محققان کلاسیک اسفار خمسه، و در رأسشان یولیوس ولهاوزن، معتقد بودند که بررسی انتقادی اسناد اسفار خمسه بیانگر یک پیشرفت دینی است که طی آن، یک خدایی یهوه ای نهایتاً به توحید اخلاقی انجامید. به باور حزقیال کافمن، تحلیل ریخت شناختی ادیان جهان، نظریه پیشرفت دینی را تأیید نمی کند و دو ریخت متفاوت دینی (توحید و شرک) را نشان می دهد. توحید با فعالیت های حضرت موسی علیه السلام آغاز شد و دیگر ادیان منشعب از آن (مسیحیت و اسلام) را نیز شامل می شود؛ بقیه ادیان ذیل مقوله شرک جای می گیرند. مطابق تحلیل او، دین عبرانیان به لحاظ ساخت، با دین جهان باستان ذاتاً متفاوت است و به همین دلیل نمی تواند پیشرفت منطقی آن باشد؛ به ویژه اینکه شواهد تاریخی نیز چنین پیشرفتی را تأیید نمی کنند. به اعتقاد او، جهان دینی عبرانیان به رغم استفاده از مواد شرک، محصول خود بود و عناصر بیگانه نقشی اساسی و خلاق در فرهنگ دینی آن نداشت. با این حال، نظریه او برخلاف دعوی خودش، همه جا با شواهد تاریخی و کتاب مقدسی سازگار نیست. نظریه او دست کم سه ضعف اساسی دارد: نخست اینکه او به اشتباه اسرائیل عهد قدیم را با اسرائیل تاریخی یکسان می گیرد؛ دوم او در تفکیک جهان بینی عبرانیان از همسایگانشان بر تفاوت ها تأکید دارد و از تعامل ها چشم می پوشد؛ در حالی که مطالعات مقایسه ای نشان از تعامل الگوهای فکری و دینی عبرانیان با همسایگان دارد؛ سوم اینکه ظاهراً نظریه تمایز مطلق توحید اسرائیلی از شرک باستان، بازتاب دغدغه الهیاتی اوست.