نگارندگان در نوشتار پیش رو بر آن اند تا به تبیین و تحلیل بن مایه ای در قصه های ایرانی بپردازند که ناشناخته مانده است: خنداندن دختری که نمی خندد. خنداندن دختر در این بن مایه، که شرط ازدواج با اوست، از یک سو کنشی است جادویی که باروری او را درپی دارد و از دیگر سو کنشی است جنسی؛ بدین معنا که با آمیزش جنسی گره می خورد. بر اساس پیوند میان قصه پریان و باورهای دینی کهن می توان ردپای دو گونه از اندیشه جادویی دینی را در بن مایه یادشده یافت: نخست، تفکری که زن را برای بار گرفتن بی نیاز از مرد می داند و باروری را مرهون کنشی جادویی، همچون خنده، می بیند؛ و دوم، اندیشه ای که نقش مرد را در فرایند بارورسازی زن شناخته و پذیرفته است. افزون بر این، بر پایه پیوند میان قصه پریان و اسطوره می توان اسطوره مرتبط با این بن مایه را بازیافت؛ اسطوره ای که اکنون در میان اساطیر شناخته شده ایرانی از آن نشانی نمی یابیم.