تاریخ معاصر ایران شاهدِ نزاع دو رویکرد در خصوص نحوه اداره اقتصاد کشور بوده است. یک نگاه، راه برون رفت از مشکلات را در اتکای به قدرت های خارجی و استفاده از امکاناتِ دول قدرتمند برای ارتقای اداره کشور می داند و جریان دیگر، ضمن لزوم بهره گیری معقول از تجارب بیگانگان، اتکای اصلی را به استفاده بهینه از توانمدی های داخلی و زمینه سازی برای رشد آن ها قرار می دهد. فضای عمومی سیاست گذاری از ابتدای پیدایی دغدغه پیشرفت در کشور ما، عمدتاً در اختیار دسته اول قرار داشته است. این مقاله، با بررسی نتایج حاکمیت تفکر برون نگر در اقتصاد سیاسی دوره پهلوی دوم، نشان می دهد که این نگاه چگونه منجربه عقب ماندگی و وابستگی بیشتر کشور شده است. براساس چنین رویکردی، تجربه اقتصادی اجرای «اصل چهار ترومن» که از انتهای دهه 20 تا انتهای دهه 30 شمسی اجرا شد، ضمن از بین بردن توان اقتصاد کشاورزی، عوارض سنگینی چون مهاجرت گسترده، حاشیه نشینی و وابستگی سیاسی رژیم پهلوی، و در نهایت، سقوط آن را به دنبال داشت. هدف این مقاله، توجه به این تجارب و پرهیز از ساده انگاری در ارتباط با بیگانگان و توجه به نگاه درون زا در پیشرفت اقتصادی کشور است. روش این پژوهش نیز توصیفی-تاریخی است.