بررسی مفاهیم هویت و شدن در رمان "همه چیز از هم می پاشد" اثر چینوآچه بهاز منظر تئوری دلوز (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
هدف این مقاله بررسی دگرگونی دو نسل در پذیرش یا عدم پذیرش تغییر است. این مقاله بر آن است تا تفاوت شخصیت های داستان در تاثیر پذیری از تغییر و شدن و انطباق نسل ها در مواجهه با تغییرات بنیادین فردی و هویتی را با خوانشی منطبق بر تعاریف ژیل دلوز از "شدن" ، مورد نقد و بررسی قرار دهد. مقاله پیش رو رمان " "همه چیز از هم می پاشد" " نوشته چینوآچه به را که سراسر کارزار درگیری و تقابل دو نسل در پذیرش یا عدم پذیرش تغییر، چرایی و چگونگی آن، در سرزمینی به شدت سنتی و استعمار زده مورد پژوهش قرار داده است. ژیل دلوز از مهم ترین فیلسوفان پساساختارگرای معاصر است که اندیشه های او معرف زدودن هرگونه ساختار و مرکزیت است. دلوز "شدن" را انقلابی می داند که انسان را به زندگی جدید و تفکر جدید وا می دارد. لذا با توجه به ماهیت رمان و فضای تقابل و تضادی که بر شخصیت های آن حاکم است و همچنین خوانش دلوزی آن، دو رویکرد عدم تغییر یا فردگرایی با پذیرش تغییر یا قلمروزدایی در جدال هستند. رویکرد فردیّت هر نوع سلسه مراتب را از بین می برد و وجود هیچ اصل متعالی را برای تبیین هستی نمی پذیرد. خلاف آن، رویکرد قلمروزدایی هستی را یک ساختار ناشناخته می داند که باید کشف شود.A Deleuzian Analysis of the Concepts of Identity and Becoming in Things Fall Apart by Chinua Achebe
The purpose of this article is to examine the transformation of two generations in accepting or rejecting change. Drawing upon Gilles Deleuze's definitions of "becoming", this study aims to explore the difference between the characters in the novel Things Fall Apart, written by Chinua Achebe, in their susceptibility to change and the adaptation of generations in the face of fundamental individual and identity changes. Achebe’s novel has researched the entire campaign of conflict and confrontation between two generations in accepting or rejecting change, and why and how the change is possible in a highly traditional and colonized land. Gilles Deleuze is one of the most important contemporary post-structuralist philosophers whose ideas represent the removal of any structure and centrality. Deleuze considers "becoming" as a revolution that leads man to a new life and new way of thinking. Therefore, according to the nature of the novel and the atmosphere of confrontation and conflict that governs its characters, as well as Deleuze's reading of it, the two approaches of no change or individualism are in conflict with the acceptance of change or deterritorialization. The approach of individuality destroys any kind of hierarchy and does not accept the existence of any supreme principle to explain existence. In contrast, deterritorialization considers existence as an unknown structure that needs to be discovered.