انسان ها در زندگی روزمره با هویت سازی، خود را از دیگران متمایز می سازند و بین خود و دیگری تمییز قائل می شوند. مکان نیز با حضور انسان و فعالیت های وی هویت پیدا می کند. تعلق خاطر و حس مثبت داشتن به مکان و انباشت تجربه ها و خاطرات مبتنی بر مکان نشانه ای از هویت مکان است. در این مقاله تلاش شده است تا با مطالعه تطبیقی میان دو مجتمع مسکونی واقع در مناطق 15 و 1 تهران و با اتخاذ رویکردی کیفی از طریق مصاحبه و مشاهده و با نمونه گیری هدفمند و شبکه ای، به بررسی این مسئله پرداخته شود که سکونت در مجتمع های مسکونی چه تأثیری در هویت مکانی و بی هویتی افراد دارد و شکل گیری و کیفیت هویت مکانی در این دو مجتمع چگونه است. در بحث نظری با استفاده از نظریه های آموس راپاپورت و کوین لینچ هویت مکانی تحلیل می شود. یافته ها نشان می دهد ارتباط مستمر با فضا و گذراندن مدت زمان طولانی در خانه، رابطه مستقیمی با تعلق خاطر و حس مثبت به مکان دارد، چراکه انباشت تجربه ها و خاطرات روزمره در ارتباط با مکان شکل می گیرند؛ به عبارت دیگر، هویت مکانی زمانی بازنمود می یابد که استفاده مستمر از فضا در عادت های روزمره افراد تثبیت شده باشد.