در سال های اخیر پژوهش درباره نسبت میان کار و زندگی توجه بسیاری از پژوهشگران را در رشته های مختلف علوم به خود جلب کرده است. تنوع دیدگاه ها در دانش رشته های گوناگون نشان دهنده ژرفای مفهوم مناسبات کار و زندگی و لزوم توجه به ابعاد گوناگون اثرگذار بر آن است. این پژوهشِ اکتشافی با هدف فهم تجربه کار و نسبت آن با زندگی از منظر کارکنان شاغل در سازمان های مردم نهاد انجام شد. پژوهش با رویکرد کیفیِ پدیدارشناسی و با روش هشت مرحله ای موستاکاس طرح ریزی شد. برای گردآوری داده ها، مصاحبه های داستان پارِ عمیق با 11 نفر از کارکنان مؤسسه محک به عنوان یک مؤسسه مردم نهاد انجام شد. برای تأیید قابلیت اعتمادِ تحلیل ها از روش های توصیف پرمایه و بازتاب پذیری استفاده شد. در نتیجه تحلیل داده ها 11 تم با عناوین باور به غایتمندی زندگی، انتخاب حرفه به مثابه رسالت، زیستِ رسالتِ حرفه ای، کار پرمطالبه، مشغولیت مستمر ذهنی، ادراک هویت های متناقض، تثبیت و قوام ارزش ها، تجدید قوا در اثر پذیرش نقش مراقبتی، تسری حس رضایت به ساحت های مختلف زندگی، معنویت جاری در زندگی، و رواداری در کار و زندگی در قالب سه خوشه که سویه های منفی و مثبت و درهم تنیدگی کار و زندگی کارکنان را وصف می کردند حاصل شد. در نهایت، توصیف های بافتاری فردی، ساختاری فردی، و بافت ساختاری فردی و به عنوان جمع بندی یک توصیف ترکیبیِ بافت ساختاری با محوریت ساخت نوپدیدِ «امتزاج کار و زندگی» به مثابه تجربه زیسته کارکنان ارائه شد.