ایرانیان در هجوم های سخت تاریخِ خود با مقاومت و گاه با سازش و آشتی سعی بر آن داشتند تا سرنوشت خود را تغییر دهند. در این میان همراه با کوشش های پی گیر طبقه نخبه باید از تلاش عامه مردم نیز در برآوردن وضعیتی مطلوب برای هم زیستی با قوم غالب سخن به میان آورد. مردمی که کم تر از سواد برخوردار بودند و ذهنیت آرمان گرای آن ها واقعیت تاریخی را قلب می کرد تا آسوده تر به جریان رخدادها بنگرد، به دامن تخیل و افسانه سازی چنگ می زدند و با برساختن اندیشه ای نو ادامه زندگی را بر خود هموار می ساختند. افسانه «مغول دختر» که بر آمده از روزهای سخت تسلط مغولان بر ایران است، نمونه ای از تخیل جبران کننده است که با مضمون عشق و ازدواج سعی بر آن دارد تا با پیوندی عمیق و عاشقانه و نیز مملو از ایمان و پایداری، آشتی و نوعی یگانگی بین دو طرف را روایت کند، جهانی نو بسازد و حتی فراتر از آن حاکمیت و اقتدار از دست رفته ایران را بر جای مغولان بر گستره جغرافیایی وسیع از شرق تا غرب عالم به تصویر کشد. در پژوهش پیش رو با روش نقد تاریخی به موضوع مذکور پرداخته شده است.