جرایم یقه سفیدها، صرف نظر از مناقشات نظری پیرامون مفهوم آن، برای نظریه های جرم شناسی، چالشی نظری به همراه داشته است. جرم شناسیِ مبتنی بر نظریه های ساختار اجتماعی قادر به تبیین این گونه از جرایم نبودند؛ زیرا علت اصلی جرم را در عوامل مرتبط با ساختارهای اجتماعی جستجو می کردند؛ در حالی که در این گونه از جرایم، مجرمان افرادی کاملاً بهنجار، تحصیل کرده و همنوا با هنجارهای اجتماعی به نظر می رسیدند. هرچند ساترلند تلاش نمود تا در قالب نظریه عمومی جرم، تمام انواع جرایم را تحلیل نماید اما هنوز این پرسش وجود دارد که آیا جرایم یقه سفیدها مستلزم نظریه اختصاصی است یا با نظریه های موجود می توان این جرایم را تحلیل نمود. این مقاله، از رهگذر روش تحلیل محتوای کیفی به دنبال بررسی زمینه ها و انگیزه های این گونه از جرایم است. موردِ مطالعه در این مقاله شامل نوزده پرونده ای است که در رابطه با ارتکاب این جرایم در دادگاه های شهر تهران تشکیل شده است. براساس این مطالعه عوامل مختلفی ازجمله فرصت، دسترسی به آماج، نیاز، فشار، عذرها و توجیهات عقلانی، اعتماد، خرده فرهنگ های شغلی و احتمال ضعیف کشف جرایم ازجمله عوامل مؤثر در ارتکاب این گونه از جرایم هستند. یافته ها نشان داد جرایم یقه سفیدها جرم مردان ه ای است که توسط افراد بدون سابقه مجرمانه و در دوران میان سالی ارتکاب می یابد؛ به عبارت دیگر جرمِ مردانِ میان سالِ بدون سابقه. وجود فرصت در ساختارهای سازمانی و شغلی، خرده فرهنگ های شغلی و دسترسی آسان به آماج در سطح سازمانی، وجود عذرها و توجیهات عقلانی در سطح فردی، در کنار وجود فشار در محیط اجتماعی و احتمال ضعیف کشف جرایم در سطح کلان از زمینه ها و انگیزه های ارتکاب چنین جرایمی است.