تصوف یکی از بحث برانگیزترین جریانات فکری در ایران بوده ، بنیان های معرفتی تصوف و رفتارهای صوفیان، همواره محل نقدِ منتقدان و مخالفان قرار گرفته است. نزاع با صوفیان غالباً بُعد شرعی و گاه نیز بُعد فقهی داشته است. اما دوره مشروطه، جریان خاصی از نقد تصوف پدید می آید که با همه ادوار پیشین نقد تصوف تفاوت دارد. منتقدانِ این دوره، از طبقه فقیهان و متکلمان نیستند و انتقاد آنان از تصوف نیز پیرامون سازگاری/ناسازگاری تصوف و شریعت اسلام نیست؛ بلکه این منتقدان، روشنفکرانی هستند که به دلیل آشنایی با دانش های جدید رفتارها و باورهای صوفیان را به نقد می کشند و صوفیان و باورها و رفتارهای آنان را مانعی در جهت تحقق هدف خود، یعنی تجدد ایران قلمداد می کنند. در مقاله حاضر، ضمن بررسی انتقادات این روشنفکران بر تصوف در سه بُعد معرفتی، اقتصادی و اجتماعی، نشان می دهیم که تضاد معرفتیِ عمیقِ روشنفکرانِ لیبرال دوره مشروطه با صوفیان برخاسته از جهان نگری لیبرالیستی آنان است که مفاهیم بنیادین آن عبارت اند از: خودآئینی، تقسیم کار اجتماعی، تولید و ….