مفهوم شکاف های نوپدید اجتماعی (گسست نسلی، فاصله طبقاتی، تمایز هویتی و سبک زندگی) می توانند به عنوان متغیری مستقل، مشروعیت سیاسی (متغیر وابسته) را به تحلیل برند. نوشته حاضر در پی آن است که سازوکار این تأثیرگذاری و تأثیرپذیری را بررسی کند. پرسش این است که شکاف های اجتماعی نوپدید کدامند؟ چگونه عمل می کنند و با چه سازوکاری می توانند مشروعیت سیاسی را متاثر و متحول نمایند؟ عرصه عینی برای روایت و بررسی این مساله ایران در بازه زمانی 1396 تا 1406 است. گمان می رود داده های توضیح دهنده این روند ده ساله از طریق روندپژوهی قابل استخراج است؛ یعنی اتقان قابل دفاع وجود دارد که رگه های بنیادین و گفتمان ساز این دهه، از هم اکنون در دسترس هستند. فرضیه ای که به مثابه حدسی حساس و قوی آزمون می شود این است که شکاف های نوپدید به دلیل کارویژه های موثر و ساختارهای فراگیر، انعطاف پذیر و جیوه ای (کنترل گریز)، قادرند با تردیدافکنی در مشروعیت سیاسی از یک سو و اختلال آفرینی در کارآمدی از سوی دیگر، به توقف و استحاله مشروعیت سیاسی آن کمک نمایند. روش یافتن پاسخ و آزمون روایی این فرضیه به سیاق توصیفی تحلیلی خواهد بود. در نهایت، یافته و تذکر کلیدی مقاله آن است که فهم شکاف های نوپدید و تمرکز بر مطالبه ها و پیچیدگی های آنها، نخستین اولویتی است که بایستی در دستور کار سیاست گذاری راهبردی قرار گیرد. به سخن دیگر، مواجهه سنتی (کنترل از بالا، عارضی پنداری، تغافل و سهل انگاری) نمی تواند پرتویی بر ماهیت و آهنگ این قبیل شکاف ها بیفکند.