارند، اما میزان، کیفیت، دوام، حوزه و عمق این تاثیر به عواملی گوناگون مانند پیشرفت، توسعه و قدرت کشورها در زمینه های مختلف بستگی دارد. نقش کشورها در صحنه جهانی یا اثری که در شکل دهی به روابط بین الملل از خود برجای می گذارند ممکن است فرهنگی، علمی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی یا مجموعه ای از آنها باشد که در قالب قدرت سخت و نرم قابل طرح است. مقاله پیش رو با رویکردی انتقادی به بررسی نقش نظریه های ژئوپولیتیکی (در اینجا نظریه رهبری جهان مودلسکی) در القای رهبری خیرخواهانه ایالات متحده به مخاطبین این گونه نظریه ها می پردازد. نتیجه حاصل از این پژوهش این است که ایالات متحده با نظریه پردازی های ژئوپولیتیکی سعی در موجه و منطقی جلوه دادن اعمال و اقدامات خود در سطح جهانی به صورت رهبری خیرخواه(!) دارد که نمونه آن را در جنگ اخیر عراق شاهد بودیم. در اینجاست که به نقش و اهمیت کرسی های نظریه پردازی پی می بریم.