پژوهش حاضر به بررسی میزان رشد یادگیری دانشجویان مهندسی معماری در فراگیری مفاهیم پایه در سازه از طریق روش های متداول و مقایسه آن با یک روش پیشنهادی می پردازد. بر این اساس پاسخ سؤال های زیر در انجام این پژوهش مد نظر است: 1- آیا همسانی یا سطوح معناداری بین میزان رشد یادگیری دانشجویان از طریق شیوه های مورد مطالعه مشاهده می شود؟ 2- آیا ساخت ماکت از پروژه های اجرایی اختلاف معناداری در رشد یادگیری مفاهیم سازه توسط دانشجویان نسبت به کلاس های تئوری ایجاد می نماید؟ 3- نگرش اساتید و دانشجویان نسبت به موثرترین شیوه آموزش مفاهیم سازه به دانشجویان معماری چیست؟ و آیا این نگرش منطبق بر یافته های پژوهش میباشد؟ روش تحقیق در این پژوهش به صورت مطالعه میدانی (Field Trial) بوده که برای تحلیل یافته ها از شاخصهای آماری میانگین و انحراف معیار با فاصله اطمینان 95% و خطای مطالعه (P<0.05) استفاده شده است. همچنین برای مقایسه میانگین کمیت های جوامع مورد بررسی به تفکیک از آزمونهای (Paired TTEST, TTest و Anova) استفاده شده است و نهایتاً نمودارها به کمک نرم افزار Excel استخراج گردید. نتایج حاصل نشان دهنده آن است که میانگین میزان پاسخگویی دانشجویان به سؤالات در روش بهره گیری از طبیعت بیشتر از روش های دیگر بوده است. حال آنکه کاربرد روش های تئوری و ساخت ماکت، اختلاف قابل توجهی را در ایجاد رشد یادگیری دانشجویان نشان نداده است.